سرشناسه : دستغیب ، سیدعبدالحسین ، 1292 - 1360.
عنوان قراردادی : دعای شعبانیه. شرح
عنوان و نام پدیدآور : سیدالشهداء: خلاصه بیانات حضرت آیت الله آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب در 20 مجلس ایام عاشورا: بضمیمه ماه خدا: شرح خطبه شعبانیه پیغمبر اکرم (ص ) در فضیلت ماه مبارک رمضان / عبدالحسین دستغیب شیرازی.
وضعیت ویراست : [ویراست ؟].
مشخصات نشر : شیراز : مسجد جامع عتیق شیراز، کتابخانه ، [13xx].
مشخصات ظاهری : 316 ص.؛ 11× 5/16 س م.
شابک : 70 ریال
یادداشت : چاپ دیگر: مسجد جامع عتیق شیراز.کتابخانه: صبا، 1357.
یادداشت : چاپ سوم.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس .
موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم ، 4 - 61ق.
موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- خطبه ها
موضوع : دعای شعبانیه
شناسه افزوده : مسجد جامع عتیق شیراز
رده بندی کنگره : BP41/4/د5س 9 1300ی
رده بندی دیویی : 297/953
شماره کتابشناسی ملی : 2088532
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
حق چاپ این کتاب ویژه بخش انتشاراتی کتابخانه مسجد جامع عتیق شیراز می باشد
مؤسسه مطبوعاتی
دار الكتاب
ایران : قم - خیابان ارم
جنب کتابخانه آیت .. نجفی مرعشی
چاپ سوم این کتاب در تیراژ پانزده هزار نسخه در چاپخانه داریوش پایان یافت.
ص: 2
بسمه تعالی
(1)
نقطه عطفی در تاریخ اسلام:
قیام ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) نقطه عطفی در تاریخ اسلام می باشد که چون کوکب درخشانی جلب توجه می نماید و فصل جدیدی در زندگی بشریت می گشاید. انقلابی که مبدء و منشأ انقلابات دیگر و حرکتی شگرف که موجب تحرك بيشتر گروه ها و جنبشی فوق العاده که سبب بیداری توده ها و پیدایش افکار جدید و آزادی خواهی های حقیقی که در بندگی خدا خلاصه می شود، گردید با فریاد «مرگ با شرافت بهتر از زندگی ننگین است» (1) و «اگر دین
ص: 3
ندارید، در زندگی دنیایتان آزاد مرد باشید» (1) روح حميت و جوانمردی را در غافلان و بی خبران بیدار می کند و با نالة: «خدایا بخواست تو خشنودم و برای فرمانت فرمانبردار، جز تو معبودی ندارم» (2) راه بندگی را در رضا و تسلیم برای خدا می نمایاند و با مناجات: «همۀ مردمان را بجملگی در راه دوستی تو رها نمودم و خانواده ام را برای دیدار تو باسارت دادم، خداوندا اگر مرا در راه دوستیت پاره پاره کنی، دلم بغیر تو مایل نمی گردد» (3) راه عشقبازی و محبت ورزی حقیقی را نشان می دهد.
با گذشت نیم قرن از رحلت پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) و بیست و پنج سال خلافت خلفای ثلاثه و سپس استیلای بنی امیه،
ص: 4
حقائق تحریف گردید و معنی ایمان، واقعیت خود را از دست داد و اظهار مسلمانی بهانه تسلط جوئى و حكومت شد حقیقت بقسمی وارونه شد که نشانه مسلمانی مخالفت کردن و دشنام دادن بمظهر ایمان و اسلام یعنی علی (علیه السلام) و آل او گردید، کم کم شیعه کشی سنت شد و مدح ستمگران قبلی را چون وحی منزل ببچه های مکتب یاد می دادند و اسلام را عبارت از ظاهری خشك و اعمالی بی مغز معرفی می نمودند.
نخستین اثر قیام حسین (علیه السلام) روشن ساختن افکار عمومی توده های مردم بود تا همه بدانند اسلام غیر این وضع بلکه مقابل آنست.
فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و اله) با موقعیت حساس و بی نظیر خود اجتماع آن روز را متوجه اسلام حقیقی فرمود تا گول ستمگران بی دین را که بنام اسلام، حقیقت اسلام را می کوبند نخورند و بدانند اسلام حقیقی یعنی تسلیم پروردگار بودن برای خدا انبازی نگیرند و در پرستش خدا شریکی قائل
ص: 5
نشوند و در اطاعت، منحصراً مطبع خدا و نمایندگان بحق او باشند و بطور خلاصه یکتاشناس و یکتا پرست و يكتا دوست باشند.
با قيام مردانه خود رسم محبت ورزی با خدا را که لازمه ایمانست یاد داد در قرآن مجید می فرماید: کسانی که ایمان آوردند خدا را بسیار دوست می دارند (1) بلکه کسانی را که جز خدا را بیشتر دوست می دارند فاسق خوانده است (2) و با مراجعه باصطلاح قرآن فاسق گاهی در برابر مؤمن ذکر می شود (3) پس چنین نتیجه می شود آنان که خدا را بیشتر از غیر خدا دوست نمی دارند ایمان ندارند.
ص: 6
با ملاحظه این قسم آیات و مراجعه بروایات رسیده از پیغمبر (صلی الله علیه و اله) دربارۀ دوستی اهل بیت (علیهم السلام) بخوبی آشکار می شود که میان دوستی خدا و آن چه مربوط بخداست با ایمان، نسبت مستقیم موجود است یعنی هر اندازه ایمان بیشتر باشد دوستی نیز بیشتر است.
حسین عزیز با قیام عاشقانه خود حقیقت محبت ورزی و دوستی راستین را بهمگان فهمانید که در میدان دوستی باید پاک باز بود هر چه خود و خودی است باید زدود و در طبق اخلاص تقدیم محبوب و راه او نمود لذا نقش اساسی حسین در اسلام نهایت تأثیر را داشته و روایت مشهور نبوی «حسین (علیه السلام) از من است و من از حسینم» را برخی چنین معنی کرده اند: بر پائی و باقیماندن اسلام به ببرکت حسین (علیه السلام) است.
(2)
از نعمت های خداوندی بایرانیان، دوستی خاندان
ص: 7
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) و گروش بایشان می باشد از سال های نخستین تاریخ اسلامی، ایرانی با آل علی (علیه السلام) پیوند داشته و مبارزات دامنه دار و پی گیر در تاریخ اسلامی همه یا بیشتر، رنگ ایرانی دارد و عمده سببش دوستی خاندان مظلوم آل علی (علیه السلام) و دشمنی با ستمگران و غاصبین بوده است.
از قیام مختار بكمك موالی (ایرانیان مقیم عراق) و قیام ابو مسلم خراسانی بعنوان خونخواهی حسین (علیه السلام) تا قيام صاحب الزنج در بصره و نظائر آن از احساس پاک دوستی این خاندان سرچشمه می گیرد تا بالاخره دوستی اهل بیت موجبی برای استقلال ایران و رهائی از سلطه خلفای عثمانی در زمان صفویه گردید.
همیشه در ضمن سال و مخصوصاً هنگام عاشورای حسینی تجدید عهدی با ابی عبدالله (علیه السلام) و خاندان عصمت و طهارت می گردد که راستی برکات بی حسابی بهمراه دارد چه منافع اخروی و چه دنیوی. و روی هم رفته شعار مذهب جلوه خاصش در این ایام شریف است که پرچم های عزا
ص: 8
باهتزاز در می آید و مجالس با شکوه و متعدد بر پا می گردد و شیعیان بیاد و نام حسين (علیه السلام) متبرك مي گردند.
لذا از همه جا بیشتر در ایران و میان ایرانیان بحث های مربوط بابي عبدالله (علیه السلام) رواج دارد و در نتیجه توجه بقضیه کربلا پرسش های گوناگونی پیش می آید: آیا واقعه کربلا تقدیر خدائی بوده؟ اگر چنین است چرا خداوند آن را مقدر فرمود؟ آیا تقدیر الهی مستلزم جبر است؟ پس حسین و اصحابش مزدی ندارند چون مجبور بودند و قاتلین آن ها نیز عقابی ندارند چون مجبور بودند.
آیا حسین (علیه السلام) می دانست در این سفر کشته می شود یا نمی دانست؟ اگر می دانست چرا رفت و بدست خود، خودش را بهلاکت انداخت؟ و اگر نمی دانست چگونه امام از چنین جریان مهمی بی اطلاع است و با علم امام منافات دارد.
از همۀ این ها گذشته هدف حسین (علیه السلام) از حرکت بسوی عراق چه بود؟ آیا برای ریاست و تشکیل حکومت بوده
ص: 9
یا برای نهی از منکر و یا بقول عوام برای شفاعت کردن يا از گنهکاران امت، خودش را بکشتن داد؟
دیگر آن که، چرا زن ها و بچه ها را نیز با خود آورد؟ کسی که می داند کشته می شود چرا بخانواده اش زحمت سفر را تحمیل کند مصیبت و داغ مردان برای آنان کافیست چرا مرارت اسارت بآن افزوده گردد؟
اين ها و نظائرش بحث هائیست که سالیان متمادی بر روی منبرها گفته می شود و در کتاب های مرثیه و مقتل درباره اش شعر و نثر می سرایند و اخیراً در کتاب های تحقیقی از طرف دانشمندان مورد تحلیل قرار گرفته و هر كس بسلیقه خود اظهار نظر می نماید.
(3)
كتاب حاضر که نخستین قسمت آن مشتمل بر ده مجلس سخنرانی حضرت آیت الله معظم آقای حاج سید عبد الحسین دستغیب دامت برکاته در عاشورای 1375 قمری بوده در چند سال قبل بچاپ رسید و اینک همراه با ده مجلس دیگر
ص: 10
سخنرانی معظم له در ایام عاشورای دیگر، بضمیمه شرح خطبه شعبانیه تقدیم خوانندگان می گردد.
کتاب حاضر در حجم کم شامل مطالب بسیار و سودمندی است از آن جمله به پرسش های فوق بزبانی رسا و قابل فهم عمومی پاسخ می دهد و می توان بخوبی ادعا کرد با مطالعه دقیق آن از خواندن بسیاری از کتاب هائی که در ایراد و پاسخ این بحث ها نوشته شده خواننده بی نیاز می گردد.
چنان چه باعتراضات برخی علمای سنی که منکر زیارت يا عزاداری حسین (علیه السلام) یا سجده بر تربت می شوند ببهترین وجه پاسخ داده شده و مغالطه بعضی از بی خردان را که روایات در فضیلت عزاداری و زیارت قبر حسین (علیه السلام) را موجب غرور می دانند، رسوا کرده وسائل حسینی (علیه السلام) را موجب زیاد شدن رجاء و امید دانسته و آن را با توبه و مسئله شفاعت مقایسه نموده نتیجه مطلوب را می گیرد.
همچنین در این کتاب شریف هدف عالی حسین (علیه السلام)
ص: 11
را معرفی ایمان و حقیقت بندگی دانسته و شأن آقا را بالاتر از قیام برای ریاست و تشکیل حکومت می داند.
در این کتاب ثابت می کند که حسین می دانسته در این سفر کشته می شود و با این وصف وظیفه خطیرش اقتضاء می کرده که حرکت کند و دین اسلام را بکشته شدنش حفظ نماید بدون این که خود را بهلاکت بیندازد بلکه اگر به کربلا نمی رفت خود را بدست خود بهلاکت همیشگی افکنده بود.
بردن زن ها و بچه ها نیز ضروری بود تا جلو تبلیغات سوء بعدی بنی امیه را بگیرد و آنان را مفتضح نماید و در حقیقت اسارت زن ها متمم قيام و کشته شدن حسین بود تا نهالی که نشاند آبیاری کنند و بارور گردانند.
مطالب بسیار جالب و در عین حال کوتاه و مختصر دیگری در این کتاب شریف بنظرتان می گذرد که بپاره ای از آن ها اشاره می شود:
شرافت نسب و عظمت شأن حسین (علیه السلام) غیرت، صبر
ص: 12
حلم، حیاء، کرم، رحم حسین (علیه السلام) رحمت واسعه خداست برکات دوستی و ظهور کمالات محبوب در محب، توسل بابی عبدالله (علیه السلام) و آثار گریه بر او در هنگام مرگ و برزخ و قیامت، گناه مانع دوستی و تابش نور حسینی است، شیعیان حلال زاده و دشمنان اهل بیت حرام زاده اند...
و خلاصه با يك مطالعه اجمالی بفهرست این کتاب شریف بخوبی واضح می شود که چقدر برای عموم طبقات نافع می باشد علاوه بر زیاد کردن اطلاعات عمومی دینی بسیاری از مشکلات را پاسخ می دهد و خوانندگان را به توسلات بخاندان عصمت و طهارت تشویق می نماید:
(4)
در آخرین روزهای ماه شعبان، رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در خطبه نماز جمعه مطالب لازم و عام النفعى راجع ببرنامه اسلامی ماه مبارك رمضان تذكر فرمود، نخست بزرگی این ماه عزیز را رساند که بهترین ماه هاست شب هایش بهترین شب ها و روزهایش بهترین روزها است در این ماه
ص: 13
شریف خداوند بندگانش را بمهمانی دعوت فرموده است و پذیرائی های مناسب مقامش از آنان می فرماید نفس هایشان تسبیح و خوابشان عبادت و اعمالشان پذیرفته و دعایشان مستجابست لذا پیغمبر (صلی الله علیه و اله) مسلمانان را بدعاء و نیت راست و دل پاك تشویق می فرماید تا از خدا بخواهند بروزه و خواندن قرآن در این ماه موفق گردند و مشمول رحمت های الهی گردند مخصوصاً در اوقات نمازهای واجب دست بدعا بر دارند که بهترین ساعاتست و خداوند در این ساعات نظر لطف ببندگانش داشته مناجاتشان را پاسخ و دعایشان را مستجاب می فرماید.
آن گاه تذکر می فرماید بگرسنگی و تشنگی خود، از گرسنگی و تشنگی قیامت یاد کنید و برای نجات از چنین فاجعه باین کارها روی آورید:
به تهیدستان كمك كنيد بزرگ ترها را بزرگ دارید و بکوچک ترها مهربان باشید با خویشانتان پیوند کنید و چشم ها و گوش هایتان را از حرام باز دارید، به یتیمان دیگران رحم کنید تا به یتیمان شما رحم شود.
ص: 14
آن گاه بدو درد بزرك نفسانی و درمان آن اشاره می فرماید:
شما در گرو کارهایتان هستید خود را باستغفار برهانید و پشت هایتان از سنگینی های گناه بستوه آمده خود را با سجده های طولانی سبکبار نمائید.
سپس برعایت زیر دستان سفارش می فرماید و مخصوصاً افطار دادن را بمقدار توانائی هر کس تأکید می فرماید:
آن گاه بخوش اخلاقی و جلوگیری از آزار دیگران دستور می فرماید، زیرا اثر خودداری از زبان زدن بدیگران به مراتب مهم تر از عبادات مستحب در این ماه شریف می باشد زیرا اگر شخص با دست و زبان و قلم بدیگران صدمه بزند کوه کوه اعمالش هموزن کاه هم اثر مثبت نداشته بلکه برایش وزر و وبال می شود.
لذا در آخر این خطبه در پاسخ امیر المؤمنين (علیه السلام) می فرماید: بزرگ ترین اعمال در این ماه، دوری کردن از گناهان است.
در چند سال قبل شرح این خطبه شریف که توسط
ص: 15
حضرت آیت الله دستغیب دامت برکاته انجام گرفته بود چاپ و در دسترس علاقمندان گذاشته شد و بزودی نایاب گردید و چون مکرر بکتابخانه مسجد جامع عتیق مراجعه می نمودند وعده تجدید چاپ داده شد و اينك بحمد الله فرصتی پیش آمد که این جزوه نیز ضمیمه کتاب سیدالشهداء در دسترس علاقمندان گذاشته شود.
از خداوند متعال توفیقات بیشتر برای خود و حضرت والد معظم و خوانندگان را خواستارم.
شیراز- بتاريخ 1357/7/22 مطابق 11 ذیقعده 1398
ميلاد حضرت رضا علیه السلام
سید محمد هاشم دستغیب
ص: 16
زمخشری که از علمای عامه است در تفسیر کشاف ضمن آیه مبادله می گوید دو طرف متخاصم که در برابر هم قرار می گیرند قانون مباهله اینست که دست بدست هم بدهند و درباره یکدیگر نفرین کنند تا خدای تعالی آن طرفی را که بر حق نیست معذب و هلاك بفرمايد لكن هرگز دیده نشده که در مباهله زن و بچه را هم بیاورند و هدف نفرین قرار دهند. چطور شد که خدای تعالی امر فرمود که یا محمد (صلی الله علیه و اله) بگو بچه هایمان را می آوریم زن هایمان را می آوریم و آن هائی را که بمنزله جا نمانند می آوریم و نفرین می کنیم (1)
جواب محققانه که می دهند آنست که می گوید اولا برای
ص: 17
اظهار قوت قلب خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) است کسی که یقین دارد در امر خودش بر حق است از هیچ چیز باکی ندارد یعنی چون می دانم که راستگویم نه تنها برای مباهله خودم می آیم بلكه احب و اعز اشخاص نزد خودم را که عبارت از علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) است می آورم علاقه پیغمبر باین انوار طیبه که از آفتاب روشن تر است.
نکته دوم که محل شاهد ما است اینست که خدای تعالی به پیغمبرش امر فرمود که اهل بیت را بیاورد تا بفهماند ایشان چقدر نزد پروردگار عالم عزیزند.
برهانی قوی تر از مباهله برای اظهار شأن اصحاب کساء سراغ ندارم با آن همه اصحاب و انصار و پیرمردهای مسلمان خدای تعالی این دو طفل را انتخاب کرد. نزد خدا كوچك و بزرك ندارد.
نکته دیگری که در آیه شریفه جلب نظر می کند کلمه «ابنائنا» است با آن که حسن و حسین پسران زهرایند ولی خداوند تعبیر از آن ها بپسران پیغمبر می فرماید نص قرآن
ص: 18
است که حسین پسر پیغمبر است اگر این آیه شریفه نبود مگر متعصبين عامه می گذاشتند که کسی بگوید حسین، ابن رسول الله است.
مأمون بحضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) اعتراض کرد که چرا بشما فرزندان پیغمبر می گویند؟
حضرت فرمود آیا نخوانده ای آیه مباهله را؟ دیگر آن که اگر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) بخواهد دختر ترا ازدواج کند حاضری بدهی گفت بلی با کمال افتخار حضرت فرمود ولی او نه دختر مرا می گیرد و نه من می توانم بدهم.
روی همین موازین است که سید مرتضی فتوا داد که نه تنها به هر سیدی که از پدر بنی هاشمی است خمس می رسد بلکه بآن هائی که فقط مادرشان سیده است می شود خمس داد- غرضم توجه باین کلمه «ابنائنا» از آیه مباهله است كه الحسن والحسين ابنا رسول الله (صلی الله علیه و آله).
از آیات قرآن شریف که دلالت بر جلالت قدر و عظمت
ص: 19
شأن این دو آقا زاده می کند سورۀ هل اتی است که شأن نزولش را شنیده اید بطور خیلی مختصر: پس از آن که امير المؤمنين و حضرت زهرا (علیهما السلام) نذر کردند که اگر حسنین از بستر بیماری برخیزند سه روز روزه بگیرند پس از بهبود آقازاده ها وفای بنذر کردند. حسن و حسین با آن که خيلي كوچك بودند مع الوصف آن ها هم بوالدين بزرگوارشان اقتدا کردند و روزه گرفتند در شب اول هنگام افطار مسکینی آمد و همه خوراکشان را باو دادند و با آب افطار کردند در شب دوم هم یتیمی آمد باز هم غذایشان را باو عطا کردند و در شب سوم اسیری آمد و اظهار گرسنگی کرد باز همۀ خانواده تمام خوراکشان را باو مرحمت کردند و بآب افطار کردند روز چهارم امير المؤمنین دید حسنين مثل جوجه می لرزند بچه هائی که تازه از بستر بیماری برخاسته اند و سه روز روزه گرفته و بآب افطار کرده اند معلوم است چگونه اند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) ایشان را که دید متأثر شده دست بدعا بلند کرد که در این
ص: 20
هنگام سورۀ هل اتی نازل شد (1) و باز عامه هم نوشته اند که طبقی از طعام بهشتی همراه این سوره نازل گردید که تا یک هفته بوی عطر طعام بهشتی از خانه زهرا بلند بود غرض اینست که حسنین در خردسالی چگونه مورد لطف و عنایت حق هستند که این آیات قرآن در مدح و تمجید از عمل ایشان و پدر و مادرشان است.
2
﴿مَن اَحَبَّ شَیئاً حَشَرهُ اللهُ مَعه ولو كان حجرا﴾
(بحار الانوار)
از روایات مسلمه است که می فرماید هر کس چیزی را دوست داشت در سرای آخرت با او محشور است هر چند سنگی باشد.
عالم محبت خیلی عجیب است «والهوى يأتى بكل غريبة» همان جاذبه محبت، حبیب و محبوب را جمع
ص: 21
خواهد کرد هر چند محبوب در درجات خیلی عالی و محب در درجات نازله باشد.
حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید: ﴿هَلِ الدّینُ اِلَّا الْحُبُّ وَالْبُغْضُ﴾ (1) اصلا مگر مذهب غیر از دوستی این خانواده و دشمنی دشمنانشان هست؟ پایه دین ولایت است. (2)
ما بهر پستی که باشیم امید است که محبت این خانواده ما را بآن ها برساند.
چیزی که هست بایستی از چیزهائی که موجب از بین رفتن یا کم شدن محبت است پرهیز کرد بایستی از گناهان در درجه اول و مکروهات در درجه دوم دوری کرد بعلاوه بچیزهائی که موجب زیاد شدن محبت می شود روی آورد هر چه بیشتر بسادات اظهار محبت و مودت کنید برای خودتان بهتر است هر چه بیشتر بمجلس عزای حسین روید
ص: 22
و اشك بريزيد علاقه تان بحسین بیشتر می شود- چنان چه در ماه رمضان نفس کشیدن روزه دار ثواب تسبیح دارد ﴿أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ﴾ در مجلس عزای حسین یا هر وقت که غم حسین داشته باشی هر نفسی که می کشی ثواب تسبیح کردن داری (1)
شیخ شوشتری کلمات شیرینی در باب خطبه شعبانیه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) درباره ماه رمضان (2) و تطبیق آن بعزای حسین (علیه السلام) دارد از آن جمله می فرماید ﴿اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اَبْوابَ الْجَنانِ مُفَتَّحَهٌ...﴾ آن وقت شیخ ابواب بهشت را ذکر می کند و می گوید اگر از این درها راهت ندادند یعنی نتوانستی بواسطه بدبختی خودت داخل شوی دری هست که هیچ کس از آن محروم نخواهد شد و راهش هم خیلی آسان است هر کس هر کجا و در هر حالی باشد رحمة الله الواسعه شاملش می شود آیا می خواهی این در را بشناسی و داخل بهشت شوی
ص: 23
آن (باب الحسین) است و راهش هم انکسار و عزاداری ابی عبدالله است.
شیخ می فرماید: اگر از «باب التوبه» راهت ندادند چون شروطی دارد با این بی عملی ما درست نمي آيد، يك فضل عظیم و بار عامی است که دیگر هر کس باشد، دست رد بسینه اش نمی زنند هر چند تائب نباشد چون دوست حسین (علیه السلام) است او را محروم نخواهند کرد.
مدرک این حرف روایت شریفی است که علاوه بر شیعه عده ای از علمای سنی هم ذکر کرده اند. آن چه که در نظرم باقیمانده امام فخر رازی در تفسیر آیه مودت و زمخشری و ثعلبی در تفسیر خود و هم چنین واحدى و ابن جوزی و ابن صباغ مالکی و دیگران که در نظر نیستند نوشته اند که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: هر کس بر دوستی آل محمد (صلی الله علیه و اله) بمیرد، شهید و مؤمن كامل الايمان مرده است. (1) هر چند
ص: 24
ایمانی که باید و شاید نباشد لكن محبت کاری می کند که قلبش صیقلی می شود، اشعه ای از انوار طیبه و ایمان کامله این دودمان در قلبش جایگزین می شود. آری در حبیب آثار محبوب جلوه گر می شود.
(از محبت دیو حوری می شود).
کسی که بدوستی اهل بیت بمیرد نائب مرده (همین محبت برای دوستان توبه است اینست که دیگر شروطی که برای باب التوبه گفته شده این جا نیست خدا کند که این محبت را با خود ببریم ما را بس).
بدانید که هر کس با دوستی اهل بیت بمیرد، گناهش آمرزیده شده است.
ساعت مرگ كه انسان خیلی مضطرب و وحشتناك است که چه خواهد شد؟ چقدر لذت می برد وقتي كه ملك الموت
ص: 25
او را ببهشت بشارت دهد بلی می فرماید: کسی که بدوستی آل محمد (صلی الله علیه و اله) بمیرد چنین است و هم چنین در قبر نکیر و منکیر بشارتش می دهند.
کسی که بدوستی آل محمد بمیرد، خداوند قبرش را توسعه می دهد و دو در بسوی بهشت بروی او می گشاید و قبرش را زیارتگاه ملائکه رحمت قرار می دهد.
هر کس بدوستی آل محمد بمیرد روز قیامت خدا او را با دل خنك محشور می کند (روزی که دل ها در جوش و خروش است زمین می سوزاند آفتاب می سوزاند مغزها بجوش مي آيد لكن خنك دل دوستان اهل بيتند).
همان طوری که حجله را برای عروس آرایش می کنند بهشت را هم برای کسانی که با حب اهل بیت بمیرند می آرایند آگاه باشید هر کس بدوستی آل محمد بمیرد، بر سنت و جماعت مرده (روش پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را عمل کرده است) (1)
ص: 26
سید مشرف الدین در کتاب «فصول المهمه» درباره اهل بیت و رد عامه می نویسد پس از هشتاد سال که از عمرم رفته است می دانم که چیزی برای این درگاه ندارم ولی باولادم وصیت کرده ام که این حدیث را بر کفنم بنویسند که همین حدیث موجب دلخوشی و رجاء من است.
3
هر چیزی را بهاری است و بهار عزای حسین عشر عاشورا است. اسم حسین و قبر حسین موجب انکسار است همین طور ایامی که بآنحضرت منسوب است سبب حزن دل است. مقصودم از این جمله اینست که حالا که عشر عاشورا شروع می شود سعی کنیم از این رحمت واسعه بهره بیشتری ببریم همت خود را بلند داریم و از حضرتش حاجت های اخروی باقی بخواهیم درجات کمال را بطلبیم.
راه حسین راه قلب بلکه راه خداست اگر کسی با دل متوجه حسین شود مصائب و حالاتش را بخصوص در این ایام متذکر شود بطور حتم دلش خواهد شکست هر چیزی که
ص: 27
شکست قیمتش کم می شود مگر قلب که قیمتش علاوه می گردد بقسمی که می شود قبر حسین (1) یعنی جایگاه و تابشگاه نور حسین می شود دیگر معلوم است که این قلب چه اثری دارد.
لكن بشرطی که موانعی ایجاد نکند مثلا از جمله چیزهائی که جلو تابش نور حسینی را می گیرد قساوت است اگر کسی از موجبات قساوت قلب خودداری کرد تا بحدی که دلش قسی (2) شد کجا دیگر جای نور حسین است، نور حسین با نرمی قلب همراه است.
بزرگ ترین مورث قساوت «گناه» است که نمی گذارد انسان از ایمان و محبتش بهره ببرد بلکه اگر بی حیائی و زیاده روی کرد که خدای نکرده او را بکفر و الحاد می کشاند. (3)
بعضی از مکروهات و مباهات هم قساوت می آورد مانند
2ص: 28
خنده زیاد بخصوص قهقهه. باید در این عشر عاشورا عزادار بود، مصیبت دیده را مشاهده کرده اید آیا قهقهه می زند؟ پس باید جلو خنده را در این ایام گرفت.
در اصول کافی از حضرت باقر (علیه السلام) روایتی است مضمونش آن که دل ابتداء سفید است وقتی که شخص گناهی کرد، لکه سیاهی در او ظاهر می شود، اگر توبه کرد که برطرف می شود و گرنه موجب زیادتی کدورت و سیاهی می شود بقسمی که ممکن است تمام قلب را تاریکی بگیرد.
دیگر موعظه در آن اثر نمی کند، آیات قرآن برایش قصه است. مصیبت های حسین (علیه السلام) او را تغییر نمی دهد پس خودمان را برای عاشورا آماده کنیم تا بشود بهره ببریم یعنی توبه حقیقی از گناهان گذشته بنمائیم. پروردگارا بحق حسين لغزش های ما را بیامرز.
اگر از وقتی که هلال محرم نمودار شده در شما حزن پیدا شده است، بشارت باد از کسانی هستید که این روایت درباره شان است:
ص: 29
شیعیان اهل بیت از تتمه طینت ایشانند و بآب ولایت و محبت آل محمد خمیر آن ها را سرشته اند (1) شاهدش هم همین حزن شما در ایام محزون بودن آل محمد (صلی الله علیه و اله) است. هر يك از ائمه ما از هلال محرم، دیگر خندان نمی شدند و تا روز عاشورا روز بروز حزنشان بیشتر می شد. در نظر است که بیاری پروردگار چند موضوع را عنوان بحث نمایم. موضوع اول اینست که باید بدانیم وظیفه حسین (علیه السلام) حرکت کردن بسوی کربلا بود.
ممکن است بعضی از شبهات در نظرها بیاید یا این که در کتاب های معاندین انتقاداتی مشاهده شود مانند تمسك بآية ﴿ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ که جواب این قبیل شبهات بخودی خود واضح خواهد شد. برای بیان این که واجب شد بر ابی عبدالله که بسوی کربلا حرکت کند و کشته شود مقدمات حرکت آن حضرت از چند ماه قبل بایستی ذکر شود.
ص: 30
خلاصه آن چه را که شیخ مفید و سید بن طاووس و دیگران روایت کرده اند اینست که پس از شهید شدن حضرت مجتبی علیه السلام شیعیان از اطراف تبعیت خود را از ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) بوسيله پيك و نامه اعلام می کردند و یادآور می شدند که ما بتو بیعت می کنیم بشرطی که قيام بفرمائی.
لكن مقتضیات خروج حسین درست نمی شد چون معاویه عليه الهاويه غیر از یزید پلید بود ظاهر اسلام را تا حدی رعایت می کرد.
قبل از بدرک واصل شدن معاویه به پسرش وصیت کرد که من همه کارها را برای سلطنت تو مهیا کرده ام و تمام سرکشان را رام نموده ام مگر سه نفر که برای بیعت تو حاضر نشده اند و آن ها ابی عبدالله الحسين و عبدالله ابن زبير و عبدالله بن عمراند. اما ابن عمر اگر کارش نداشته باشی گوشه ای می نشیند و کاری ندارد- اما به ابن زبیر اگر دست پیدا کردی قطعه قطعه اش کن. اما نسبت بحسین (علیه السلام) مبادا معترض او شوی.
ص: 31
البته نه این که از عقوبت اخروی برای پسرش می ترسید چون خودش حسن را کشت و چقدر دوستان و یاوران علی را بشدید ترین و ننگین ترین وجهی از بین برد بلکه از سلطنت پسرش بیمناک بود که با قتل حسین اساس حکومت بنی امیه واژگون خواهد گردید.
لكن يزيد بدبخت بلافاصله پس از سقط شدن پدرش نامه ای بعامل مدینه نوشت که فوراً این سه نفر را حاضر می کنی و از آن ها برای من بیعت می گیری اگر بیعت نکردند سر آن ها را برای من بفرست.
ولید حاکم مدینه نامه را بمروان حکم نشان داد و با او مشورت کرد. مروان گفت قبل از انتشار خبر مرگ معاویه در مدینه این کار باید سر و صورت بگیرد بالاخره عقب حسین (علیه السلام) فرستادند. حضرت به سی نفر از بنی هاشم فرمود مسلح شوید و همراه من بیائید اگر سر و صدائی بلند شد داخل شوید. اسلحه ها را در زیر جامه پنهان کردند حسين (علیه السلام) وارد شد. مروان پهلوی ولید نشسته بود حاکم اول خبر مرگ معاويه را عرضه داشت و سپس موضوع بیعت
ص: 32
را مطرح ساخت. حضرت فرمود: بیعت کردن من در پنهانی که نمی شود، پس باشد تا فردا. گفت بسیار خوب. مروان رو بولید کرد و گفت که اگر حسین رفت او را دیگر نخواهی یافت همین حالا سرش را جدا کن و برای يزيد بفرست. حضرت فرمود: نه تو و نه ولید نخواهید توانست مرا بکشید که ناگاه جوانان بنی هاشم وارد شدند و بقسمی این دو بدبخت ترسیدند که فوراً عرض کردند بفرمائید بروید اختیار با خودتان است. حضرت بیرون آمد و شب را تا صبح بر سر قبر جدش گذراند. عرض کرد پروردگارا تو شاهدی که حسین جز رضای تو چیزی نمی خواهد، آن چه که رضای تو در آنست برای من اختیار کن نزديك صبح خواب سبکی عارضش شد و پیغمبر را دید که فرمود: حسین جانم برای تو نزد خدا درجه ای است که نمی رسی بآن مگر بواسطه شهادت. برو بسوی عراق.
عرض کرد یا جدا مرا با خودت ببر که دیگر بدنیا برنگردم فرمود یا حسین خدا چنین خواسته است.
روز بعد مروان، آقا را در کوچه های مدینه دید سلام
ص: 33
نمود و عرض کرد بشما نصیحت می کنم که با یزید بیعت کنید که برای دین و دنیای شما خوبست فرمود پس من باید برای اسلام فاتحه ای بخوانم (و على الاسلام السلام).
بیعت کردن حسین یعنی امضاء کردن کارهای یزید و نتیجه اش معلوم است که زحمات بیست و سه ساله پیغمبر از بین خواهد رفت.
فرمود: خودم شنیدم از بپیغمبر که فرمود خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. (1)
در تواریخ اسلامی و روایات، تفصیلاتی این جا ذکر می کنند از جمله گفتگوی ولید با مروان است. در وقتی که مروان تحریکش کرد که حسین را تا فرار نکرده بکشد. ولید گفت: وای بر تو، من برای خاطر يزيد شريك خون حسین گردم؟ فردای قیامت جلو جدش رو سیاه باشم؟
خلاصه حسین قصد کرد از مدینه خارج شود بنی هاشم دورش را گرفته بودند. از جمله برادرش محمد بن حنفیه آمد عرض کرد: برادر تو جان عزیز منی و من ترا نصيحتي
ص: 34
می کنم آقا تو مولای جمیع مسلمینی. اگر در مدینه بمانی ترا خواهند کشت باید فرار کنی و بجائی روی که یزید سلطه نداشته باشد و باطراف نامه هائی بنویسید، اگر از اطراف انصاری پیدا شدند آن وقت قیام بفرمائید.
فرمود کدام شهر بروم؟ عرض کرد بمکه بروید که آن جا را خداوند وادی امن قرار داده ﴿فَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا﴾ و اگر احیاناً بی حیائی کردند از مکه فرار کنید و به یمن بروید در یمن از شیعیان هستند و اگر آن جا نشد، بحبشه و گرنه سر بصحرا گذارید قریه بقریه فرار کنید.
فرمود درست گفتی، تو همین جا بمان در مدینه نماینده من باش و من بمکه می روم و تو خبرهای مدینه را بمن برسان وصیتنامه ای هم نوشت که دو جمله اش اینست که «بعداز بسم الله وشهادتين- بدرستي كه من خارج شدم نه برای فساد و فتنه بلکه برای امر بمعروف و نهی از منکر» (1)
شب حرکت کرد با اهل بیت، خواهرانش، برادرانش فرزندانش همه حرکت کردند. خارج که شدند بولید خبر
ص: 35
دادند که حسین با خانواده اش از مدینه خارج شده اند ولید خوشحال شد که از این امر راحت شده است. ابا عبدالله الحسين روز سوم وارد مکه گردید. خبر ورود حسین بمکه در اکناف بلاد مسلمین منتشر گردید. شیعیان بعضی شخصاً می آمدند و بعضی نامه می نوشتند. اولین قومی که نامه نوشتند اهل کوفه بودند که ما شنیده ایم که تو با یزید بیعت نکردی و ما حاضریم یاری تو کنیم با تو بیعت کنیم و چه و چه. مجلس بمجلس برای حسین نامه از کوفه می آمد بطوري كه در يك روز 600 دعوتنامه برای آقا می آمد بعداً قاصد هم می فرستادند اهل بصره هم اجتماع کردند، نامه نوشتند اخیراً تهدید هم کردند که اگر نیامدی، فردا بجدت شکایت خواهیم کرد بعراق بیا که شمشیرهای ما برانست ما همه حاضریم که با دشمنان تو بجنگیم.
این جا دیگر برای حسین واجب می شود که بحسب ظاهر حجت را تمام کند.
ص: 36
من روز 15 رمضان مسلم بن عقیل را امر فرمود که بکوفه برود و اگر کوفیان را صادق دید، نامه ای بنویسد. نامه ای نوشت که پس از حمد و سپاس الهی، برادرم، پسر عمویم موثق ترین اهل بیت را فرستادم تا اگر شما را صادق یافت برای من بنویسد.
مسلم باتفاق دو نفر از مکه خارج گردید. در اثناء، راه را گم کردند و سخت بگرما و عطش مبتلا شدند آن دو نفر بلدچی کشته شدند. مسلم این پیش را بفال بد گرفت. نامه ای برای حسین نوشت و جریان را عرض کرد. لكن حسین امر فرمود که بسوی کوفه حرکت کن. روز پنجم شوال وار کوفه شد. جمعیت دسته بدسته می آمدند. در همان مجلس حبیب بن مظاهر بلند شد گفت حاضرم تا نفس آخر، جانم را فدای حسین کنم بعد از هر قبیله ای نماینده ای بلند می شد و مراتب وفاداری خود و قبیله اش را اعلام می کرد طولی نکشید که همه بمسلم بیعت کردند. در این هنگام خطی بحضرت اباعبدالله (علیه السلام) نوشت که فعلا هیجده هزار نفر بمن
ص: 37
بیعت کرده اند (بعضی هم تا 80 هزار نفر نوشته اند) یا حسین شتاب کن در آمدن.
به بقیه قضایا فعلا کاری نداریم که عمر سعد هم نامه ای به یزید نوشت و ابن زیاد از بصره مأمور کوفه گردید و با نیرنگ بر کوفه مسلط شد تا آخر.
این جا وقتی که نامه بحسین برسد بحسب ظاهر آیا عذری برای نیامدن حسین باقی است؟ نه - اگر همین کوفیان فردای قیامت اظهار می کردند که ما حاضر بودیم جان و مالمان را در راه حسین و دین خدا و نهی از منکر بدهیم قاصد فرستادیم، نامه نوشتیم، چه کردیم و چه کردیم لکن حسین نیامد. آیا این جواب کافی بود که حسین بگوید: من بعلم امامت می دانسم شما ثابت قدم نيستيد؟ البته نه پس بر حسین از جهت اتمام حجت (و از بعضی جهات دیگر) واجب شد که حرکت کند.
ص: 38
4
از ضروریات مذهب جعفری است که ائمه در ارحام طاهره و اصلاب مطهره بوده اند از ابتدای خلقت تا وقتی که باین عالم آمدند و نسبت بحضرت ابراهیم (علیه السلام) که در قرآن فرزند آزر (1) بت فروش نامیده شده بواسطه اینست که به عم، هم در لغت عرب پدر اطلاق می شود و شاهدش هم در اصطلاح قرآن مجید است که حضرت اسمعیل را از جمله آباء بنی اسرائیل می خواند در حالی که عموی ایشان می شود. مطلب مسلمی است که پدر و مادر انبياء و ائمه پاك و پاکیزه از هر رجس و شرکی بوده اند.
ارواح دوستان اهل بیت که معلوم است متصل بارواح طيبه اند و صورت نوریه ایشان را حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آسمان ها مشاهده کرده که در اطراف 14 نور پاک انواری مانند ستارگانند که باو فهماندند این ها انوار شیعیان علی
ص: 39
هستند آن وقت ابراهیم خواهش کرد که پروردگارا مرا از جمله شیعیان قرار بده (1)
اما بدان شریف دوستان اهل بیت هم در خلقت بآقایان خود شبیهند یعنی ارواح بلند و عالی آن ها بنطفه خراب تعلق نمی گیرد دوستان اهل بیت همه حلال زاده اند.
در این مورد روایات زیادی وارد است برای نمونه روایتی را که از حضرت خاتم الانبياء منقول است عرض کنم فرمود: نیست هیچ کس از شیعیان علی (علیه السلام) مگر این که طاهر و پاکیزه است پدرش و مادرش، هر وقت یکی از شیعیان بخواهد با عیالش جمع گردد (و نطفه شیعه ای بخواهد منعقد گردد) ملائکه هستند که در دست آن ها آب بهشتی است که در آن شب قطره ای از آب بهشت در ظرفی که از آن می خورد می ریزند و نطفه شیعه علی با آب بهشت بسته می شود. اینست که ایمان در دلش پیدا می شود (2)
ص: 40
هر کس محبت این خانواده را دارد بداند که حلال زاده است طيننش هم مثل طینت اهل بیت است و بآن خانواده مربوط است ربط با این خانواده خیلی کارهای عجیب می کند روایتی بنظرم آمد که برای شاهد مطلب و تنوع در کلام مناسب است.
مجلسی در بحار الانوار روایت می کند که رمیله یکی از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است می گوید در کوفه مریض شدم بطوری که چندین روز از نماز جماعت على محروم ماندم تا این که روز جمعه ای شد دیدم حالم بهتر است غسل کردم و بنماز جمعه علی (علیه السلام) رفتم قبل از نماز در اثناء خطبه ای که علی می خواند تب و لرز شدیدی دوباره عارضم شد ولی تحمل کردم تا نماز جمعه را خواندم پس از فراغت پشت سر آقا از مسجد خارج شدم چشمش که بمن افتاد فرمود رمیله - چه حالی در اثناء خطبه عارضت
ص: 41
شد؟ حالم را عرض کردم. حضرت فرمود: هیچ مؤمنی نیست که مریض شود مگر این که ما هم مریض می شویم بمرضش، محزون نمی شود مگر این که ماهم محزون می شویم بسبب حزنش، و دعا نمی کند مگر این که ما هم آمین می گوئیم بسبب دعایش (1) رمیله گفت این بشارت مختص بحاضرین مجلس شما است فرمود نه شرق و غرب عالم برای ما یکیست.
بر عکس دشمنان اهل بیت چون دارای پست ترین و رذل ترین ارواح هستند بایستی در پست ترین بدن ها قرار بگیرند هر بدنی که از زنا یا حیض درست شده باشد برای ایشان مناسب است شکی نیست که دشمنان اهل بیت اولاد نامشروع با زنا و حیض هستند.
برای نمونه زیاد بن ابیه را متذکر شوید نوشته اند که ابوسفيان وارد خانه ابو مریم خمارشد و شراب برایش
ص: 42
آورد ابوسفیان عربده می کشید و زانیه ای مطالبه می کرد این مردك خمار سمیه را که از ذوات الاعلام یعنی از کسانی که بیرق بالای منزلشان می زدند که زانیه رسمی هستند آورد و ابوسفیان در حال مستی با سمیه که در حال حیض هم بود زنا کرد نتیجه این فعل نامشروع و در بدترین حالات از کثیف ترین اشخاص همین زیاد است بدین مناسبت است که معاویه اقامه شهود کرد و او را را در خود خواند تا از زیرکی این حرام زاده استفاده سیاسی ببرد چنان که برد.
پسرش ابن زیاد نیز از مرجانه که آن هم از ذوات الاعلام است متولد شد در پدرش اختلاف شده و غیر از زیاد پنج نفر دیگر مدعی بودند که فرزند آن ها است.
لذا در مقام بروز بغض علی (علیه السلام) فوق العاده شقاوت بخرج دادند و شیعیان علی (علیه السلام) را باشد مجازات شکنجه می کرد بجرم این که دوست علی (علیه السلام) هستند.
پس از آن که در روز عرفه ابن زیاد ملعون جناب مسلم را کشت. هانی بن عروه را هم از مجلس بیرون آورد و امر کرد او را در بازار قصابان در محل ذبح گوسفندان ببرند
ص: 43
و بکشند بدنش را هم دار بزنند.
بعد برای این که زمینه را برای کربلا مهیا کند رؤسا و سرشناسان شیعه را گرفت میثم تمار را که از خواص اصحاب امیرالمؤمنین بود گرفت در مقام علمش همین بس که ابن عباس (حبر امت) از او روایت می آموخت صاحب علوم غریبه بود که از امیر المؤمنين تعلیم یافته بود در کشتی نشسته بود که ناگاه بادی آمد فرمود الان معاويه بدرك واصل شد و همین طور بود - در مقام عبادتش نوشته اند پوست بدنش از زیادتی روزه خشك شده بود قاری قرآن و مجاهد في سبيل الله بود در هر جنگ در ركاب علی (علیه السلام) بود.
روزی همراه امیرالمؤمنین بود حضرت فرمودند می بینم که ترا بدار می زنند عرض كرد (على فطرة الاسلام) آیا بدین اسلام هستم فرمود بلی می خواهی چوبه دارت را نشانت بدهم؟ گفت بلی، با تفاق بیرون کوفه آمدند چوب نخلی را نشانش دادند و فرمودند باین چوب دارت می زنند
ص: 44
و دهانت رالجام می کنند بعد روز سوم طرف عصر از بینی و چشمت خون می آید و سپس میمیری - همین طور هم شد و بدست همین ابن زیاد شقی کشته شد. این نمونه ای از جنایت و شقاوت دشمنان اهل بیت.
5
خودتان را بهلاکت نیندازید:
اگر کسی احتمال دهد که حسین در حرکت به کربلا نمی دانست کشته می شود غلط است چون علاوه بر اخباری که از جد و پدرش داشت خودش از کشته شدن خود در موارد متعدده خبر داد حالا شبهه ای که بعضی از علمای عامه کرده اند و در ذهن برخی از عوام هم ممکن است بیاید اینست که مگر نه در قرآن می فرماید ﴿ وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ﴾ بدست خود، خودتان را بهلاکت نیاندازید پس چطور حضرت با این که می دانست کشته می شود رو بسمت کربلا رفت؟
اولا آیه 192 از سوره البقره اينست ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ
ص: 45
يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾، ترجمه آیه شریفه واضح است انفاق کنید در راه خدا و بدست خود، خود را بهلاکت نیندازید.
یعنی اگر انفاق نکردید در راه خدا از مالتان مضایقه کردید و در مواردی که باید از جان خود دست بشوئید از بذل جان دریغ کردید همین عمل اسباب دردسر و بمهلکه افتادن شما است در قیامت این مال آتش می شود و بدن شما را بآن داغ می کنند (1) اگر از جهاد فرار کردید کفار بر شما مسلط می شوند، عزت بذل جان و شهادت در راه خدا را بپذیرید تا ذلت اسیری کفار را تحمل نکنید.
پس معنی آیه نه اینطور است که در افواه مشهور شده و ذهن بآن متوجه می شود مهلکه دنیوی واخروى ترك جهاد است.
پس اباعبدالله الحسین تمام در راه انفاق بود خود را
ص: 46
بمهلکه نیانداخت چه مهلکه ای بدتراز اسیری یزید، چه مهلکه ای بدتر از بیعت و همراهی با یزید؟ (1)
اگر حسین بیعت کرده بود جانش در امان بود؟ آبرویش محفوظ بود؟ معاویه با این که رعایت ظاهر را تا اندازه ای می کرد حضرت محتبی (علیه السلام) در مجلس بود خطیب را می فرستاد سب علی (علیه السلام) را بکند مجتبی حسن (علیه السلام) چاره ای نداشت موقعیت این طور اقتضاء می کرد.
اما حضرت سیدالشهداء زمینه طور دیگر برایش فراهم شده بود اگر بیعت می کرد باید هم پیاله یزید بشود آن وقت مگر یزید دست بر می داشت؟ مگر حسن را راحت گذاشتند نه، عاقبت او را کشتند - یزید هم که محافظه کارتر از معاویه نبود بلکه در بروز خیانت و شقاوت زیاده روی بیشتری می کرد.
ص: 47
پس بنابر این جواب مثل ابن تیمیه سنی که در کتاب منهاجش می نویسد چرا حسین با یزید صلح نکرد؟ واضح می شود - جناب شيخك مگر حسن با معاویه صلح نکرد آیا معاويه شرائط صلح را رعایت کرد؟ آیا دست از فتنه و فساد برداشت آیا غارت و کشتار شیعیان خاتمه یافت؟ در آخر امر آیا حسن را بزهر جفا نکشت؟ دیگر از یزید پلید چه انتظاری می توان داشت بر فرض که حسین هم بیعت می کرد آیا اگر یزید امان می داد بگفته اش اطمینان بود؟
از جمله شرائط صلحنامه حضرت مجتبی (علیه السلام) با معاویه این بود که از این ببعد دوستان علی (علیه السلام) در امان باشد اما به زیاد دستور داد که هر جا شیعه علی (علیه السلام) سراغ داری مهلتش مده فوراً او را بکش، بعد کار را رسانید بجائی که هر کس را که «احتمال» شیعه بودن می داد می کشت عده زیادی را بهمین بهانه از بین برد اگر حسین هم بیعت می کرد آیا شما احتمال می دهید که ممکن بود یزید بشرائط حسین (علیه السلام) ترتیب اثر دهد؟
ص: 48
از لحاظ اخروی هم اگر با یزید بیعت می کرد حرام واقعی مرتکب شده بود این جا تقیه بر حسین (علیه السلام) حرام بود زیرا وضع زمان طوری بود که اگر ابی عبدالله خلافت یزید را تصویب می فرمود اسلام از بین می رفت خودش فرمود که شنیدم از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و اله) که فرمود:
هرگاه سلطان جائرى كه هتك حكم خدا و سنت پيغمبر می کند و حرمت عباد را می شکند هر کس با او اظهار مخالفت نکند بقول يا بفعل - حق است بر خدا که او را با آن ظالم محشور فرماید (1)
یعنی یزیدی که شرابخوری و زناکاری و قمار بازی او علنی است اگر من اظهار مخالفت نکنم بحکم خدا جایم بایزید یک جا است.
ص: 49
خودش فرمود شنیدم از جدم که خلافت بر آل ابوسفیان حرام است.
اگر با یزید بیعت می کرد تمام زحمات جدش از بین می رفت این همان یزیدی است که صریحاً منکر پیغمبری و نزول وحی می شد (لَعِبَتْ هَاشِمُ بالمُلْكِ فَلا *** خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَلَ) وقتی که مزاحمی نمی دید این عقیده را اعمال می کرد زور است بزور آثار رسالت را محو می کرد.
لذا در زیارت جامعه می خوانید ﴿أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ در کتاب حقيقة الامر این نکته را ذکر کرده که ماء معین در قرآن اشاره بامام است (1) و تأويل بعلم و معرفت و محبت شده است:
پس این شعر منسوب بحضرت ﴿شَیعَتی مَهِمَا شَرَبتُم مَاءَ عَذِبَ فَاذكَرُونِي﴾ معنی ظاهرش آنست که هر وقت آب
ص: 50
گوارائی نوشیدید یادی از لب تشنه حسین کنید و معنی تأویلش: هر گاه از علوم قرآن و اهل بیت بهره مند شدی بگو صلی الله عليك يا ابا عبدالله چون از برکت حسین است که این بهره های روحانی بتو رسید اگر حسین نبود این مسجد و منبر کی بود بنی امیه و بنی مروان کجا می گذاشتند دینی باقی بماند این ها دشمن صاحب دین بودند صریحاً گفت من از بنی احمد انتقام جنگ بدر را گرفتم دیگر شنیده اید وقتی که سر حسین را بمجلس یزید آوردند این اشعار را خواند.
لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا *** جَزَع الْخَزْرَج مِن وَقْع ِ الاَسَل
لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تُشَلَ
قَدْ قَتَلْنَا الْقَوْمَ مِنْ سَادَاتِهِمْ *** وَ عَدَلْنَاهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلَ
کاش ابوجهل ها و ابوسفیان ها بودند و می دیدند که چگونه من تلافی (از محمد «صلی الله علیه و اله») کردم آن وقت بمن می گفتند دست مریزاد خوب تلافی کردی.
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بنی أَحْمَدَ مَا کانَ فَعَلَ
ص: 51
برای این که موقعیت حسین را در برابر یزید بهتر بفهمیم بكتب تواریخ مراجعه که می کنیم می بینیم تمام توجه عالم اسلامی در آن وقت بحسین بود ابن زبیر با آن نفوذ و طمطراق تحت الشعاع آقا بود خودش وقتی که می خواست حسین حرکت کند گفت آقا کجا می روید؟ شما مطاع باشيد و من مطيع.
اگر حسین بایزید بیعت کرده بود دیگر کی می توانست مقابل یزید لاو نعم گوید - لذا از نفوذ معنوی و حسب و نسب بی نظیر حسين بيمناك بود كه بوالی مدینه نوشت اگر بیعت نکرد او را بکش - وقتی که بمکه فرار کرد هنگام مراسم حج که جمعیت از اطراف بلاد اسلامی جمع می شوند بیم این است که اطراف حسین را بگیرند و سلطنت یزید در خطر بيفتد اذا عمرو بن سعد بن العاص را که والی مکه بود مأمور کرد که سی نفر در لباس احرام بروند و اسلحه ها را پنهان کنند و حسین را هر کجا هست هر چند در مسجد الحرام باشد بکشند ابن عباس پس از واقعه کربلا در نامه ای که
ص: 52
به یزید نوشت همین موضوع را ضمن سرزنش او تذکر داد که تو همان کسی هستی که عمرو بن سعد را با سی نفر مأمور قتل حسین کردی و حال آن که مکه حرم امن خداست.
لذا حسين متوجه شد که ماندنش در مکه تهلکه است یعنی خونش را می ریزند بدون این که اتمام حجت شده باشد لذا روز هشتم ایستاده خطبه غرائی انشاء کرد:
پس از حمد و سپاس الهی فرمود مرگ ملازم و همراه بنی آدم است یعنی بهر حال مرگ هست چه بهتر که انسان از عمرش بهره ببرد و مرگش در راه خدا باشد چنان چه گردن بند زینت زن جوان است مرگ هم زينت مؤمن است - چقدر مشتاق ملاقات آباء عظامم هستم هر چه زودتر حسین مایل است که از این قفس نجات یابد چنان چه يعقوب مشتاق ملاقات یوسف بود حسین هم مشتاق ملاقات مرگ است.
جائی که من باید بیفتم برای من برگزیده شده و چاره ای از آن روزی که قضای الهی مقدر فرموده نیست ما اهل بیت
ص: 53
از خود چیزی نداریم خوشنودی خداوند خوشنودی ما است. کسی که پیوندش از محمد است از او دور نیست يعنى من رك و ریشه ام از پیغمبر است خداوند مرا با جدم در حضيرة القدس جمع می فرماید سپس فرمود:
ای مردم هر کس در راه ما حاضر است جانش را بدهد و رحمت خدا را ملاقات کند فردا ما بسوی کربلا حرکت خواهیم کرد انشاء الله (1)
فردا صبح حسین حرکت کرد، جاسوس های یزید بوالی مکه خبر دادند لشکری بسرکردگی برادرش یحیی مأمور کرد که جلو حسین را بگیرند و نگذارند خارج شود هنوز دو فرسنگ نرفته بودند که لشکر بحسین و اصحابش رسیدند
ص: 54
گفتند چرا از مکه خارج شدید فرمود خواستم خونم در مکه ریخته نشود هتك حرمت خانه خدا نشود.
خواستند که حسین را نگهدارند که بنی هاشم دست به اسلحه کردند بقسمی رعب در قلوب این بدبخت ها وارد شد که یحیی امر کرد برگردید که اگر جنگ کنیم کسی از ما باقی نمی ماند. ابن عبد ربه می نویسد تمام این لشکر به سرکردگی یحیی بمکه برگشتند و حسین هم بدون مزاحمت بسوی کربلا رفت.
6
برای حسین جای تقیه نبود:
خلاصه بحث دیشب این بود که اگر حسین بکربلا نمی رفت (القاء النفس بالتهلكه) بود حقیقتاً خودش را به هلاکت انداخته بود چون از حیث دنیوی خونش را می ریختند بدون این که اتمام حجت شده باشد این که شنیده اید که تقیه برای حفظ جان يا مال واجب است اگر بواسطه تقيه جان یا مال حفظ بشود (آن هم با بعضی شرائط) اما در صورتی که چه تقیه کند چه نکند او را خواهند کشت دیگر
ص: 55
تقيه واجب نیست بلکه مورد ندارد خود ابی عبدالله فرمود که در هر سوراخی بروم بنی امیه مرا بیرون می آورند و مرا خواهند کشت.
اگر کار یزید را امضاء می کرد ابطال رسالت جدش بلکه جميع انبیاء می شد، ماندنش هم در مکه که خطرناک شده بود دیشب گفتیم که می خواستند حسین (علیه السلام) را در مکه بکشند.
فرزدق شاعر گوید: رو بحج بيت الله می رفتم دیدم قافله بر می گردد پرسیدم رئیس قافله کیست؟ گفتند حسین بن علی است رفتم سلام عرض کردم فرمود تو کیستی؟ عرض کردم مردی از عراق هستم حضرت اسمم را نپرسید منهم چیزی نگفتم عرض کردم آقا کجا می روید؟ حضرت فرمودند ﴿لولم اعجل اخذت﴾ اگر چنان چه شتاب نکرده بودم مرا گرفته بودند آن وقت فرمود مردم را چگونه دیدی؟ حضرت از عراق سئوال فرمود فرزدق عرض کرد: دل ها متوجه شماست قلوب با شماست اما متأسفانه شمشیرهایشان
ص: 56
هم بر روی شما است وعده مال و جاه و ریاست بنی امیه آن ها را عبد و عبید یزید کرده است. (1)
(این مطلب را نه تنها فرزدق گفت بلکه دیگران هم در ضمن راه بحسین (علیه السلام) خبر می دادند) اجمالا فرزدق گفت قضا هم از آسمان می آید - حضرت فرمود بلی کار بدست خداست اگر قضا و قدر الهی موافقت کرد با آن چه که ما می خواهیم خدای را شکر می کنیم و اگر نشد کسی که نیت او صدق است ضرری نکرده یعنی اگر کشته شوم زبانی نکرده ام کسی که تقوی سجیه اوست در همه حال با مراد همراه است خداوند نظرش بنیت شخص است.
باز در بین راه ابو هریره بحضرت رسید عرض کرد آقا مگر عراقی ها را نمی شناسی؟ کجا می روی؟ حضرت فرمود بنی امیه مالم را بردند صبر کردم، آبرویم را بردند، صبر کردم، حالا می خواهند خونم را در مکه بریزند. بابن عباس فرمود که من نمی خواهم خونم در مکه ریخته شود چون
ص: 57
هتك حرمت خانه خدا می شود.
موضوع دیگر این که بر حسین واجب شد که بکوفه برود چون بزرگان کوفه دعوت کردند که بیا ما ترا یاری می کنیم و بحسب ظاهر بایستی بکوفه برود چون راه منحصر فعلا همین است علاوه بر این که نامه مسلم هم رسید که یا حسین العجل العجل. شتاب کن در آمدن.
شبهه دیگری که ممکن است در اذهان بیاید اینست که امام همه نوع توانائی خدا باو داده است مستجاب الدعوه است بمجردی که اراده کند قومی هلاك شوند هلاك مي شوند اگر اشاره کند شمشیرها از کار می افتد.
جواب آنست که نبایست که پیغمبر و امام در اموراتش خرق عادت کند فقط برای اعجاز و اتمام حجت برای اثبات نبوت یا امامت - در غیر این مورد پیغمبر و امام باید در امور عادی مثل مردم زندگی کنند.
بعلاوه اگر بخواهد در دفاع، اعمال قوه امامت نماید نقض غرض می شود یعنی حجت بر خلق تمام نمی شود مثلا
ص: 58
اگر در مقام دفاع کارش این باشد تا دشمن باو رو آورد توجهی کند و او را هلاک کند این که کار خوبی نشد.
ابراهیم خلیل (علیه السلام) در ابتدای امر چشمش بزناکاری افتاد نفرین کرد هلاك شد، چشمش بشرابخواری افتاد نفرین کرد افتاد و مرد ندا رسید ابراهیم ما تو را نفرستادیم که مردم را بکشی.
حدیث شریفی است از حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: وقتی که جدم حسین (علیه السلام) از مکه بسوی عراق حرکت کرد افواجی از ملائکه در حالی که بدستشان حربه هایی بود خدمتش آمدند و عرض کردند ما مطیعیم هر فرمانی که امر بفرمائید انجام می دهیم حضرت فرمود نه بشما احتیاجی نیست - قبیله ای از جن آمدند و عرض کردند امر بفرمائید تا هر جا دشمنی دارید ما هلاك كنيم. حضرت فرمود از من بهتر از شما کار می آید همین جا می توانم بيك اراده هر كس را که با من دشمن است نابود کنم ولكن حجت الهی باید تمام شود.
ص: 59
با کربلا رفتن حسین خیلی ها امتحان شدند حرمله ها که بحسین نامه نوشتند و دعوت کردند، روسیاه شده قاتل بچه حسین شدند اگر حسین بکربلا نرفته بود کجا خباثت حرمله ها ظاهر می شد فردای قیامت می شد او را عذاب کرد که تو در دعوت حسین صادق نبودی؟ بر عکس عده ای هم از گوشه و کنار خود را بحضرت رسانیدند و با چه زحمتی شبانه روز راه های خطرناکی را پیمودند و در راه حسین بسعادت ابدی رسیدند.
7
مقام نبوت و امامت عبارتست از خلافت از طرف خدای عالم یعنی خلیفة الله نایب پروردگار عالم در زمین است البته لازمه اش انصاف او بجميع صفات خداست معنای خلیفه یعنی نماینده اگر از آثار صاحب خلافت در او چیزی نباشد اسم بی مسما می گردد مثلا اگر کسی جانشینی برای خود قراردهد باید از آن شغل مطلع باشد تا بگویند این جای فلان شخص است پس پیغمبر و امام هم باید جميع
ص: 60
صفات الهیه بنحو اتم و اکمل در آن ها باشد تا این که خلق از وجود کثیر الجود آن ها بهره ببرنند - ببرکت آن ها پاکیزه گردند خدای خود را دوست بدارند بدوستی آن ها بعبارت دیگر گوئیم پیغمبر و امام بحكم عقل بايستى جميع صفات کمالیه را دارا باشند و هر صفت قبیحی است بایستی از آن پاک و منزه باشند تا این که در بین خلق میزان خدا باشند و خلق اعمال خود را با ایشان بسنجند و مطابق آن قرار دهند و اگر چنان چه کسی مدعی نبوت و امامت باشد ولی دیگری از او برتر باشد معلوم می شود ادعای باطلی کرده است.
شناختن پیغمبر و امام تنها بواسطه معجزه نیست معجزه یک رشته از اعمال قدرت الهیه است و غیر از آن شرائط دیگری باید در پیغمبر و امام باشد.
از جهت روحانیت باید روحانی محض باشد ذره ای از شئون حیوانیت نداشته باشد از حيث علم و حلم ناقص نباشد، از لحاظ سخاوت باید طوری باشد که حتی از بذل جان هم در موارد لزوم خود داری نکند، از لحاظ عفو
ص: 61
و گذشت باید طوری باشد که اگر قاتل پدرش هم توبه کند و رو باو بیاورد بایستی وی را عفو نماید و همچنین انصاف و مروت، شجاعت و غیرت همه را باید بدرجه اعلا دارا باشد روی همین زمینه است که اهل عقل ابتدا باعمال و صفات مدعی امامت و نبوت نظر می کنند بعد بمعجزه و خوارق عاداتش - ایمان امیر المؤمنين و خدیجه و بسیاری دیگر از مسلمین نه بواسطه دیدن معجزات بود بلکه در اثر مشاهده صفات كمالية وجود مقدس پیغمبر (صلی الله علیه و اله) بود حالا تطبيق اين مقدمه با سيد الشهداء حسين بن على بن ابیطالب عليهم السلام.
غیر از ادله نقلیه که بر امامت آقای ما حسین دلالت دارد مانند فرموده جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله) ﴿الحَسَنُ وَالحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا﴾ حسن و حسين امامانند خواه ظاهراً هم سلطنت و حکومت داشته باشند یا نداشته باشند و علاوه بر تصريحات و وصیت پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) و همچنین برادرش حضرت مجتبی (علیه السلام) معجزات بی شمار و خوارق
ص: 62
عادات زیاد از وقتی که در رحم زهرا بود تا بعد از مرگ بلکه تاکنون و تا روز قیامت مانند تسبیح کردن در شکم مادر با ظهور نور مقدسش از پیشانی زهرا هنگامی که باو حامل بود، از آن حضرت ظهور کرد.
سلمان در حجره زهرا آمد دید دست آس خودش می گردد و زهرا خسته شده و خوابش برده و گهواره حسین خود بخود می جنبد وحشت زده خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) آمد و سئوال کرد حضرت فرمود چون زهرا خسته شده میکائیل کمکش کرد و دست آس را گردانید و جبرئیل هم گهواره حسین را می جنبانید.
خوارق عادات در زمان امامت حضرتش هم زیاد احياء اموات و شفاء امراض و غيره در حدود دویست معجزه را سید بحرانی در کتاب خود ذکر کرده است از جمله روزی جوانی گریان پیش حسین آمد عرض کرد مادرم بدون وصیت مرد و میل داشت شما او را ببینید حضرت فرمود الان می آیم وقتی که تشریف آورد دعا کرد
ص: 63
و مادر زنده شد آن وقت حضرت فرمود بهر چه می خواهد وصیت کند - آن زن هم ثلث مالش را بحسین (علیه السلام) واگذار کرد و دو ثلثش را برای فرزندانش گذاشت و آن وقت مرد.
بچه ای را دو نفر مدعی شده بودند که مال آن هاست حضرت ببچه شیر خوار اشاره فرمود که بگو باذن الله که بچه کیستی فوراً بنطق آمد و عرض کرد آقا این ها هر دو دروغ می گویند و من فرزند فلان شخص چوپانم.
زنی در حال طواف دستش را از چادر بیرون آورد و پرده کعبه را گرفت و چون صاحب جمال بود مردی او را دید و شیفته او شد و دستش را روی دست آن زن گذاشت (آن هم در خانه خدا محل عبادت!!) فوراً دستش بدست زن چسبید مردم جمع شدند و این دو رسوا شدند هر چه کردند دست آن ها از هم جدا نشد گفتند چاره ای نیست مگر این که دست هر دو قطع گردد بعد سئوال کردند آیا کسی از ذراری پیغمبر (صلی الله علیه و اله) مکه آمده؟ خبر آوردند که بلی حسین (علیه السلام) آمده است نزد آقا فرستادند و تقاضا کردند اظهار لطفی بفرمایند، حضرت بمسجد تشريف
ص: 64
آوردند و مقابل کعبه ایستادند بعد دست بدعا برداشته آن وقت دست رحمتش را آورد و این دو دست را از هم جدا کرد (رحمت که بیاید غضب برطرف می شود - يا من سبقت رحمته غضبه)
علاوه بر این رشته های مختلف معجزات، صفات کمالیه و مقام روحانیت اوست که معنی اسماء و صفات خداست و من الان حیرانم که کدام را عنوان کنم آیا از عفوش، از کرمش، از حلمش، از مروتش، از حیایش، از صبرش، از غیرتش، از فتوتش، از كدام يك خوشه ای برچینم.
آب دریا را اگر نتوان کشید *** هم بقدر تشنگی باید چشید
از جمله صفات کمالیه ای که لازمه مقام نبوت و امامت است و اصل آن در خداست - غیرت است چنان چه روایتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) است که فرمود «مؤمن غیور است و خدا غيور تر است، از غیرت خداست که فحشاء و منکرات را حرام کرده چون غیور است آیه حجاب را نازل فرموده اعمال منافی عفت را حرام فرموده پس پیغمبر و امام هم باید از همه مردم غیرتش بیشتر باشد و گرنه چطور می تواند
ص: 65
مردم را نگذارد رو بجهنم بروند اگر غیرتش کم باشد می گوید بمن چه اگر این طور شد که روحانی نیست، امام با دیدن کوچک ترین منکری دلش عقده می کند.
مؤمنين هم غیورند، غیرت مؤمنین است که نگذاشتند کاملا آثار حجاب برطرف شود، وقتی که می خواهد زن بگیرد یا برای فرزندش یا یکی از اقاربش عیال بگیرد سفارش می کند که دختر با حجابی باشد، خانواده اش محجوب باشند، می گوید دختری می خواهم که نامحرم او را ندیده باشد این ها است که موجب دلخوشی است و خودش يك قسم نهی از منکر عملی است چون وقتی که این قبیل افراد زیاد شدند اجتماع روی آن ها حساب می کند دیگر فلان احمق دخترش را بی حجاب بمدرسه نمی فرستد این مطالب درست است که حاشیه است لکن عقده هائی در دل است که باید گفت غرض غیرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام بود موارد ظهور این صفت زیاد است برای نمونه حکایتی را که مورخین مانند صاحب کتاب
ص: 66
الامامة والسياسه و غیره نوشته اند مجملش را عرض کنم.
کار بمورخین شیعه نداریم ابن قتیبه می نویسد که یزید بن معاويه (عليهما الهاويه) اولا خيلى بد ترکیب بود صورتش مانند دلش سیاه بود صدای بلندی داشت که آوازه می خواند و بعلاوه آوازه خوان های متعددی هم داشت در شهوترانی و فاحشه گری اسراف کرده بودند ماء او وقتی که می خواستند دلش را بدست آورند صفات زن ها را ذکر می کردند مثلا می گفتند فلانی دختر خوشکلی با این ترتیب است در فلان خانه زن جمیله ای است که این طور است از جمله توصیف ارينب دختر اسحق از قبیله قریش که همسر عبد الله بن سلام بود کردند که مثل این زن در تمام حجاز یافت نمی شود بطوری تعریفش کردند که یزید گفت من ندیده عاشق او شده ام و باید بهر طوری است او را بیاورید، نزد پدرش آمد و بمعاويه عليه الهاويه گفت باید این زن را برای من حاضر کنی یا از غصه اش می میرم، معاویه حقه باز در صدد حیله برآمد ابو هریره را فرستاد که عبدالله بن سلام را بشام
ص: 67
بیاورد وقتی که آمد معاویه با او گرم گرفت ضیافت کرد پس از چند روز بابو هریره گفت دلم می خواهد عبدالله داماد و جانشين من شود - ابو هریره آمد نزد عبدالله و گفت آیا میل داری که دختر معاویه را برایت بگیرم این نادان هم گفت بلی - خبر را بمعاويه رسانيد - معاویه به دخترش یاد داد وقتی که بخواستگاری تو آمد بگو عبدالله بسیار خوب است و من حاضرم لكن چون زن دارد من نمی توانم زنش بشوم، باید اول زنش را طلاق دهد. اجمالا نقشه معاویه عملی شد و عبدالله بیچاره زنش را طلاق داد آن وقت معاویه امروز و فردا کرد تا عده طلاق تمام شود و نتواند رجوع کند پس ابو هریره را با طلاق نامه ارینب بمدینه فرستاد تا او را برای یزید عقد کند.
در راه ابو هریره بحضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) برخورد کرد فرمود ابو هریره کجا می روی؟ قضیه را ذکر کرد آقا خواست جلو این یاغی طاغی را بگیرد که این طور بناموس مردم تجاوز نکند فرمود حالا که می روی اسم مرا هم نزد ارینب ببر و بگو حسین هم می خواهد ترا بگیرد.
ص: 68
ابو هریره آمد و طلاق نامه را نشان ارینب داد زن گریه کرد گفت گریه نکن من علاوه برای خواستگاری تو هم آمده ام مردی مثل یزید ترا خواستگاری کرده آقائی مثل حسین (علیه السلام) خواستار تو است - ریحانه رسول الله است تمام بدنش را پیغمبر لمس کرده، لب هایش را مکرر بوسیده گفت به به من حسین را انتخاب کردم - حضرت هم مجلس عقد را تمام کرد و مهرش را نقداً پرداخت - خبر به یزید و معاويه عليهما اللعنه رسيد معلوم است که چقدر می سوزند حالا ارینب هم در خانه حسین است.
از آن طرف عبدالله بن سلام محروم شده و علاوه از این که داماد معاویه نشد و در جواب باو گفته بودند که دختر معاویه می گوید این که زنی مثل ارینب را طلاق داد مرا هم بزودی طلاق می دهد اجمالا علاوه از شام هم بیرونش کردند- گریان و نالان بمدینه برگشت و بدرخانه حسین آمد عرض کرد آقا من پیغامی برای همسر شما دارم- وقتی که از مدینه رفتم تمام مالم را بدستش دادم و حالا مالم را می خواهم حضرت بارینب مراجعه فرمود گفت آری
ص: 69
می دهم خدمت شما بدستش بدهید حضرت فرمود: نه نزد خودت باشد آن وقت بعبد الله فرمود من الان ارینب را طلاق دادم و باو اصلا دست دراز نکرده ام، خوت او را مجدداً بگیر و من این کار را برای حفظ زنت کردم بالجمله این زن و شوهر بپای حسین افتادند و چون مهرش را آقا نقداً مرحمت فرموده بود خواست پول را برگرداند حضرت ابي عبد الله (علیه السلام) فرمود ما اهل بیت هر چه را دادیم پس نمی گیریم.
8
شب گذشته راجع بصفات ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) بود که عرض شد از جمله صفاتی که لازمه مقام نبوت و امامت است حمیت و غیرت است حفظ هر چیزی که بحکم عقل لازم و واجب باشد غیرت است در درجه اول دین، بعد ناموس بعد اولاد و غیره - صاحب غيرت وقتي كه می بیند دینش در محطر است نمی تواند ساکت بنشیند اگر ببیند یکی از شعائر دینیش پامال می شود ناراحت می شود
ص: 70
هر يك از شما مسلمانان اگر ببینید یک نفر خارجی یا يك بچه ای مثلا قرآن را خدای نکرده پاره می کند چطور می شوید؟ غیرت دینی شما بجوش می آید، وقتی می بینید مغازه ای علناً شراب می فروشد یا این که زن بی حیائی علناً بی حجاب در خیابان ها می گردد غیرت شما را ناراحت می کند چون حجاب حکم ضروری اسلام است این حال شما است که یک نفر از اهل ایمانید حالا قیاس کنید بامام خود یعنی ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) آن وقت پی ببرید که چقدر دل حسین بدرد آمد وقتی که معاویه یزید را بولایتعهدی انتخاب کرد حسین نتوانست از اظهار مخالفت خود داری کند علناً فرمود اى معاويه - مسلمانان را با این عملی که می خواهی انجام دهی رسوا می کنی، کسی که علناً شهوت رانی می کند مجلس قمار و شراب علنی دارد چطور او را بر مسلمانان مسلط می کنی همین غیرت بود که بالاخره حسین را وادار بقیام کرد و خونش را داد (اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ)
روایتی در نظرم آمد یکی از مشرکین مهدورالدم بود
ص: 71
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) می خواست امر بکشتنش بدهد جبرئیل نازل شد که خدای تعالی می فرماید این شخص را نکشید چون چند صفت از انبیا در اوست از آن جمله غیرت است چون غیور است مورد ترحم واقع شد و عاقبت هم موفق باسلام گردید.
در مورد غیرت انبیاء: حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) جلو دروازه شام وقتی که جلو کجاوه (ساره) زنش را گرفتند و خواستند روپوش را عقب بزنند تا او را ببینند تا مأمور دولتی خواست دستش را دراز کند و روپوش را عقب بزند، ابراهیم طاقت نیاورد و عرض کرد پروردگارا تو او را بگیر. فوراً دستش خشك شد. بخود ابراهیم ملتجی شد و توبه کرد. حضرت خلیل هم دعا فرمود که دستش خوب شد لکن دو مرتبه بی حیائی کرد و همین طور ابراهیم نفرین کرد تا مرتبه سوم که دیگر گفتند بزن او کاری نداشته باشید بگذارید برود. اجمالا هر کس بخدا قربش بیشتر است، غیرتش بیشتر است.
ص: 72
دیگر از صفات کمالیه ابي عبد الله (علیه السلام) که لازمه مقام نبوت و امامت است «حلم» است. اگر این ها حلیم نباشند چطور می توانند ناملایمات را تحمل کنند. نمونه ای از جلم حضرت را ذکر کنم:
از جمله قضیه های مشهوره که در کتب تواریخ و همچنین مقاتل مشهور است داستان یک نفر شامی بنام عصام بن مصطلق است که گفت وقتی که بمدینه رفتم خدمت اباعبدالله الحسين رسیدم، پرسیدم آیا تو پسر ابوترابی؟ فرمود بلی تا شناختم: آن چه توانستم ناسزا گفتم. آقا هم همین طور گوش می گرفت وقتی که خوب فحش هایم را دادم فرمود: ﴿ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلشَّیْطَانِ اَلرَّجِیمِ خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ دستور قرآن مجید است که اگر کسی بشما بدی کرد عفو کنید بهتر است. اگر سر بسر جاهل گذاشتید اسباب زحمت و دردسر مخودتان بیشتر می شود از فیوضات و خيرات هم بی بهره یا کم بهره می شوید. مثلا اگر با فلان شخص دعوا کردید، موقع نماز دیگر حضور قلب ندارید
ص: 73
تا چند ساعت مشوش هستید.
اجمالا حسین پس از خواندن این آیه شریفه فرمود: ای مرد آسان بگیر بخودت یعنی این قدر شور نزن، این قدر که سب می کنی بخودت لطمه می زنی آن وقت برای خودش و او از خدا طلب مغفرت کرد (پروردگارا مرا و این مرد را بیامرز) سپس فرمود اهل کجائی؟ گفت از اهل شام هستم فرمود بلی اهل شام عادتشان شده است که به آل علی جسارت کنند. در هر حال اگر احتیاجی بكمك داشته باشی من حاضرم کمکت کنم، اگر پول می خواهی پولت می دهم، اگر منزل نداری منزلت می دهم، اگر طالب ارشادی هدایتت می کنم. آن قدر حضرت گفت که خود شامی گوید: من آرزو کردم زمین مرا ببلعد خودم را عقب عقب در جمعیت پنهان می کردم تا حسین (علیه السلام) مرا نبیند. گوید از خدمتش رفتم در حالی که عزیزترین اشخاص نزد من بود. اینست نمونه ای از حلم ابی عبدالله الحسين.
از حیا و کرم ابی عبدالله هم حکایتی عرض کنم: کم و
ص: 74
بیش شنیده اید راجع بآن اعرابی که در مسجد نزد حضرت آمد و عرض کرد: بدهکارم و از کریم ترین اشخاص پرسیدم، ترا نشانم دادند و اشعاری خواند که مضمون یکی از آن ها اینست که: ای حسین کسی ناامید نشد که رو به خانه تو آورد؟
حضرت بمنزل آمد و عرب را هم همراه خود آورد چهار هزار دینار موجود بود، عبا را پهن کرد و همه را در آن بست عبا و پول را از پشت در بآن عرب مرحمت فرمود حسین حیا کرد که شاید این عرب خجالت بکشد رو نشان نداد که مبادا چشمش بچشم آقا بیفتد.
عرب بگریه افتاد. حسین فرمود مگر عطای ما کم بود عرض کرد نه یا حسین، گریه ام برای اینست که چطور این دست ها زير خاك مي رود ؟!
جود و کرم ابي عبد الله در جزيرة العرب مشهور بود: هر کس گرفتار می شد، رو بحسین می آورد. عرب دیگری آمده بود و هزار درهم برای بدهیش مطالبه می کرد وقتی که پول ها را گرفت و می شمرد، خوب و بد می کرد. خادم
ص: 75
ابي عبد الله الحسین باو گفت مگر طلبی داری که خوب و بد می کنی؟ گفت بلی من آبرو ریخته ام. حضرت فرمود: هزار درهمش بده برای قرضش و هزار درهمش بده برای این که آبرو ریخته و هزار درهمش بده برای این که نزد ما آمده و جای دیگری نرفته چنان چه خدا دوست می دارد که در خانه او بیایند و جای دیگر نروند حسین هم که مظهر جمیع صفات الهیه است همین طور است.
از جمله صفات بارز ابي عبدالله (علیه السلام) رقت قلب یعنی دل نازکی است. این صفت کمالیه مراتب دارد. یک وقت هست که انسان اگر مبتلائی ببیند دلش منکسر می گردد ناراحت می شود تا می رسد بجائی که شخص نمی تواند قدم از قدم بردارد تا این که درد او را علاج کند، خودش بتواند که عمل می کند اگر نتواند، از دیگران كمك مي طلبد، بجائی می رسد که اختصاص بمسلمان ندارد، نمی تواند زحمت کافری را ببیند نمی تواند ناراحتی حیوانی را ببیند.
شنیده اید روز عاشورا وقتی که آقا حسین همت گماشت تا خود را بشریعه فرات رسانید مشاهده کرد که اسبش از
ص: 76
تشنگی بی طاقت شده است کف آب را خودش نخورد و جلوی دهان اسب گرفت. البته مورخین نوشته اند که در همان حال تیری پرتاب کردند که نگذاردند حسین به اسب آب بدهد و خودش هم نتوانست بخورد.
«اسامة بن زید» که از مسلمین مشهور صدر اول اسلام است و پیغمبر اکرم در غزوه تبوك او را رئيس لشكر قرار داد بشرحی که در محلش ذکر شده در مرض موتش حضرت ابی عبدالله الحسين بعيادتش آمدند. اسامه یک مرتبه گریه کرد. مریض خودش موجب رقت قلب است بخصوص که در مرض موت هم باشد بویژه که گریان هم باشد. آقا طاقت نیاورد فرمود اسامه چرا گریانی؟ عرض کرد: آقا شصت هزار درهم مدیونم. حضرت فرمود قرضت بعهده من.خودم اداء خواهم کرد. باز آرام نگرفت. فرمود دیگر چرا گریه می کنی؟ عرض کرد می ترسم زودتر از اداء دین مرگم برسد در همان مجلس حضرت برای اداء دین اسامه اقدام فرمود بقدری رقیق القلب است که چشم گریان اسامه را نتوانست
ص: 77
ببیند.
شیخ شوشتری رحمة الله علیه می فرماید از عجائب حسین جمع بين حالات متضاده است با این که اجتماع ضدین محال است لکن در حسین جمع شده- می فرماید از صفات حسین رقت قلب است بقسمی که گریه یک نفر مسلمان را نتوانست تحمل کند در عین حال همین حسین از اول آفتاب تا بعد از ظهر عاشورا تمام، چشمش بجنازه های جوانان و انصار و یاورانش بود چقدر ناله های بچه ها و زن ها در گوشش بود مع الوصف چطور تحمل می کرد شیخ این را تعبير بوقار و ثبات و اطمینان می کند بهر حال: ﴿لَقَدْ عَجِبْتُ مِنْ صَبْرُكَ مَلَائِكَةُ السَّماءِ﴾ این صبر و تحمل تو، ملائکه را بشگفتی آورد. باللعجب!
9
هر چند گریه بر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) اختصاص بوقت معینی ندارد لكن موسم آن محرم و صفر بویژه عشر عاشورا است. هر چه به عاشورا نزدیک تر می شویم بیشتر باید گریه کرد
ص: 78
چنان چه در روایات از حالات اهل بیت (علیه السلام) چنین بر می آید بحث امشب ما راجع بفضیلت گریه بر حسین و آثار مترتبه بر آن است.
اصلا حسین ملقب به «قتیل العبره» است یعنی کشته شده اشك چشم. سبب جاری شدن این چشمه رحمت است. کمتر کسی است که حالات حضرتش را بخواند یا بشنود و محزون نشود هر عقیده و مذهبی داشته باشد البته هر چه داش پاک تر باشد دلشکسته تر می شود. آثاری که برگریه بر حسین مترتب است بسیار و مجملی از آن را ذکر می کنم. آثار عظیمه اش در شدائد و مواقع سختی که انسان در پیش دارد ظاهر می شود.
سهرة اولین موقف سخت، هنگام جان دادن است که علاوه بر امراض جسمانی که گاهی تمام بدن درد می کند و بروح فشار می آورد انسان وقتی متوجه می شود که می خواهد برود از آن چه تاکنون دلبسته بایستی مفارقت کند از مال و اولاد باید جدا شود. اجمالا سخت ترین ساعات زندگی حالت
ص: 79
احتضار است که حضرت زین العابدين (علیه السلام) مي فرمايد: ﴿أَبْكِى لِخُرُوجِ نَفْسِى﴾ گریه می کنم بر موقع جان دادنم.
بلی کسی چه می داند که چطور جان می دهد، آیا حواسش متوجه پروردگار و با ایمان باو از دنیا می رود یا متوجه امور متفرقه است؟ خلاصه خیلی موقف سختی است، موجب اضطراب است.
چارۀ این سختی، گریه برحسین است. روایات در این زمینه زیاد فقط یکی را برای نمونه عرض کنم.
در کتاب نفس المهموم بسند متصل ذکر نموده از جناب مسمع که از اهالی عراق است که گفت: رسیدم خدمت حضرت صادق (علیه السلام) در مدینه. فرمود ای مسمع تو از اهل عراق هستی و بکربلا نزدیکی، آیا بزیارت قبر حسین (علیه السلام) می روی؟ عرض کردم آقا من مشهورم و گرفتار مخالفین هستم می ترسم مرا ببینند و جانم در خطر باشد. فرمود حالا که نمی توانی بزیارت قبر حسین (علیه السلام) بروی، آیا از مصیبت هایش یاد می کنی؟ عرض کردم آری - فرمود آیا گریان می شوی عرض کردم بلی- گاه می شود بقدری گریان و نالان
ص: 80
می شوم که از غذا خوردن باز می مانم و گاهی خوراک را بر می گردانم یعنی وقتی آب خنکی بدستش می آید، بیاد لب تشنه حسین نمی خورد یعنی نمی تواند بخورد.
این جا حضرت چندین بشارت می دمد می فرماید: حالا که این طوری، پس از کسانی هستی که در فرح ما آل محمد (صلی الله علیه و اله) فرحناك ودر حزن ما محزونی پس بدان که موقع جان دادن بآمدن آباء ما یعنی پیغمبر و علی و آلش چشمت روشن می گردد و در آن هنگام آمدن عزرائیل ببالینت سخت محتاج هستی و ملك الموت از مادر بتو مهربان تر است.
منزل دوم قبر است جائی که اصلا شخص انس و سابقه قبلی ندارد خیلی وحشتناك و هول آور است بطوری است که در کتاب من لا یحضره الفقیه روایتی است که می فرماید وقتی که می خواهید جنازه ای را وارد قبر کنید او را ناگهان داخلش نکنید. اگر مرد است مستحب است که در فاصله هفت ذراعی پائین قبر گذاشته شود و اگر زن است بمقدار هفت ذراع طرف قبله قبر بگذارند تا سه مرتبه بلند کنند و بگذارند «فان
ص: 81
للقبر اهو الا!! بدرستی که برای قبر ترس هائی است خیلی سخت است بقسمی است که حضرت سجاد می فرماید:
ابکی لظلمه قبری - ابکی اضيق لحدى - ابکی لسؤال منكر و نکیر ایای فی قبری .
شیخ شوشتری از روایات این طور استفاده کرده که اگر کسی مؤمنی را شاد کند هنگامی که او را دفن کردند صورت نوریه ای همراهش در قبر جای گیرد و گوید من همان سروری هستم که در دل فلان مؤمن وارد کردی. پس اگر کسی مؤمن غمناکی را شاد کرد، اسباب شادیش در قبر فراهم می گردد.
شیخ می فرماید: اگر کسی مؤمن کامل الایمانی را شاد کند، چطور است اگر آن شخص پیغمبر و امام باشد چطور است؟
آن وقت می فرماید: کسی که بر حسین گریه کرد پیغمبر را شاد کرده، امیر المؤمنین را شاد کرده، زهرا را شاد کرده، خوش بسعادت چنین شخصی در قبر.
ص: 82
موقف سیم، برزخ است یعنی از قبر تا قیامت. پس از آن که روح ببدن مثالی تعلق گرفت اگر از نیکوکاران باشد مظهرش وادی السلام در جوار امیر المؤمنین است و اگر از اشقیاء است محل ظهورش در بیابان برهوت است، اگر کاملا پاک از دنیا رفته باشد که در برزخ راحت است در روح و ریحان و لذت است و اگر ملوث بگناه یا حق الناس و مظالم باشد، مانند میخی که در دیوار کوبیده می شود، در فشار است.
آیا کسی می تواند ادعا کند که حتماً پاک از این دنیا خواهد رفت و هیچ گونه حقی از مردم بر عهده اش نخواهد ماند؟ آیا در عمرش آبروی کسی را نریخته؟ غیبت کسی را نکرده؟ و بالجمله راه چاره چیست؟ در همین حدیث شریف حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید:
﴿و إنَّ الموجَعَ قَلبُهُ فینا لَیَفرَحُ فيه...﴾
کسی که دلش در مصیبت ما بدرد بیاید، در موقع مرگ فرحی نصیبش می شود که تا قیام قیامت ادامه دارد یعنی در
ص: 83
عالم برزخ هیچ گونه هم و غمی ندارد.
در قیامت هم اثر گریه بر حسین خوب ظاهر می شود دیگر معلوم است که قیامت چه روزی است. از آیات قرآن راجع بچنین روزی کم و بیش با خبرید. خدا از چنین روزی به «فزع اکبر» تغییر فرموده و وحشت و اضطراب همه را فرا می گیرد و احدی نیست که مضطرب نباشد. (1)
برای امن در روز قیامت حدیث شریفی از حضرت صادق (علیه السلام) منقولست که: ﴿مَنْ تَرَکَ السَّعْیَ فی حَوَائِجِهِ في یَوْمَ العاشُوراءَ ...﴾
کسی که روز عاشورا را تعطیل کند یعنی عقب کسب و کارش نرود بکوری چشم بنی امیه که روز عاشورا را متبرك می دانستند، اگر کسی برای معیشت روزانه اش هم فعالیتی نکند، خداوند حوائج دنیا و آخرتش را برآورد و کسی که روز عاشورا، روز حزن و اندوه او باشد که شاهد
ص: 84
ما هم همین جمله است: ﴿جَعَلَ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ یَوْمَ سُرُورِهِ﴾ در عوض فردای قیامت که روز هول و ترس همه است برای او روز شادی خواهد بود.
موقف سخت دیگر، موقف حساب است. تصورش را بکنید وقتی که می فرماید خودت نامه عملت را بخوان (1) آن وقت هر کس کوچک ترین عملی را که کرده می بیند اگر خیر است پاداش خیر و اگر بد است پاداش شر باو داده می شود (2) حالا چقدر در موقف حساب باید معطل بود بحسب اشخاص فرق می کند. بیچاره کسانی که حسابشان طول بکشد خودش ناراحتی و عذاب روحی سختی است چون در عذابست که تکلیفش چه می شود نمی داند آیا بهشتی است یا جهنمی؟
لكن عده ای هستند که بنص روایات مدتی که خلق معطل حسابند این ها زیر سایه عرشند، ایشان عزاداران
ص: 85
حسینند این ها در جوار حسینند (علیه السلام) هنگامی که دیگران در عذاب پس دادن حسابند، این ها در خدمت آقا یعنی بهشت حقیقی متنعمند.
ممکن است برای بعضی این توهم پیش آید که برای يك قطره اشک چطور می شود این همه آثار عظیمه مترتب شود يك قطره آب شور که این همه اهمیت ندارد. منشأ اشکال و شبهه در اینست که این ها خیال می کنند اجرها مستقیماً برای این قطره اشک است غافل از این که مزد حسین است این ها اجر اشك تو نيست بلكه اجر خون ابی عبدالله است هر چه هم بیشتر از این ها عطا شود، باز در مقابل عمل حسین چیزی نیست.
حکایت مشهور را شاید شنیده اید. سلطانی عقب شکار گذاشت و از لشکر دور افتاد و در راه گم شد. شب یکه و تنها در بیابان در حالی که خسته شده بخیمه ای رسید. مرد و زنی در خیمه بودند. گفت ممکن است مرا میهمانی کنید
ص: 86
گفتند چه بهتر «مهمان هدیه خداست» از مال دنیا بزغاله ای بیشتر نداشتند آن را آوردند و برای مهمان کشتند و پختند: صبح که سلطان خواست برود گفت من بشهر می روم هر وقت خواستید نزد من بیائید من سلطانم و بشما تلافی خواهم کرد مدتی گذشت، روزگار خیلی بآن ها فشار آورد و مرد پیش سلطان رفت. شاه از حضار پرسید که با او چه معامله کنم؟ هر کس چیزی گفت، سلطان گفت کم است تا این که خودش گفت اگر من تمام هستیم را هم بدهم تازه عمل بمثل کرده ام زیرا او تمام دارائیش را که بزغاله ای بود داد من هم اگر تمام خزانه ام را بدهم عمل بمثل کرده ام و بالاخره او را بی نیاز و ثروتمند کرد.
شیخ شوشتری و دیگران ذکر کرده اند که حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) هر چه داشت در راه خدا داد در مقابل هر چه خدا باو بدهد، ببرکت حسین شیعیانش، عزادارانش، دوستانش را بیامرزد یا درجات دهد، چیزی نیست و یقین بدانید که عطاهائی ببرکت آقا خواهد شد که نه تنها به بیان نمی آید بلکه بتصور ما هم نمی گنجد.
ص: 87
شیخ می فرماید در عوض سختی عطش حسین، خدا چهار اجر برایش قرار داد: اول حوض کوثر که متوسلین بحسین از آب آن سیراب خواهند شد. از هنگام مرگ تا قیام قیامت دوم: چشمه حیوان (از ماده حیات است) که مخصوص گریه کنندگان بر حسین است. آب این چشمه مخلوط باشك عزاداران ابی عبدالله است. سوم اشك چشم مؤمنين تا روز قیامت است. در این ایام عاشورا خبر دارید که چقدر اشك در راه حسین ریخته می شود و هر ساله همین طور بوده و تا قیامت هم همین است. علاوه بر بشر، ملائکه آسمان ها هم برحسین می گریند. چنان چه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود که ملائکه از گریه بر حسین آرام ندارند. چهارم هر وقت مؤمنین آب گوارائی می نوشند یاد لب تشنه حسین می کنند. حسین حق دارد که یادش کنند درود بر او بفرستند. این ها اجرهائیست که ما می فهمیم آن چه که خدا با او در مقابل تشنگیش می کند در ادراك ما نگنجد.
صلى الله عليك يا اباعبدالله الحسین
ص: 88
10
﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾ (1)
از جمله عجائب عالم محبت یگانگی میان محب و محبوب می باشد از حیث معنی چون کمال ربط در دوستی یافت می شود لذا هر صفت کمالیه ای که محبوب داشته باشد محب نیز از آن برخوردار می گردد چون با محبوب ربط پیدا کرده و یگانه شده است البته تا ظرف و استعداد محب چه مقدار باشد بهمان مقدار کمالات محبوب در او ظاهر می گردد.
ص: 89
حسين (علیه السلام) عزیز آن چه از کمالات را دار است در دوستدارانش باندازه ظرفیت وجودیشان آشکار می گردد تا مقدار محبتش چه اندازه باشد و استعدادش چگونه بوده و موانع تا چه حد بر طرف شده باشد. اما اصل مطلب مسلم است.
مهم ترین کمالات حسین (علیه السلام) که جدش یاد کرده و خدا و ملائكه او را بر آن ستوده اند صفت صبر حسین (علیه السلام) است که امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت منسوبه باو می فرماید: «هر آینه در شگفت شدند ملائکه از بردباری تو (1) ای حسین عزیزی که بردباریت ملائکه را حیران کرد، دوستدارانت نیز کم و بیش از این کمال بهره خواهند داشت صبر حسین در آنان نیز منعکس می گردد تا برسد بشهدای کربلا که در دوستیشان نمونه بودند بتعبیر مولا امير المؤمنين عاشقان حسین (علیه السلام) می باشند (2) هیچ کس بمقام آنان نمی رسد.
ص: 90
صبر بود که آنان را بالا برد چیزی که در همه امامان بود و باید هم باشد تا امام باشد (1)
بیش از هفتاد جای قرآن مجيد راجع بصبر تذكر می فرماید پاداش آنان حساب ندارد از بس اجرشان بزرك است (2) و مقامی که بصابرین داده است خودش می داند و اولیایش، آن چه از قرآن بر می آید معیت خاصه و نظر لطف بیشتر برای اهل صبر است (3) بلکه اگر کسی اهل صبر نشد ایمان ندارد مکرر گفته شده که صبر نسبت بایمان مانند سر نسبت ببدن است (4) چطور بدن بی سر مرده و بی ارزش است جماد است کسی که صبر ندارد ایمان حقیقی هم ندارد خیال می کند مؤمن است.
ص: 91
ایمان و صبر بفرمایش موسی بن جعفر (علیه السلام) مانند دو کفه تراز و برابر است هر کدام زیاد شد دیگری هم زیاد می شود.
بدون صبر کسی نه بنجات می رسد نه بدرجات - مقامات آخرت بر طبق صبر است.
بنا گذاریم بقیه عمر را در صبر بگذرانیم تا از کمالات حسین (علیه السلام) در ما نیز رشته ای پیدا شود و بهره مند گردیم تا پس از مرگ جائی در میان صابرین داشته باشیم. بالاتر بگویم انسانیت انسان بصبر است زیرا حیوان را با صبر کاری نیست حیوانیت دنبال شکم و فرج بودن است ادراکش در شهوات خلاصه می شود. انسان است که بر سر دو راهی است، شهوات او را رو بدنیا می کشاند و عقل او را رو به خدا راهنمائی می نماید. اگر صبر نکرد و استقامت بخرج نداد راه حیوانات را پیش می گیرد و شهوات دنیا را بر می گزیند.
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
ص: 92
حیوان خبر ندارد ز مقام آدمیت
کسی که همی جز مال و جاه و شهوات نداشت از این جهت با حیوان فرقی ندارد- آدم کسی است که بتواند خودش را بگیرد.
بعضی از حیوانات وقتی بماده شان می رسند نمی توانند خودداری کنند یا در موضوع خوراک اگر لاشه جلو سگی باشد سك ديگرى نزديك شود با او در می افتد - اگر آدمی هم چنین باشد که آدم نیست اگر در اهل ایمان می خواهی وارد شوی راهش صبر و استقامت است (1) باید بر صراط بندگی پایداری بورزی تو که گفتی «الله ربی» پروردگار من تنها خداست. باید بر این گفتار ثابت قدم بمانی مبادا شهوات را خدا بگیری (2) ساعتی خدایت «الله» و ساعتی شهوات، این شرك است نه توحيد.
اگر از در سینما رد شدی و مناظر مهیج ترا فریفت
ص: 93
داخل شدی تواهل صبر نیستی، این جا مرکز دین دزدی و امانت بری است خلق را حیوانی می کنند و تحویل می دهند درست است که انسانی خوشش می آید از جهت حیوانیت این طور اقتضاء می کند که برود خوش بگذراند ولی مگر برای خوشی حیوانی باین جا آمده ای؟ باید مرد شد اهل صبر گردید تا ایمان پیدا شود و گر نه ایمان بشهواتست نه معنی.
مهم تر و بالاتر از همه مراتب صبر، بردباری در ترک گناه است البته نفس و شيطان جلوه می دهد اقضائات حیوانی فشار می آورد لذا صبر بر آن هم ارزش فوق العاده دارد.
درجه بعدش صبر بر طاعت است باید واجبی از تو فوت نشود مثلا نماز صبح واجبست باید بر آن صبر کرد هر چند سخت است (1) در زمستان هوای بیرون سرد و رختخواب گرم و نرم ولی باید صبر کنی برخلاف میل نفست بلند شوی وضو بگیری، نماز بخوانی یا در تابستان
ص: 94
شب ها کوتاه و خواب بامداد شیرین، اما نباید در انجام وظیفه مسامحه کنی مگر نمی خواهی بصابرین برسی؟ خیال نکن گریه بر حسین (علیه السلام) با مسامحه وسبك شمردن نماز جور می آید.
گریه بر حسین (علیه السلام) درست است حجاب ها را عقب می زند، رقت قلب می آورد و ترا بیاد خدا می اندازد ولی بشرطی که رو بر نگردانی، یاد حسین (علیه السلام) موجب مغفرت و رحمت و شفاعتست ولی نشنیدی که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: شفاعت ما نمی رسد بکسی که نمازش را سبك بشمارد (1) نه این که اصلا نخواند، شد شد نشد نشد بآن اهمیت ندهد.
باید آدم بشوی تا ترا شفاعت کنند، حیوان را چطور می شود شفاعت کرد؟ کسی که موقع نماز واجب زورش بخودش نرسد نتواند خودش را بگیرد تا نماز از او فوت نشود، حیوان است نه انسان.
مثال دیگر در انفاق های واجب: کسی که پول از دلش
ص: 95
کنده نمی شود، چگونه می تواند بکمالات مطلوب برسد؟ باید صبر کند با وعده های فقر شیطان مبارزه کند وعده های آمرزش خدا را اهمیت دهد (1) تا نور ایمان در دلش بتابد و زیاد گردد.
سوم صبر بر مصیبات است. خداوند بحکمت بالغه اش عالم طبیعت را با ناملایمات پیچیده تا بشر ورزیده و رشید شود، بتواند با معنی و روحانیت سرو کار پیدا کند. بلاها برای تکمیل نفس است. ای کسی که بیمار می شوی، مبادا عنان صبر از کف بدهی، جزع کنی، خودت را کنترل کن بگو خدای من هر چه صلاح بداند، همان خوب و درست است «هر چه آن خسرو کند شیرین بود» بیماری را برای من صلاح دانسته الحمد لله والشكر له.
اگر مالت گم شد، ضرر کردی صبر را از کف نده. متذکر باش برهنه آمدی و برهنه هم خواهی رفت. یکی از
ص: 96
بستگانت مرد، نمی گویم دلت نسوزد البته لازمه علاقه، دل سوختن و اشك ريختن است اما می گویم اضطراب دل نداشته باش مثل کسی که دیگر هیچ ندارد نه خدا نه ثواب نه خيرات. مؤمن باید اطمینانش بخدایش باشد (1) و تکیه اش در هر حال خدایش باشد (2) خدا داری، همه چیز داری. چه خوب سروده است.
یار با ما است چه حاجت که زیادت طلبیم *** دولت صحبت آن مونس جان، ما را بس
تو که می گوئی قیامت حق است، وطن ما آخرتست، دنیا محل عبور و گذران است. آدم مسافر معمولا علاقه هایش را از پیش می فرستد تا سبکبار، خودش وارد شود. پسرت که مرد اولا مگر مال تو بود؟ امانت خدا بود پس گرفت دیگر آن که حالا از جلو رفته تو هم دنبال او خواهی رفت، از خدا غافل نشو و آن را بحساب خدا بگذار، از حسین یاد بگیر:
ص: 97
حبیب بن مظاهر پیرمرد صحابی و محترم، فوق العاده مورد علاقه حسین (علیه السلام) است. در روایت چنین دارد: کشته شدن حبیب، حسین را تکان داد، مصیبتش خیلی به آقا سخت گذشت. این جاست که فرمود: ﴿اَحْتَسِبُ وَ حُماةَ اَصْحابِي عند الله﴾- شهادت حبيب و سایر اصحاب فدائیم را همه در حساب خدا گذاشتم. (1)
برای دوستداران حسین (علیه السلام) هم پیش می آید، در هر مصیبتی حسابی با خدا باز کن و بحساب خود بگذار.
روز عاشورا، قمر بنی هاشم بسه برادرش که از مادر خودش ام البنين بودند «عبدالله و عثمان و جعفر» فرمود: ای برادران من، جانم فدای شما باد پیش بیفتید و آقای خود را یاری کنید تا تمامی در برابر او کشته شوید (2) یعنی خوش تر دارم شما جلوتر بروید تا داغ شما سه برادر هم بر
ص: 98
دلم بیاید که اجر بیشتری ببرم.
هر کس دلش داغدار شد، نزد خدا پاداش دارد، مرحم لطف برای دل رنجدیده است و گرنه نیم ساعت جلوتر یا عقب تر چندان اهمیتی ندارد. ابا الفضل (علیه السلام) می خواهد بدرجه ای برسد که بفرموده زین العابدین (علیه السلام) همه شهداء غبطه او را بخورند. (1)
خدا باو قدرتی داده که هر افتاده ای را می تواند بلند کند آنان که باو متوسل می شوند فریاد رسی نماید، لذا مشهور به باب الحوائج شده است شما هم دوستداران حسین، ره همان روید که رهروان رفتند، از هم اکنون تصمیم بصبر بگیرید بنا بگذارید در هر سختی و پیش آمدی بردباری را پیشه خود سازید.
صلوات و رحمت خدا بر تو است اگر اهل صبر شدی در هر يك از مراتب سه گانه صبر که اشاره شد در عبادت
ص: 99
سستی نکردی و خودت را در گناه نینداختی در مصیبت ها و ناراحتی ها هم بردباری نمودی - راستی راحتی دنیا هم با صبر همراه است.
فهميدى «انا الله» همه ملك خدائيم بنده را باعتراض چکار؟ هر چه مولا صلاح بداند مملوك و مخلوق در اختیار مالك و خالق است مالت از بین رفت چند روزی نزد تو بعاریت بود مالک حقیقی آن، دیگری بود مریض شدی هر طور خدایت برایت خواسته خوشنود باش «هر چه آن خسرو کند شیرین بود»
اگر صبر کردی و استقامت ورزیدی خدا با توجه معامله ها که خواهد فرمود در دنیا و برزخ و قیامت - برای نمونه بگویم در دنیا سکون و قراری بتو می دهد که تیرهای وسوسه شیاطین و جن و انس دیگر کارگر نمی شود همه مردم در غفلتند اما تو بیاد خدائی شیطان نمی تواند بدلت راه پیدا کند قرآن مجید می فرماید: «اوست خدائی که فرستاد سکینه و آرامش را در دل های مؤمنین تا ایمانی بر ایمانشان
ص: 100
بیفزاید (1) ببرکت صبر و بردباری با همین ایمان هم خواهد رفت و بشارت ملائکه را در آخرین واپسین عمر خواهد شنید: کسانی که گفتند پروردگار ما خداست سپس پایداری ورزیدند (بر این گفتار) ملائکه بر ایشان فرود می آیند (و می گویند) نترسید و اندوهناك نباشید و مژده باد شما را ببهشتی که وعده داده شدید» (2)
خدای شکور در برابر صبر حسین چه تلافی ها که فرمود چه بزرگی و عظمتی بحسین داده است قطره ای از آن را متذکر شویم.
سلیمان اعمش مردی مورد وثوق همه حتی سنی ها او را قبول دارند مکرر شنیده اید فقط یادآوری است همسایه اش منکر زیارت حسین بود و آن را بدعت می دانست شب جمعه گریه کنان خودش را بقبر حسین رساند پس از این که از او علتش را می پرسد گوید خوابیدم در خواب دیدم محشر بپا شده و در آن سختی های فوق العاده زهرا شفاعت
ص: 101
می کند و از هودج بی بی ورقه هائی صادر می شود «امان من النار لزوار قبر الحسين ليلة الجمعه» و نجات از آتش است برای زائرین قبر حسین در شب جمعه.
11
عشر عاشورا ایام متبرکی است که برای زیاد شدن ایمان و ولایت باید بهره برداری کرد جان دین که ولایت است ظهور و طلوع و زیاد شدنش در این ایام و لیالی می باشد محبت که حقیقت ایمان است باید زیاد گردد برای روشن شدن مطلب معنی ایمان ذکر شود:
هر انسان عاقل مکلفی که سفيه نباشد با اندك تأملی در خودش و آن چه دار است خدایش را دوست می دارد می بیند آن چه نیاز داشته از اعضاء و جوارح و علاقه های خارجی و داخلی خداوند باو داده است لازمه این شناسائی و دیدن نعمت، دوستی خداوند است زیرا خدای تعالی بشر را دوستدار احسان آفریده است ضرب المثلی است که ﴿اَلإِنْسانُ عَبیدُ الإِحْسانِ﴾ انسان بردۀ نیکی است فطری هر بشر عاقلی
ص: 102
است اگر کسی باو نیکی کرد قهراً باو علاقمند می شود و دلبستگی پیدا می کند یعنی راستی دل باو متوجه می گردد.
این معنی حتی در حیوانات نیز موجود است در بعضی مثل سك كاملا مشهود است.
بهر اندازه انعام و احسان زیادتر شد دلبستگی نیز بیشتر می شود - پس از آن که پروردگارت را شناختی که هر چه داری از اوست چشم و گوش و زبان و دست و پا و عقل، علاقه ها، اولاد و همسر، زندگی و وسائل و اقسام خوراك و لباس و مسکن که نعمت هایش هرگز بشماره نمی آید. (1)
خیلی عجیب است کسی چشمش آب آورده بود نمی دید نزد دکتری رفت چشمش را میل زد خوب شد تا آخر عمر باین دکتر علاقمند و مدح او را می کرد از او تشکر می نمود چون سبب شد چشمش که نمی دید ببیند - اما يك کلمه از خدائی که اصل چشم را باو داد تشکری نمی نمود چرا از آن که این دستگاه عظیم و لطیف را برای تو ساخت
ص: 103
یادی نمی کنی و همین طور بقیه اعضاء
لازمه شناختن منعم، دلبستگی باو یعنی ایمان باو است علاقمندی و دوستی بخدا باید طوری باشد که انسان خدای خودش را از تمام علاقه ها بیشتر دوست بدارد (1) این نخستین مرتبه ایمان است (2) تا جائی که جز خدا را دوست ندارد و هر چه را دوست دارد بجهت و برای خدا باشد، مال چیست در برابر خدا، اولاد کدامست اسم و رسم حتی جان چه باشد.
اگر رشد عقلی پیدا کند در احسانی و هر نعمتی از هر کس و هر چه هم باو روی آورد بفهمد آن هم از خداست ﴿وَ مابِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ حال که چنین است، ﴿ آمَنُوا بِاللَّهِ﴾ بیائید بخدا ایمان بیاورید گروش پیدا کنید بخدای خود دلبستگی پیدا کنید.
دیگران که بی خبرند دور خودشان می گردند و می تنند
ص: 104
نعمت ها و احسان ها را از خدا نمی بینند علاقه فوق العاده ای هم بخدا ندارند اما تو که می گوئی خوشنودم که خداوند پروردگارم است (1) و خدایا هر چه نعمت داریم تنها از تو است (2) پس باید تنها بخدا علاقمند باشی و ایمانت دلبستگیت تنها بخدا باشد تمام دل متوجه منعم گردد.
انسان پس از آن که متوجه شد بتنهائی هیچ وقت معرفت حق پیدا نمی کرد، از کجا آمده و بکجا خواهد رفت این دانش ها ببركت سفير حق، واسطه الهی و وجود مقدس خاتم انبیاء محمد (صلی الله علیه و اله) نصیب شده است محمد (صلی الله علیه و اله) آقائی است که خداوند کریم بلطف و کرمش او را فرستاد و واسطة هدایت و معرفت مردمان قرار داد اگر قرآن محمد نبود کسی چه می فهمید غرض از آفرینش چیست چگونه باید خدا را پرستید؟ انواع راهنمائی ها که حیات حقیقی بشر بآن وابسته است بواسطه نعمت محمد (صلی الله علیه و اله) است.
ص: 105
پس باید محمد (صلی الله علیه و اله) را از جان و دل دوست بدارد یعنی باو گروش پیدا کند بتعبیر دیگر بمحمد (صلی الله علیه و اله) ایمان بیاورد ﴿ آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾ ایمان بمحمد (صلی الله علیه و اله) تنها این نیست که بگوئی محمد (صلی الله علیه و اله) راست فرموده ما او را تصدیق می کنیم چه بسیار از مشرکین و منافقین راستی می دانستند که محمد راست می فرماید (1) اما علاقه ای باو نداشتند و در نتیجه خشوع دل و تسلیم در کار نبود.
بی خبران و بی خردان مال دنیا دلشان را برده پس ایمانشان بمال دنیا است تو که دلت از خدا و رسول خبر دار شد باید گروش و علاقه و ایمانت هم منحصر بخدا و رسول باشد خود انسان کم و بیش می فهمد که بچه دلبستگی دارد یعنی ایمانش بچیست؟ (2)
نکته دیگر: از خصائصی که خداوند غریزه بشر قرار
ص: 106
داده است حب کمال است انسان عاقل هر جا كمال دید آن را دوست می دارد و بآن دلبستگی پیدا می کند. مثلا ما حاتم طائی را ندیده ایم و با او نسبتی نداریم اما چون می دانیم مردی کریم بوده او را دوست می داریم.
روی این میزان، اصل کمال در محمد و آل او است پس ایشان دوست داشتنی هستند عدل حقیقی و جود و سخای مطلق و هر صفت کمالی که تصور کنید اصلش در اهل بیت است اگر کسی آنان را شناخت و دوست نداشت معلوم می شود نشناخته با خودش خرابست.
مطلب دیگر آنست که نمی شود کسی محمد (صلی الله علیه و اله) را دوست بدارد اما با اهل بیتش و ذریه اش علاقمند نباشد زیرا:
اولا انوار طیبه آل محمد با محمد (صلی الله علیه و اله) یکی هستند چنان چه روایتی در این زمینه رسیده: ﴿أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ، وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ کُلّنَا﴾ همه واسطه های هدایت الهی هستند همه اصل کمال و کل کمالند پس علاقمندی بیکی از دیگران جدا نیست.
ص: 107
ثانیاً از نظر فریضه و وجوب شرعی، شگفت این جاست که سنی ها هم بقدری روایت در این مورد دارند که امام فخر رازی گوید ضرورت دین اسلام دوستی آل محمد و عترت است یعنی اگر کسی آن را منکر شود از اسلام بیرونست شافعی که عجیب تر می گوید!
یا آل بيت رسول الله حبكم *** فرض من الرحمن في القرآن انزله
يكفيكم من عظيم الفخر انكم *** من لم يصل عليكم لا صلوة له
ای خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و اله) دوستی شما از طرف خداوند رحمن در قرآن واجب شده است کافی است شما را از فخر بزرگ كسي كه بر شما در نماز (تشهد نماز) صلوات نفرستد نمازش درست نیست.
این معنی نه چیزی است که مسلمانی بتواند انکار کند.
مرحوم امینی در الغدیر روایات متعددی بسندهای عامه نقل می فرماید تنها یکی را برای تبرك نقل می نمایم.
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: سوگند بخدائی که جان من در دست قدرت اوست ایمان نیاورد بنده ئی بخدا تا
ص: 108
وقتی که من در نزد او دوست داشتنی تر باشم از فرزند و پدرش و خاندان من نزد او از خاندانش دوست داشتنی تر باشد. (1)
در برابر محمد و آل، مال و اولاد و خانواده چیست؟ اگر محمد و آل محمد بیشتر در دلش جا نکرده باشد ایمان بدنيا و مال و جاه است؟ نه بخدا و رسول (صلی الله علیه و اله) تا علاقمندی و دلبستگی که اصل ایمانست به چه باشد؟
پس بر مسلمانان واجبست کاری کنند که علاقه دلشان محمد و آل شود. راه نجات و ایمان حقیقی اینست نه تصدیق تنها. ایمان باید در دل جا بگیرد همان طور که پول در دلت جا کرده حسین جا کند، بیشتر جانب خدا و آخرت بیاید.
این فریضه و واجبست ولایت که اهم فرائض الهی است، همان ایمان است که علاقمندی و بستگی بخدا و آن چه مربوط بخداست.
بخودت بگو آیا وقت آن نرسیده که دیگر يك طرفی
ص: 109
شوی، خدا را دوست بداری و وسائط نعمت او، محمد و آل را - آیا نرسیده موقعی که خواهان بهشت شوی نه ماشین و پارك - خدا از تو خشنود باشد خواه دنیایت آباد باشد یا خراب.
بر خلاف اهل غفلت که دنیایشان آباد باشد دیگر برایشان اهمیت ندارد، گناه کرده، سستی در عبادت کرده است و باکی هم ندارد چون دل بآخرت نیست.
این جا است که ما حیران می شویم برادران سنی چقدر بی انصافی می کنند با این همه روایاتی که خودشان دارند و نقل می نمایند بشیعه ایراد می گیرند چرا هر سال محرم که می شود، بسر و سینه می زنید، گریه و زاری می کنید؟ با این که خودشان نقل می کنند رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: ایمان وقتی است که اولاد من عزیز تر باشد نزد مؤمن از اولاد خودش اگر اولادت بمیرد، سالگرد وفات او چه حالی داری؟ اگر مؤمن هستی علی اکبر باید در دلت دوست داشتنی تر از اولاد خودت باشد.
ص: 110
خودتان می گوئید: محمد (صلی الله علیه و اله) فرمود: خدايا من گریانم بر آن چه امت بر سرحسین می آورند. حسین را در بغل می گرفت، روی منبر گریه ها و ناله ها داشت برای حسین از سر تا پایش را می بوسید و می فرمود: نمی بوسم مگر جای شمشیرها و تیرها و نیزه ها را.
در سجده نماز، حسین بر پشت پیغمبر سوار می شد، پیغمبر سجده را طول می داد بدستش آهسته حسین را می گرفت که نیفتد چقدر بروز علاقه بحسین (علیه السلام) می داد. در قرآن می فرماید روش و سنت پیغمبر را باید پیروی کنید. خود پیغمبر در مجالس متعدد عزای حسین را برپا داشت.
از طریق سنی ها هم رسیده مواردی که پیغمبر در خانه عایشه، فاطمه، ام سلمه، در مسجد و مجمع اصحاب عزای حسین را برپا فرمود.
در کتاب سيرتنا و سنتنا مرحوم امینی نقل کرده است که مضمون آن چنین است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه ام سلمه استراحت فرموده بود، حسین آمد ام سلمه جلو آقازاده
ص: 111
را گرفت گفت جدت خوابیده است، حسین اعتنا نکرد رو برسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته روی سینه پیغمبر نشست. ام سلمه منتظر است کی پیغمبر بر می خیزد. ناگهان صدای گریه رسول خدا را شنید. پیش خود گمان کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) چون حسین بی موقع آمده است ناراحت شده است، عذر خواست که با رسول الله من جلو او را گرفتم اما نتوانستم او را باز دارم.
فرمود: ام سلمه من گریه نمی کنم که چرا حسین آمد گریه ام برای این است که جبرئیل گزارشات او را برایم نقل کرد. کربلای حسینم را نشانم داد و از خاک قبرش برای من هدیه آورد. اينك در دست من است. آن را نگهدار هر وقت دیدی خون شده، بدان حسین کشته شده است.
مسلمانان باید بحکم قرآن مجید برسول خدا اقتداء نمایند عزای حسین را برپا کنند.
از جمله ایرادهای واهی که بشیعه می گیرند، سجده بر تربت حسین است. می گویند شرک و بت پرستی است. در
ص: 112
باره اهل بیت غلو می کنند.
اولا ما خودمان شرمساریم که نتوانستیم آن طوری که سزاوار است بروز محبت و علاقه دهیم.
ثانياً- کار بر عکس است بجای این که ایرادهای زیادی که بخودتان است برطرف کنید، بکار صحیح دیگران ایراد می گیرید؟ شما روی قالی در مسجد و خانه سجده می کنید آيا يك روايت (هر چند ضعیف) داریم که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بر قالی سجده کرده باشد (اصلا در آن زمان قالی معلوم نیست بوده) یا اذن داده باشد که روی فرش سجده کنند شما بدعت گذاشته اید نه ما که بروی خاک سجده می کنیم.
روایاتی که در صحاح سته در باب سجده نقل شده، مرحوم امینی در «سنتنا و سیرتنا» در سه دسته جمع آوری فرموده است.
یک دسته روایات مضمونش این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از اول بعثت تا آخر عمر در او قالی که هوا زیاد گرم نبود، روی ریگ و خاک سجده می کرد.
ص: 113
دسته دوم- گاهی که هواگرم بود مسلمانان ریگ های کف مسجد را که داغ بود در دست می گرفتند قدری که از حرارت می افتاد بر آن سجده می کردند گاهی نیز حصیری که از سعف خرما بود می انداختند قدری آب رویش می پاشیدند و بر آن سجده می کردند.
دسته سوم- روایت دیگری که باز سنی ها نقل کرده اند وقتی پیش آمد که محل سجده پیغمبر سخت داغ بود که پیشانی می سوخت رسول خدا دامنش را کشید روی سنگ و بر آن سجده کرد و این طور نتیجه گرفته می شود که مسلمانان روی خاک و سنگ سجده می کردند مگر وقتی ضرورت اقتضاء کند.
بنابراین سجده بر فرش پشمی یا پنبه ای بدعت است نه روی خاک، چون اصل آن است که روی خاك سجده کنند.
عمده ایرادی که دارند اینست که چرا خاك كربلا را بصورت مهر درست می کنید؟ کسی که مقید بنمازهای پنجگانه است و مقید است حتماً محل سجده اش خاك
ص: 114
نظیف باشد در خانه روی فرش است، در مسافرت است موقع نماز چه کند؟ باید چیزی که سجده بر آن درست است همراه داشته باشد چه بهتر از خاک نظيف و طاهر بصورت مهر.
اما خصوص خاك كربلا که ایراد می گیرند هم اکنون گفتیم که روایت از خود عامه است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمود جبرئیل از خاك كربلا برای من هدیه آورد آن را بوسید فرمود بوی بهشت می دهد.
این قطعه از زمین بداعی خدا، محب خدا، عبد خالص خدا، حسین نسبت دارد و شرافتش را پیغمبر شناخت و عملا و قولا بما رساند.
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: ای جابر زیارت کن قبر حسین را در کربلا، پس هر آینه کربلا پاره ای از بهشت است (1)
خدا هم طول عمر بجابر داد و موفق گردید قبر حسین را زیارت نماید: حدیث مشهور زیارت جابر در روز اربعین حسین را شنیده اید.
ص: 115
اگر چشم بصیرتی باشد سزاوار است خاك كربلا را توتیای چشم کنند، خاکی که رسول خدا بآن متبرك مي شد.
صاحب كتاب «مدارك الاحکام» می نویسد: در زمان حضرت صادق (علیه السلام) زن زانیه ای بوده بچه هائی که از زنا می زائیده در تنور می انداخت و می سوزانید. وقتی که مرد پس از غسل و کفن او را بخاک سپردند، زمین جنازه اش را بیرون انداخت. جای دیگر او را دفن کردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه، آن گاه مادرش به امام صادق (علیه السلام) متمسك شد: ای پسر پیغمبر بفریادم برس.
فرمود کارش چه بود؟ عرض کرد زنا و سوزاندن بچه های حرامزاده. فرمود هیچ مخلوقی حق ندارد مخلوقی را بسوزاند، سوزاندن بآتش مخصوص خالق است:
عرض کرد حالا چه کنم؟ فرمود مقداری از تربت حسین با او در قبر بگذارید.
تربت حسین (علیه السلام) امان است همراهش کرد زمین او را پذیرفت.
ص: 116
در توقيع مبارك حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالى فرجه نیز اذن داده شده است یکی از شیعیان بحضرت (در زمان غیبت صغری توسط نائب خاص حضرت) می نویسد آیا جابز است ما تربت حسین را با میت در قبر بگذاریم بابا تربت حسین روی کفن بنویسیم؟
حضرت در پاسخ مرقوم می فرمایند: هر دو جایز و کار پسندیده ایست البته باید رعایت احترام تربت بشود. مهر يا تربت مقابل یا زیر صورت میت باشد بلکه ببركت خاك قبر، حسین قبر میت محل امن باشد از هر بلا و آفت و عذابی در امان گردد.
اگر در خود خاك كربلا دفن شود چه بهتر.
12
گفتیم ولایت و دوستی اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) از مسلمیات اسلام است جمیع فرقه های اسلامی از صدر اول تاکنون همه اتفاق دارند که مودت آل محمد واجب و ضروری دین
ص: 117
است با این که دست های خیانت حکومت های اموی و عباسی در کار بود که نگذارند این ضروری دین بمردم برسد لكن بکوری چشمشان همه قائلند جز عده انگشت شماری از نواصب و دشمنان اهل بیت که از یهود و نصاری بدتر و نجس هستند. خلاصه نص قرآن مجید و آیه مودت (1) دوستی آنان را واجب فرموده است.
شافعی رئیس مذهب می گوید:
ان كان حب آل محمد رفضاً *** فليشهد الثقلان انى رافض
اگر دوستی آل محمد رفض و از دین بیرون رفتن باشد پس جن و انس گواهی دهند که من رافضی هستم دوستدار آل محمدم نمی شود کسی مسلمان باشد و اقرار بوجوب مودت و ولایت اهل بیت نداشته باشد.
عمر بن فارض مصری که از مشاهیر عرفای عرب است و سنی ها او را صاحب کرامتش دانسته مقام شامخی برای
ص: 118
او قائلند دیوان شعر مفصلی دارد در آخر قصیده یائیه اش دو سطر شعر دارد:
ذهب العمر رضياعاً وانقضى ** با طلا ان لم افز منك بشيء
غير ما اوتيت من عهدى الولا *** عترة المبعوث من آل قصى
یعنی عمرم بباطل گذشت حالا که می خواهم بمیرم دستم خالیست یگانه تکیه و دلخوشی من ولایت عترت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) است.
در صدر اسلام ابن عباس حبر و ربانی امت که جمیع فرقه های اسلامی او را قبول دارند آخر عمرش سنش از نود سال گذشته در حال نزع سر بلند کرد و گفت: اللَّهُمَّ إِنِّي أَنَقَرَّبُ إِلَيْكَ بحب الشيخ على بن ابیطالب (علیه السلام) پروردگارا من بتو تقرب می جویم بدوستی بزرگمرد علی بن ابیطالب یعنی آن چه موجب تقرب حقیقی بتو می شود دوستی علی (علیه السلام) است.
شواهد این مطلب از قول عامه مفصل است و اصل
ص: 119
مطلب از مسلمیات است صاحب كتاب ينابيع الموده که سنی حنفی است این کتاب را در دوستی اهل بیت تصنیف کرده و کتاب تذكرة الائمه در فضائل و معجزات دوازده امام از علی (علیه السلام) تا حجة بن الحسن نوشته است.
محمد بن طلحه شافعی کتاب مستقل «مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول» درباره کمالات اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) و همچنین ابن صباغ مالکی کتاب فصول المهمه فى احوال الائمه - اين ها نمونه کتاب هائیست که علمای معتبر عامه در این باره نوشته اند بلکه برخی دیگر مانند «اخبار البیان في مناقب صاحب الزمان» كتاب مستقلی در خصوص امام دوازدهم حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته اند.
ممکن است پرسیده شود اگر دوستی اهل بیت ضروری دين و مورد اتفاق عموم است پس نزاع شیعه و سنی برای چیست؟ دشنام دادن ها و خونریزی ها چرا؟ حتی بعضی که قائل بامامت حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند دیگر چرا سنی باشند؟
ص: 120
جواب: هیچ وقت در هیچ دوره ای شیعه با سنی طرف نشده چون از طرف امامان بما چنین اجازه ای داده نشده است حتی نماز جماعت را در مواردی که پیش می آید باید با آن ها خواند و صحیح می باشد جان و مال و ناموسشان نزد شیعه محفوظ و محترم است اما متأسفانه آنان ما را بد می دانند خون جعفری را برخی از آنان مباح می دانند اشتباه و نزاع از طرف آنان است تاریخ را ورق بزنید سنی کشی از طرف شیعه سابقه ندارد بلکه شیعه کشی از طرف سنی ها بوده است.
نخستین کسی که شیعه کشی را بدعت گذاشت معاویه بن ابی سفیان علیه العنه بود کسی که محمد بن ابی بکر را بجرم دوست علی (علیه السلام) بودن کشت او را در پوست الاغ کرده آتش زد لااقل ملاحظه پدرش خلیفه اول که معاویه خیلی از او طرفداری می کرد نکرد رعایت احترام خواهرش ام المؤمنین عایشه را که با معاویه در دشمنی با علی (علیه السلام) یکی بود نکرد چون محمد شیعه علی بود.
ص: 121
معاويه عليه الهاویه پس از مسلط شدن بر بلاد اسلامی صفحات تاریخ را از جنایات خودش سیاه کرد، شیعه کشی او از حجر بن عدی ها و رشید هجری ها را کم و بیش شنیده اید.
پس از او در هر دوره ای چه شیعه هائیکه مظلوم کشته شدند شهید اول فقیه اهل بیت را در شام کشتند علمای سنی فتوا بقتلش دادند چون عالم شیعه است همچنین شهید ثاني و قاضی نورالله شوشتری و دیگر از علمای بزرگ را بجرم شیعه بودن کشتند - خلاصه شیعه با آن ها دعوائی نداشته و ندارند آن ها بوده و هستند که متعرض شیعه می شوند در حالی که ما آنان را مسلمان و طاهر می دانیم در نکاح و ارث شیعه و سنی قائل نیستیم.
ثانياً - اختلاف شیعه و سنی از این جا سرچشمه می گیرد که شیعه می گوید ای مسلمانان بیائید حقیقت را دریابید شما می گوئید ایمان بخدا و پیغمبر، دوستی آل محمد اصل دین ایمان بخداست که معنی آن را دیشب در دلبستگی
ص: 122
و علاقمندی بخدا و آن چه مربوط برب العالمین است ذکر کردیم این مطلب یعنی ایمان است، حقیقت پیدا کند و آن در وقتی است که نفس و هوی کنار گذاشته شود میل و اراده های شخصی و فردی رها شود تابع و علاقمند سفیر و نماینده او، محبوب خدا و واسطه فیض یعنی محمد (صلی الله علیه و اله) گردد.
وقتی مؤمن می شوی بقول خود سنی ها که محمد (صلی الله علیه و آله) نزد تو از جانت عزیز تر باشد اگر چنین شد خواهی نخواهی در مقام تبعیت و پیروی طوری می شوی که جان و مال و اولاد در برابر او چیزی نیست که بخواهی بخاطر آن ها از پیروی محمد (صلی الله علیه و اله) باز مانی.
تو که می گوئی «لا اله الا الله» ناچار باید هوای نفس و حب ذات (خود دوستی و خود خواهی) و شهوات را کنار بگذاری، اگر راستی خدا را دوست می داری باید تابع محمد (صلی الله علیه و اله) شوی چنان چه نص قرآن مجید است (1)
ص: 123
بنابر این تا این جا این طور نتیجه گرفتیم که اگر دوستی حقیقی باشد حتماً تبعیت و پیروی از محمد (صلی الله علیه و اله) است اينك ببینیم محمد (صلی الله علیه و اله) چه فرموده است حدیث مشهور «ثقلین» را همه شما مکرر شنیده و بخوبی می دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود من در میان شما دو چیز سنگین و گران بها می گذارم کتاب خدا (قرآن) و عترتم.
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) کی را برای شما معین کرد؟ وقتی دنبال احمد حنبل يا محمد شافعی یا ابو حنيفه يا مالك هستی و در پیروی کردن از آل محمد (صلی الله علیه و اله) کنار هستی چگونه ادعای دوستی می کنی؟ آیا این دوستی است که جعفر بن محمد (علیه السلام) را رها کرده دنباله رو ابوحنیفه باشی به چه مدرك و بكدام دليل دنبال ابو حنيفه و غیره می روید؟ آیا جز تقلید کورکورانه از گذشتگان می کنید هزار سال دنبال شافعی رفته اند ما هم می رویم.
تبعیت از محمد (صلی الله علیه و اله) در تبعیت از جعفر صادق (علیه السلام) است نه ابو حنيفه و غير او، در جهت تبعیت، عمر و ابو حنيفه
ص: 124
و يك فرد عادی از مسلمانان فرق نمی کند خلیفه و رئیس باشد یا نباشد چگونه ما پیش خود می توانیم کسی را بین خود و خدا حجت قرار دهیم کار شیعه روی میزان صحیح است نه تقلید و هوی.
شما می گوئید خلفای عباسی این چهار نفر (ابوحنیفه و مالك و احمد حنبل و شافعی) را معین کرده اند تا مسلمانان از یکی از این چهار فقیه تقلید نمایند حالا باید تا قیام قیامت هر مسلمانی که می آید در فقه پیرو آنان باشد؟
ولی ما می گوئیم قرآن مجید می فرماید: این راه من راست است پس آن را پیروی نمائید و راه های (دیگر و منحرف را) پیروی ننمائید که از آن راه (راست) کنار برويد «و بزحمت ها و ناراحتي ها بيفتيد» (1)
همه فرقه های اسلامی قبول دارند که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود «مثل و مانند اهل بيت من مانند کشتی نوح است کسی که در آن داخل گردید رستگار شد و کسی که از آن
ص: 125
کنار گرفت غرق و هلاك گردید (1)
کشتی اهل بیت را رها کرده در زورق شکسته و قایق پوسیده این و آن رفته ای که با نخستین موج ترا بقعر دريا می برد آن گاه بزبان می گوئید ما دوست اهل بیت هستیم پیرو محمد (صلی الله علیه و اله) هستیم.
اگر کسی پسری داشته باشد جلو چشمش ظالم قلدری او را تکه تکه کند آیا این شخص با او دلخوش می شود؟ تا آخر عمر می گوید این شخص قاتل پسرم هست یا مثلا قاتل پدر که در ضرب المثل است می گوئی فلانی با ما پدر کشتگی دارد کنایه از نهایت دشمنی است که بدوستی نخواهید گرائید.
شما آقایان سنی ها معاويه عليه الهاويه را خال المؤمنين یعنی دائی مؤمنین بیچاره بحساب می آورید و به او رضي الله عنه می گوئید یعنی خدا از او خوشنود است همان
ص: 126
کسی که سبط اکبر، فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و اله) حسن مجتبی را کشت با ذهر کذائی جگر او را ریزه ریزه کرد.
علی (علیه السلام) را دوست می دارید، معاویه را نیز می توانید دوست داشته باشید؟
می گویند معاویه مجتهد بود چرا نمی گوئید معاویه ایمان نداشت چون دوستی اهل بیت و عترت پیغمبر را نداشت که با علی (علیه السلام) جنگید مجتبی حسن (علیه السلام) را کشت و هزاران شیعه علی را کشت و مالشان را غارت کرد و با جنایاتش صفحه تاریخ را سیاه و ننگین کرد.
آن گاه بعضی از متعصبینشان بما ایراد می کنند که چرا سب معاویه می کنید؟ چرا باو لعن می کنید و دشنام می دهید.
اما در دوستی آل محمد راست می گوئیم علی (علیه السلام) را راستی دوست می داریم شاهدش این است که دشمن سرسخت معاويه عليه الهاويه هستیم ولی شما دروغ می گوئید که علی را دوست می دارید چون دشمن او را هم دوست می دارید و او را می ستائید. لازمه دوستی در ولایت
ص: 127
دشمنی دشمن است.
اما ایرادی که بما می گیرند چرا بعضی از صحابه را سب می کنند چرا معاویه را لعن می کنند پاسختان را بشنوید: خدا آنان را لعن فرموده است در قرآن مجید می فرماید: کسانی که بخدا و پیغمبرش اذیت می کنند خدا در دنیا و آخرت ایشان را لعن فرموده است و عذاب خوار کننده برای آنان آماده فرموده است (1)
کسی که فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را بکشد آیا به پیغمبر (صلی الله علیه و اله) اذیت نکرده است؟ پیغمبر در لحظات واپسین عمرش حسین را می نگرد و گریه می کند و می فرماید - مالی و یزید - مرا با یزید چکار؟ مگر من با یزید چه کرده ام؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از معاویه و یزید ناراحت است لعنت خدا مطابق این آیه شریفه بر معاویه و نظائرش می باشد چرا ما بآنان لعن نکنیم؟.
خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جاهای متعدد بنی امیه و
ص: 128
خصوص معاویه را لعن فرمود (1) و سنت پیغمبر را امت باید پیروی کنند (2) از همه گذشته قرآن مجید آن ها را درخت لعنت شده نامیده است.
شیعه و سنی روایت کرده اند و «شجره ملعونه در قرآن» دودمان خبیث بنی امیه است رؤیائی را که در آیه شریفه نسبت بخاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) ذکر شده چنین نقل کرده اند.
فرمود در محخواب دیدم بوزینه هائی از منبر من بالا می روند (3) و مسلمانان را بقهقرا، پشت بقبله می کشانند و خودش هم تعبیر فرمود که این ها بنی امیه هستند - لعنت شده خدایند.
بنابر این وظیفه دوستی و ایمانی ما اینست که آنان را لعن كنيم. اللهم العن بني امية قاطبة
ص: 129
باز در قرآن مجید می فرماید: نمی یابی گروهی که ایمان بخدا و روز جزا دارند دوستی بورزند با کسانی که با خدا و پیغمبرش سر جنک دارند هر چند پدرانشان یا برادرانشان یا بستگانشان باشند (1) بطور صریح بیان می فرماید که دوستی با دشمن محمد (صلی الله علیه و اله) و ایمان نمی سازد.
يزيد ومعاويه و بنی امیه و ... دشمن سرسخت محمدند طبق مدرك قطعی این حرف را می زنیم هر چه را بتوانید منکر شوید آیا عاشورای حسین (علیه السلام) را هم می توانید منکر شوید؟ آتش زدن در خانه دختر پیغمبر را منکر شدید آیا آتش زدن خیام حرم حسین را هم می توانید منکر شوید؟
می گویند اصحاب پیغمبر همه خوب بودند خدا در قرآن می فرماید خوب نبودند برخلاف نص قرآن می گویند همه خوب بودند خدا می فرماید بعضی از اهل مدینه منافق بودند (2)
ص: 130
وقتی توبه آدم ابوالبشر خواست پذیرفته شود بخمسه طيبه تمسك جست (1) و بدشمنانشان لعنت کرد هنگامی که جبرئیل برایش از مصیبت حسین (علیه السلام) خواند.
وقتی نوح خواست سوار کشتی شود باهل بیت و خمسه طيبه تمسك جست و بدشمنانشان لعنت کرد.
نسبت بابراهيم و موسی و عیسی و همچنین سایر پیغمبران نیز کم و بیش روایاتی رسیده است و در هر حال تولی و تبری با هم می باشد.
13
عزاداری در ایام عاشورا انجام وظیفه محبت می باشد که بزرگ ترین واجب الهی است جان و حقیقت ایمان همان ولایت و دوستی محمد و آله است بنابراین مجلس گرفتن و دور هم نشستن یاد حسین کردن اقامه عزا نمودن انجام آن وظیفه است امید است دوستداران اهل بیت
ص: 131
اهمیت بیشتری باین کار بدهند. لازمه دوستی اندوه در این ایام است که بسوگواری کردن آن اندوه قلبی آشکار می شود.
ضمناً خیلی باید مواظب بود که نفس و هوی در کار نباید که دیگر عزاداری و اداء حق ولایت نشده است بلکه معامله با خود است مجلس تعزیه داری، بعنوان تقرب بآل محمد است اما اگر خدای نکرده بغرض هوى و هوس شد مثلا می خواهد مجلس باسم خودش بر پا کند تا مشهور شود دیگر محبت محرکش در این کار نبوده است این جلوه خود است و گرنه اگر دوستی حسین (علیه السلام) محرك باشد مجلس من و تو ندارد و اگر غیر این باشد که ارزشی نداشته بلکه از گناهان کبیره و در صفحه سیئات ثبت می شود.
در این چند شب که مجلس ما بذکر ابی عبدالله الحسین منور است راجع بولایت که بزرگ ترین فریضه الهی و از ضروریات اسلام است صحبت می شود و گفتیم که شیعه و سنی روایات متواتری در این باره ذکر کرده اند.
امشب حدیث دیگری از صحیح ترمذی که از کتاب های
ص: 132
مورد اعتماد عامه است ذکر نمایم. این روایت را دیگران نیز نقل کرده اند از آن جمله یعقوبی در تاریخ بغداد:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: ﴿أَحِبُّوا اللَّهَ لِما یَغْذُوکُمْ وَ أَحِبُّونِی بِحُبِّ اللَّهِ وَ أَحِبُّوا عترتی بِحُبِّی﴾ یعنی خدا را دوست بدارید بواسطه آن چه بشما انعام می فرماید و مرا دوست بدارید بسبب دوستی خدا و عترتم را دوست بدارید بسبب دوستی من.
هر مسلمانی که ایمان بخدا دارد واجبست عقلا که خدا را دوست بدارد چون سر سفره خداست لباسش، فرشش، زمین زیر پا و آسمان بالای سرش همه از خدا و نعمت خداست.
گفتم بحسب فطرت، هر بشر عاقلی، منعم دوست است اگر کسی باو انعامی کرد علاقمندش می گردد تو که قبول داری همه چیزت از خداست و لاغیر، پس باید تنها خدا را دوست بداری و آن چه مربوط بخداست.
وقتی یا رب یا الله می گویی دلت وجد پیدا شد خوشحال
ص: 133
باشی با کمال شوق خدا را بخوانی همان طوری که وقتی بچه بودی یاد پدر و مادر که می کردی خوش وقت و بآن ها دلخوش بودی حالا كه بزرك و عاقل شده ای می فهمی آن چه با آن ها داشتی باید با خدای خودت بهتر و بالاتر از آن را داشته باشی قرآن می فرماید «یاد کنید خدا را مانند پاکردنتان پدرانتان را یا بیشتر» (1) پروردگارا بیاد تو دلم زنده است (2) یاد تو که می کنم دلم زنده و خوش می شود.
باید خدا را دوست بدارید بواسطه آن چه بشما روزی می دهد باران رحمت را چه کسی برای ما می فرستد؟ اگر مدتی نیاید خواهید دید چگونه ناله ها بلند می شود.
مرویست که بعضی اوقات امیرالمؤمنین (علیه السلام) سرش را زیر باران برهنه می فرمود و دست بسرش می کشید آب باران را لمس می فرمود و حمد خدای را می کرد.
ص: 134
سوره منافقین درباره چه کسانی بود یا آیات متعدد راجع بمنافقین و گنهکاران و ... از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و اله)
حرف شیعه این است که باید در دوستی آل رسول الله با حقیقت بود دوستی با آن ها وقتی راست است که با دشمنان ایشان هم دشمن باشید آیا با کسانی که خون اهل بیت را مباح داشتند می شود دوستی کرد و ادعای ایمان هم نمود.
طبق مدارکی که در دست است به پیغمبران گذشته دستور داده می شود بقاتلین حسین (علیه السلام) خصوصاً و دشمنان اهل بیت عموماً لعن نمایند تا مرتبه ای از قرب را که ببركت لعن بآنان پیدا می شود دریابند.
اگر دشمن دوست را دشمن ندارند در دوستی ناقصند تا چه رسد دشمنش را دوست بگیرند لذا انبیای سلف برای این که دوستیشان بانوار طیبه اهل بیت کامل گردید دشمنی و لعن و برائت نسبت بدشمان اهل بیت نیز بایشان وحی و سفارش می شد.
ص: 135
از هر طرف می نگری رحمت و نعمت خداست اما نفس سرکش خودت را می نگری نفس کفران کننده، نعمت ناشناس که تنها ایمان بخودش دارد. می فرماید خدا را چون منعم شما است دوست بدارید و چون خدا محمد را دوست می دارد شما هم باید او را دوست بدارید ﴿وَ أحِبّونی بِحُبِ اللهِ﴾ اگر راستی خدا را دوست می دارید لازمه اش این است که محبوب او را هم دوست بدارید معقول نیست کسی دیگری را دوست بدارد آن وقت محبوبش را دشمن بدارد.
عترت مرا هم بخاطر من باید دوست بدارید کسی که محمد (صلی الله علیه و اله) را دوست بدارد علی (علیه السلام) را که نفس محمد است (1) نمی شود دوست ندارد دختر محمد و فرزندانش را باید دوست بدارد پس لازمۀ دوستی محمد (صلی الله علیه و اله) دوستی عترت او است.
اگر شما بیک نفر اظهار علاقه کنید آن وقت پسرش را زمین بزنید ناراحت کنید، اظهار دشمنی با او کنید هیچ عاقلی نمی تواند
ص: 136
باور کند که شما در اظهار علاقه بپدرش راست می گوئید چون علاقه نشانه دارد.
محبت اهل بیت اصل ایمانست بنا به روایاتی که شیعه و سنی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند فرمود: ﴿ یَا عَلِیُّ حُبُّکَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ كفر﴾ اى على (علیه السلام) دوستی تو خودش ایمانست و دشمنی تو کفر است.
و نیز فرمود: ﴿لَوْلا أَنْتَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي﴾ (1) اگر تو نبودی مؤمنین پس از من شناخته نمی شدند - بتعبير دیگر، تو محك برای شناخته شدن مؤمنین هستی هر کس ادعای ایمان کرد امتحانش کنید آیا راست می گوید یا دروغ، بدوستی علی (علیه السلام) آزمایش می شود اگر علی (علیه السلام) را دوست می دارد معلوم می شود راست می گوید و گرنه دروغ می گوید.
روایت جالب دیگری که در ینابیع الموده از صحاح عامه نقل کرده است: رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود اگر کسی
ص: 137
عمر نوح کند و همه عمرش را بعبادت بگذراند و هموزن کوه احد طلای سرخ در راه خدا انفاق کند و با دوستی علی (علیه السلام) نباشد بوی بهشت را نمی شنود.
از خارجی هزار بيك جو نمی خرند *** گو کوه تا بکوه خلایق سپاه باش
این جا سؤالی پیش می آید سراین مطلب چیست؟ چرا اگر دوستی اهل بیت نباشد اصلا ایمان نیست و عبادت ها صوریست؟ حقیقت مطلب آنست که پس از آن که شنید محمد چقدر سفارش اهل بیت را کرده فهمید ایشان محبوب خدایند آن گاه آنان را دوست نداشت معلوم می شود اعتقادی و گروشی بخدا ندارد خودش را می پرستد نه خدا را، نماز می خواند روزه و حج می رود اما هوای خودش در کار است اگر خدا را دوست می دارد که ایمان بخداست پس چرا با علی (علیه السلام) که دوست خداست دشمنی می کند؟
اگر بحسب صورت بزرگ ترین و سخت ترین عبادات
ص: 138
باشد ولی در حقیقت از روی حب نفس باشد بهیچ وجه ارزشی نخواهد داشت چون برای تواضع نسبت به پروردگارش نکرده است تا ارزشی داشته باشد.
کسی که با علی (علیه السلام) کبر می ورزد برای او خاضع نمی شود با خدا کبر ورزیده و ضد ایمانست هر چند بزبانش اقرار به لا اله الا الله کند هواپرستی با خدا پرستی جمع نمی شود صورت میزان نیست ممکن است روی هوای نفس صد هزار تومان هم انفاق کند، نمازها بخواند، روزه ها برود ولی مطابق روایات رسیده وقتی با دوستی اهل بیت یعنی ایمان همراه نباشد خدا او را برو در آتش می افکند. (1)
کسی که با آل محمد طرف می شود و کبر در اطاعت می ورزد، می خواهد زیر بار حق نرود راستی سزاوار است که برود در آتش بیفتد.
بسیاری از علمای عامه بوده و هستند بقین دارند که حق با علی و آل علی است، مع الوصف حاضر نشده و
ص: 139
نمی شوند زیر بار حق بروند و دست از تعصب و تقلید پیشینیان خود بردارند اینست که کفر معنوی و حقیقی دارند در این روش جز انانیت و خودخواهی چه دارند و خود پرستی و خود دوستی غیر از خدا پرستی است.
ایمان که حب علی است یعنی نفس و هوی کنار رود خود دوستی رها شود خدا و آن چه مربوط بخداست بیاید.
پس خلاصه مطلب این شد که محال است کسی برای حق خاضع باشد و برای علی خاضع نباشد. بتعبیر دیگر اگر ایمان بحق آمد، ایمان بعلی نیز هست و ایمان هم همان ولایت و دوستی حقیقی است. هر کس برای خدا كوچك شد، برای علی نیز کوچکی می کند بر عکس هر متکبر هوی پرستی که با خدا سرو کاری ندارد، با علی (علیه السلام) هم طرف است.
نکته اساسی اینست که نمی شود شخص نه خدا پرست باشد نه هوی پرست: راه سومی در برابر نیست یعنی اگر خدا پرست شد دیگر هوی پرست نیست اگر هوی پرست
ص: 140
شد دیگر خدا پرست نیست.
براستی آن چه در بارۀ دوستی حقیقی یعنی ولایت فرموده اند، عین حق و حقیقت است نه این که مبالغه کرده باشند. اگر جب علی نباشد، تمام هوی و هوس و خیالات واهی است نه این که دیگر دل خالی باشد نه علی نه غیر علی چنین نیست.
ایمان که خدا را شناخته باشد و لازمه اش خشوع برای حق است، آن را در شیعیان علی (علیه السلام) باید جست لذا از اوصافشان می فرماید: آنان خاشع و خاضع و ذلیل برای حق بوده آرام و نرم می باشند. (1)
قساوت و غلظت، تند و تیزی ضد ایمانست (2) با محبت سازگار نیست زیرا محبت با مخضوع و خشوع، افتادگی و فروتنی برای حق و محبوب همراه است.
اگر ایمان آمد دیگر «من» در کار نیست تا خضوع و
ص: 141
خشوع که از لوازم ایمانست مال «من» باشد خودش را بعجز و نیاز شناخته هر چه دارد مال خداست، مال محبوبست لذا تسلیم حق است دیگر کبری در کار نیست.
کسی که علاقه مفرطی بدیگری پیدا می کند، ببینید چگونه در برابر محبوبش هیچ چیز برای خودش نمی بیند و چگونه با تمام هستی برای او خاضع است.
کسی که مؤمن بخداست، باید حالش بمراتب بالاتر از شخص عادی در برابر محبوبش باشد، چگونه عاشق سعی می کند کاری که معشوق میل ندارد انجام ندهد و تمام همتش اینست که خشنودی او را بدست آورد. اگر راستی مؤمن هستی و عاشق خدا در زیارت جامعه خطاب بآل محمد (صلی الله علیه و اله) می گوئی: ﴿بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ مَالِي﴾ پدر و مادر و جان و مالم فدای شما باد آیا به زبان تنها است یا حقیقتی هم در کار است؟ می خواهی بفهمی؟ حال خودت را هنگامی که گناه پیش می آید ملاحظه کن اگر ملاحظه خشنودی خدا و رسول کردی و از گناه دست کشیدی معلوم
ص: 142
می شود راست می گوئی دلت از ایمان خبر دار شده است.
اگر چنین حالی نصیب شد، گفتیم کمالات محبوب در قلب منعکس می شود اگر با حسین علاقه داشتی البته علاقه حقیقی نه زبانی و هوس زودگذر، یعنی نفس و هوی را کنار گذاشتی خودخواهی و خود دوستی را رها کردی حب حسین در دلت جا گرفت، آن چه کمال حسینی است بمقدار ظرفیت دلت در توهم پیدا می شود. بهتر آن است که از روایت مثالی بزنم:
همه شنیده اید ابراهیم خلیل را امتحان کردند. پیر مرد نود ساله در آخر عمر جوان سیزده ساله اش اسماعیل نود ساله زیبا و کامل که راستی در دل پدر جا دارد البته علاقه خدائی پسر نعمت خداست لذا او را دوست می دارد نه از جهت نفسانی- اگر راستی خدا را دوست می داری نه دیگری را پس پسرت را برای خدا قربانی کن.
ابراهیم هم راستی خوب از عهده امتحان بیرون آمد ایمان جوان چه بود؟ جوانی که در عنفوان شباب
ص: 143
حاضر شود کشته شود لذا در روایت چنین رسیده که ملائکه در فضیلت پدر بر پسر، این جا متحیر شدند. آیا کار پدر بزرگ تر است که حاضر شده جوانش را قربانی کند یا کار پسر که برای امر خدا حاضر شده کشته گردد؟ خودش پیشنهاد می کند دست و پایم را ببند و ... با کمال وجد و خوشحالی.
معنی ایمان این جا بخوبی روشن می شود «من» و «خودی در کار نیست. رب من، منعم من، ولينعمت من خداست ولا غیر. هر چه رضای او باشد، در برابر امر و خواست او «خواست و اراده ای» نیست.
شنیده اید پس از آن که کارد نبرید، آن را بزمین زد و حیران بود تا ندای ﴿قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْیا﴾ باو وحی گردید: از عهده آزمایش بیرون آمدی.
ابراهیم در این فکر رفت که ای کاش پسرم کشته شده بود و دلم بدرد آمده بود تا بیشتر بهره می بردم، بیشتر بروز محبت داده بودم. این مطلب را بپروردگارش عرضه داشت.
ص: 144
جبرئیل نازل شد گفت: ای ابراهیم آیا محمد (صلی الله علیه و اله) را می شناسی؟ چون قبلا مقام خاتم الانبياء و ملكوت را نشان ابراهیم داده بودند می دانست محمد (صلی الله علیه و اله) اول شخص عالم وجود و محبوب خداست. ابراهیم هم که دوست خداست حب محبوب خدا، حب خداست. پس ابراهیم هم باید محمد را دوست داشته باشد.
پاسخ داد: او را دوست می دارم. جبرئیل پرسید او را بیشتر دوست می داری یا خودت را ؟ گفت محمد (صلی الله علیه و اله) را.
در این گفتگو خوب دقت کنید، تا خودخواهی از بین نرود، شخص اصلاح نمی شود. چقدر در دوستی راست و یکتا شده که «من» در کار نیست.
جبرئیل پرسید: فرزند محمد (صلی الله علیه و اله) نزد تو عزیز تر است یا اسماعیل؟
گفت: فرزند محمد (صلی الله علیه و اله) و راستی درست می گفت. چون با خدا کسی نمی تواند كلك بزند و ابراهيم هم پيغمبر و معصوم است.
جبرئیل گفت: بدان جماعتی از امت این پیغمبر جمع
ص: 145
می شوند در زمینی بنام کربلا، آب را بر فرزندش می بندند آن گاه با لب تشنه او و فرزندانش را می کشند.
روضه ای که جبرئیل برای ابراهیم خواند، دلش را آتش زد بقسمی که سخت تر از کشته شدن پسرش دلش بدرد آمد. اگر سر پسرش بریده شده بود این قدر ناراحت نمی شد و لذا ﴿وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ بجای اسماعیل کشته بزرگی باو عرضه داشته تا اجر داغ کشته شدن فرزند را هم ببرد.
مؤمن حقیقی هم همین طور است مثل ابراهیم که فرزند پیغمبر آخر الزمان را راستی از فرزند خودش بیشتر می خواست.
در عشق های مجازی دقت کنید عاشق چقدر برای معشوق ذلیل است، آرزو دارد محبوبش فرمانی باو بدهد حتى حاضر است جانش را بدهد که محبوبش باو نظری کند.
آی حسینی ها، آیا شما آرزو ندارید حسین (علیه السلام) نظر لطفي بشما بكند؟
ص: 146
آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند *** آیا شود که گوشه چشمی بما کنند
نه بزبان تنها، بلکه با دل و جان ﴿سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ﴾ با هر كس با شما آشتی است با او آشتی و با هر کس با شما سر جنگ دارد، در جنگم «سلم لكم» نسبت بشما تسليم محض هستم چون شما اولیای رحمان و محبوب خدائید، نمایندگان منعم من هستید، من در برابر شما کبری ندارم، خاضع و تسلیم برای شمایم.
محبتی که حالا هست شاید یک صدم دل را گرفته است کاری کنید حب دنیا و شهوات کم کم شود بلکه کم کم بیرون رود و چیزی نماند جز حب حسین، یعنی تمام دل را ایمان فرا گیرد.
يارب دلم از غم حسین محزون کن *** در سینه ما محبتش افزون کن
جز مهر حسین (علیه السلام) هر آن چه باشد بدلم *** خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن
ص: 147
مرویست که هرگاه خداوند بعبدی اراده خیر کند، مهر حسین (علیه السلام) را در دلش جا می دهد.
خدایا دوستی دوستانت را در دل ما جا بده و دوستی دنیا را از دل ما بیرون ببر ﴿أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبِى﴾ (1) پروردگارا دوستی خودت را روزی ما کن و دوستی کسانی که ترا دوست می دارند و دوستی هر کاری که ما را بتو نزديك مي سازد ﴿اللّهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَل یُوصِلُنِی إِلی قُرْبِکَ﴾. (2)
از اعمالی که خدا دوست می دارد در این شب چهارم عاشورا، گریه بر حسین (علیه السلام) است. غنیمت شمارید.
صلى الله عليك يا ابا عبدالله
ص: 148
14
بحث درباره اختلاف شیعه و سنی، در حقیقت محبت و ولایت است. ایراد عمده ای که بسنی ها وارد است چرا شیعه را از اسلام جدا دانسته بآنان سوء ظن می برند و بلقب زشت رافضی و مشرك آنان را می خوانند در حالی که قرآن مجید از سوء ظن نهی فرموده و آن را گناه (1) شمرده و از تنابز بالقاب یعنی بلقب های زشت یکدیگر را یاد کردن نیز منع می فرماید (2) چرا باهل قرآن سوء ظن می برید و لقب زشت می دهید؟
دست های خیانت اموی و عباسی و حکومت های جابر در سال های پیش و سپس دست های استعمار و ایادی بیگانه آتش را شعله ور نموده تا جائی که شیعه را نزد سایر فرقه های
ص: 149
اسلامی، جدا و دور از اسلام معرفی نموده است.
در سفر اول حج که مشرف شدم، تازه راه ماشین رو درست شده بود. از ایران تقریباً ده نفر بودند. در ضمن راه یکی از همراهان بمن گفت وقتی شما وضو می گرفتید یکی از سنی های نجدی از من پرسید او کیست: گفتم عالم شیعی است. گفت شیعه چیست؟ گفتم: جعفری مذهب: گفت مگر جعفری ها نماز هم می خوانند؟!
گفتم ما می خواهیم مکه برویم حج واجب انجام دهیم مگر ما مسلمان نیستیم ؟ تعجب کرد ؟
این ها تزریقاتی است که از زمان معاويه عليه الهاويه شروع شد و تا این اواخر هم ادامه داشت.
در حالی که همه شهادتین می گوئیم، قرآن و قبله یکی است، قیامت را مطابق آن چه قرائن بیان فرموده است قبول داریم تمام واجبات و احکام ضروری اسلام از نماز و روزه و حج و امر بمعروف و نهی از منکر و غیره را قبول داریم، محرمات ضروری از شرك و قمار و زنا و شرب
ص: 150
خمر و عقوق والدین و غیره همه را حرام می دانیم، پس چرا از سایر فرقه های اسلامی جدا باشیم؟
حرف شیعه اینست که بیائید حقیقت دین را بیابید. همه خدا و پیغمبر و معاد و خلاصه، احکام ضروری دین را قبول داریم ولی این اقرارها باید حقیقت پیدا کند بوسیله ایمان حقیقت ایمان عبارتست از علاقمندی و دلبستگی نه تصدیق تنها حتى نه شناختن تنها، آن یقینی که پس از مرگ بکار بخورد آن ایمان است نه صرف دانش بخدا و رسول.
و گرنه ابوجهل ها و ابوسفيان ها محمد (صلی الله علیه و اله) را خوب می شناختند که راست می فرماید (1) یهود مدينه بتعبير قرآن مجید همان طوری که پسرانشان را می شناختند محمد (صلی الله علیه و اله) را می شناختند که پیغمبر (صلی الله علیه و اله) راستی خداست. شیطان هم خدا را خوب می شناسد بیش از بسیاری از افراد بشر. ولی این که ایمان نیست ایمان عبارتست از میل دل و محبت، تا
ص: 151
گروش پیدا کند دور محبوب بچرخد، بميل و اراده او متحرك شود، هوی و هوس کنار برود:
اگر راست می گوئید منعم خودتان را دوست می دارید چرا دستور او را نمی شنوید؟ چرا رضای خدای خودتان را تحصیل نمی کنید؟ نمی شود کسی بدیگری نهایت محبت را داشته باشد آن گاه برخلاف میل و رضای او رفتار کند:
کسی که از روی قلدری گناه می کند، معلوم می شود بخدایش علاقه ندارد یعنی در حقیقت ایمان ندارد.
البته نمی گویم باید شخص معصوم باشد بلکه می گویم از روی قلدری معصیت نمی کند، منافاتی ندارد که بعضی اوقات بواسطه غلبه نفس و هوی از او گناه سرزند و سپس خجل و شرمسار گردد.
شیعه می گوید ای مسلمانان بیائید برای خدا خاشع شوید. خشوع، دوستی با تذلل است:
در تفاسیر محققین ذکر کرده اند: محبت با ذلت خود
ص: 152
و تعظیم و بزرگداشت محبوب را خشوع می گویند خشوع که آمد یعنی ایمان همین جا است دلی که برای پروردگارش خاشع گردد خودش را برای خدا كوچك بگيرد، ایمان در آن جا گرفته است قلدری ضد و مقابل ایمانست اگر خشوع باشد تبعیت یعنی حرف شنوی خواهی داشت ﴿ اَلْمُؤْمِنُونَ هَیْنُونَ لَیْنُونَ﴾ تا می شنود محمد (صلی الله علیه و اله) چنین فرموده است می گوید ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ شنیدیم و اطاعت نمودیم و اگر گناهی از او سرزند زود پشیمان و شرمسار می گردد و توبه می کند:
پس از خشوع برای محمد (صلی الله علیه و اله) محال است کسی محمد را دوست بدارد و علی را دوست ندارد چنان چه از قول پیغمبر (صلی الله علیه و اله) رسیده بنا بروایتی که خود سنی ها نیز نقل نموده اند فرمود: دروغ گفت بخدا سوگند کسی که می گوید ترا دوست می دارم ولی علی (علیه السلام) را دوست نمی دارد چطور می شود جمع شود بین دوستی محمد (صلی الله علیه و اله) و دشمنی علی (علیه السلام)؟ بلکه اگر حب محمد (صلی الله علیه و اله) در دلی آمد یقین
ص: 153
بدانيد حب علی و فاطمه و اولادشان نیز خواهد آمد و گرنه حب نیست بزبان ادعائی می کند.
ابن صباغ مالکی نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و اله) حسن و حسین علیهما السلام را روی منبر برد و فرمود ﴿اَللّهُمَّ اِنّی اُحِبُّهُما﴾ خدایا من این دو را دوست می دارم.
حالا آیا می شود کسی محمد را دوست بدارد حسنین را که محبوب محمدند دوست ندارد؟
می گویند ما هم اهل بیت را دوست می داریم گفتیم لازمه دوستی تبعیت است شما دنبال همه هستید جز آل محمد از این گذشته بروز علاقه شما کجا است نسبت بعزاداری حسین (علیه السلام) که آن را بدعت می شمارید و بد می دانید نسبت به زیارت قبور اهل بیت که برخی از آنان نیز آن را جایز نمی دانند نشانه دوستی شما چیست؟
آیا قبور ائمه بقيع را خراب کردن نشانه دوستی آن ها است؟ یا حق آل محمد را پایمال کردن؟ بدون شك فردای قیامت از ولایت پرسیده می شوند چنان چه در
ص: 154
کتاب های شیعه و سنی بسندهای مختلف از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسیده است:
فردای قیامت تا هر کس از چهار چیز پاسخ ندهد نمی گذارند قدم از قدم بردارد، از مالش می پرسند، ثروت را از کجا آوردی؟ دوم - مال را در چه صرف کردی؟ سوم عمرت بخصوص جوانیت را در چه گذراندی؟ چهارم از دوستی اهل بیت می پرسند با ایشان چه کردید؟ با امانت و سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و اله) چگونه معامله کردید؟
اگر دوستی است باید در ایام حزن اهل بیت شما هم محزون باشید ایام عاشورا در بلاد عامه با سایر ایام فرق نمی کند.
ممکن است برگردند بما بگویند شما شیعیان هم در متابعت و محبت ورزی با آل محمد (صلی الله علیه و اله) مقصريد.
جواب صحیح این است که آری ما خودمان را مقصر می دانیم آن طوریکه سزاوار دوستی و پیروی ایشانست نداریم ولی
ص: 155
گردنکشی هم نداریم سر بآستانشان داریم و شرمساریم.
چگونه سر ز خجالت در آورم بر دوست *** که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم
سعی خود را می کنیم اما در عین حال غرور همه نداریم چون گفتیم حب، با تذلل همراه است نه تعزز.
برای محبت و متابعت مثالی بزنم. در رأس شیعیان آل محمد (صلی الله علیه و اله) سلمان فارسی نه بلکه سلمان محمدی (صلی الله علیه و آله) است که حضرت رضا (علیه السلام) در مکتوبی که شرایع اسلام را می نویسند دوستی مثل سلمان را نیز واجب می دانند دوستی اولیاء و دوستان آل محمد چون سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ابی میثم و...
سلمان صاحب کرامات و عالم بعلم بلايا و منايا و درجه آخرین (عاشر) ایمان را طی کرده است.
در کتاب «عدة الداعی» می نویسد در زمان حکومت مدائنش که با اذن علی (علیه السلام) آن را از عمر پذیرفت، خلیفه باو دستور داد اموال «حذیفه» استاندار قبلی را وارسی
ص: 156
کن و کارهایش را بازرسی نما، ببین اگر خیانتی یافتی خبر ده تا تنبیه شود.
سلمان جواب دندانشکنی برایش نوشت: من از خدا متابعت می کنم نه از تو. خداوند در قرآن فرموده است: «ولا تجسسوا» در کار مسلمانان تفتیش نکنید، آبروی مسلمان را بردن حرامست. بدان در این حکومتی که از تو پذیرفتم هیچ تبعیتی از تو ندارم و عمل حذیفه را بحکم اسلام حمل بصحت می کنم.
این طور در مقام تبعیت از پیغمبر و علی محکم است.
پس از این که فهمید موقع مردن است، در همان وقتی که حکومت داشت گریه کرد و آه کشید خبر از مرگ خودش داد. باو گفتند او که کارهایت درست است چرا ناراحت هستی؟
گفت می ترسم حالا که می میرم نزد پیغمبر شرمسار باشم آن طوری که او فرموده است عمل نکرده باشم.
پرسیدند چگونه است؟ فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در
ص: 157
حجة الوداع بما سفارش فرمود ﴿وَ لِیَکُنْ زاد أَحَدِکُمْ کَزَادِ اَلرَّاکِبِ﴾ در دنیا مسافر وار زندگی کنید. مسافر توشه اش مختصر است، بارش هر چه سبک تر و راحت تر است، جایتان را خوش نکنید چون کسانی که می خواهند همیشه همین جا بمانند. در نتیجه حسد ورزی ها، کینه توزی ها تا برسد بگناهان غیبت، تهمت آبرو ریزی و ضرب و قتل اين ها نتيجه حرف پیغمبر نشنیدن است و گرنه کسی که مسافر وار زندگی می کند، کجا باین چیزها می پردازد؟!
گفتند سلمان شما هم که همین طور زندگی کردید.
فرمود: نه، من بساطی دارم فرش و کوزه و کاسه ای دارم. همین اندازه هم بخودش بدبین است مبادا بوصیت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) عمل نکرده باشد.
بزرگ شیعه این طور از آقایان خود متابعت دارد حالا ما متابعت حقیقی نداریم، حرفی دیگر است ولی سرکشی هم بحمد الله نداریم: اطراف معاویه هم نمی رویم.
حساب شیعه با دنیا پرستی مال و ریاست طلبی جداست بلکه مرامش دنبال حقیقت دین و ایمان که ولایت است،
ص: 158
رفتن است.
از دوستان آل محمد (صلی الله علیه و اله) از اول تاکنون، بدرجه اصحاب حسین (علیه السلام) نرسیده اند چنان چه بخود ابی عبدالله (علیه السلام) نسبت داده می شود که فرمود: خدایا من اصحابی باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و نه خویشاوندی نیکی کننده تر از خویشان خودم (1) در محبت ورزی اصحاب حسین نمونه اند. خدا توفیقشان داد علاقه قلبی خودشان را آشکار نمودند.
ظهر عاشورا هنگامی که حسین (علیه السلام) بنماز ایستاد جناب سعید بن عبدالله حنفی خودش را سپر آقا قرارداد تیرهائی که رو به آقا می آمد، بدنش را پیش می کشید نمی گذاشت بحسین بخورد. گاهی سر و گاهی دست و سینه اش را برابر تیر می گرفت تا سیزده تیر ببدن نازنینش رسید که سلام نماز دادن حسین (علیه السلام) با افتادن او همراه بود.
ص: 159
حالا معنى و حقیقت محبت ورزی را توجه کنید. با این فداکاری در راه خدا جان می دهد ولی هنوز شرمسار است آن طوری که سزاوار حسین (علیه السلام) است آیا وفا کرده است یا نه ؟ رو بآقا کرد و گفت «اوفیت» آیا و فا نمودم؟ نه این که خود و کارش را چیزی ببیند و بآن مغرور شود.
ما همه راستی در محبت ورزی و در مقام تبعیت، از هر جهت شرمساریم چیزی که هست گریخته از آل محمد نیستیم هر چند کاملا متصل نیستیم ولی امیدواریم کاملا جدا هم نباشیم. اگر گناهی پیش آمد توبه می کنیم و باز می گردیم.
بچه وقتی همراه با پدر حرکت می کند، در اثنای راه سرگرمی مشاهده می کند، پدر را رها می کند و بسرگرمی می چسبد ولی تا متوجه شد از پدر وامانده گم می شود، بشتاب دنبال پدر می دود، با گریه و ناله او را متوجه خودش می نماید.
آی کسانی که پدر روحانی خود علی (علیه السلام) را بواسطه سرگرمی دنیا رها کردید، بهوش بیائید با ناله و توبه ای نظر لطفش را بخودتان متوجه سازید بلکه آب رفته بجوی باز آید.
ص: 160
«پروردگارا، گناهی که از من سرزده، از روی قلدری نبوده که بخواهم خدائی ترا انکار کنم یا دستورات را سبك شمارم و یا بپاداشت اعتراض نمایم و نه ترسانیدنت را مست بنگرم ولی گناهی پیش آمد و نفسم برایم جلوه داد. (1)
خداوندا از هر چه خلاف تبعیت و دوستی آل محمد بوده است از آن پوزش می طلبیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود برای حسین (علیه السلام) دوستی نهفته در دل های مؤمنین است. (2) یعنی هر دلی که ایمان دارد حسین (علیه السلام) را هم دوست می دارد.
هر دلی میل سوی کرب و بلایش دارد *** من ندانم این چه سری است که در خانه اوست
ص: 161
15
درباره قیام حسینی و کار عظیم حضرت، بعضی از شیعه های نادان روی سلیقه کج و خيال كوچك خود آن را پیاده کرده و اشتباهاتش را در کتابی نوشته و در اختیار مردم قرار داده است می نویسد حسین (علیه السلام) آمد که این نقشه را پیاده کند و نمی دانست کشته می شود. مثلا جایی از نقشه اش درست از آب در نیامد و نتیجه مطلوب را نداد کشته شد این ها خیالبافی نویسنده است خودش كوچك است عظمت امام (علیه السلام) را درک نکرده او را با خودش یا یک نفر عادی دیگر مقایسه می کند با هدف های جزئی و شخصی و منافع مادی.
قبلا هم نادان دیگری شبهه القاء کرده بود و آن را به شعر در آورده در کتابش نوشته است: کشته شدن حسین برای شفاعت گنهکاران از امت جدش می باشد. آخر بکدام دلیل این حرف را می زنی که سر دادی شفاعت را خریدی
بعین مانند حرف نصاری که درباره عیسی (علیه السلام)
ص: 162
می گویند حضرت مسیح (علیه السلام) را بدار زدند و کشته شد در همان وقت در جهنم رفت و سه شبانه روز در آتش ماند تا پیروانش بدوزخ نروند لذا هیچ مسیحی بدوزخ نمی رود چون یک نوع اتحادی با مسیح پیدا نموده اند لذا «ابناء الله» یعنی پسران خدا و «احباء الله» دوستان خدایند. (1)
کسانی از مسلمانان هم که این حرف را درباره حسین بزنند قول بدون علم می باشد که کشته شدن ابی عبدالله بخاطر جهنم نرفتن مسلمانان باشد.
چگونه می توان تصور کرد که حسین (علیه السلام) از کشته شدن خودش خبر نداشت و نقشه تشکیل حکومت کشید و نمی دانست چه پیش می آید ولی خیالش عملی نشد؟ راستی چقدر این حرف ها ناراحت کننده است.
نور حسین (علیه السلام) با نور محمد یکی است روح کلی الهی
ص: 163
و محيط بتمام عالم هستی است هدف حسین از این حرف ها بالاتر بود که تو خیال می کنی - با علم باین که کشته می شود بکربلا آمد آیا می شود شیعه ها و پیروان خالص مکتب حسین (علیه السلام) از پیش آمدهای خود یا دیگران باخبر باشند ولی خود حسین نداند.
حبیب بن مظاهر بجناب میثم تمار می رسد باو می گوید می بینم کسی که خرما فروش است (یعنی میثم) او را در همین کوفه بدار می زنند و زبانش را بر سردار می برند (از آتیه میثم خبر داد).
جناب میثم هم گفت: می بینم پیر مرد سرخ موئی را که سرش را بالای نیزه در کوفه می گردانند و کشنده اش هم بهره ای از این کارش (کشتن حبیب) نمی برد (او هم از آتیه حبيب خبر داد) (1)
کنارخانه عمرو بن حریث کوفی نخلی بود میثم آن جا می آمد و دو رکعت نماز می خواند - باو گفتند جناب میثم مثل این که باین درخت علاقه ای داری؟
ص: 164
پاسخ داد آری چون این نخل، دار من است.
و همین طور هم شد روزی نخل را افتاده دیدند فرمود: وعده نزديك است - موقعي كه ابن زیاد خواست او را به دار بزند نخل را بر پا کردند و او را بدار زدند (1)
حبیب بن مظاهر و میثم تمار که شیعه علی (علیه السلام) است آتیه خود یا دیگری را می بینند اما حسین (علیه السلام) آتیه خودش را نمی بیند؟
خیلی جرأت می خواهد علم امام را انکار کند این حرف را اگر شخصی سنی بزند که از امامت خبر ندارد می شود از او شنید چون نمی فهمد و اعتقادی ندارد امام شناس نیست ولی کسی که خودش را شیعه می داند و امام شناس، آن وقت علم و عصمت را در امام نشناسد پس امام چه امتیازی با دیگران دارد و آن امامی که چنین شیعه نادانی قائل است با خلیفه ای که سنی ها قائلند چه امتیازی خواهد داشت؟
بر فرض که هیچ روایتی در این باره نبود باز ما معتقد
ص: 165
بودیم که حسین (علیه السلام) می دانست چه واقع می شود در حالی که از هنگام تولد حسین (علیه السلام) تا آخر وفات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خبرهای متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسیده است که حسین عزیز در عراق شهید می شود.
هنگام وفات مجتبی حسن که ابی عبدالله گریه می کرد حضرت مجتبی (علیه السلام) فرمود ﴿وَلكِن لَا یَومَ كَيومِكَ﴾ (1) روزى چون روز تو نیست.
خود حسين (علیه السلام) در جاهای متعدد خبر از کشته شدن خودش می دهد.
بنا به خبری که در خرائج راوندی است هنگامی که خواست از ام سلمه در مدینه خداحافظی کند ام سلمه گفت فرزندم از رفتن بعراق در گذر خودم شنیدم از جدت که در زمین کربلا کشته می شوى و از خاك كربلا هم جبرئیل برایش آورده بمن داد و فرمود که وقتی دیدی این خاك همون شد بدان حسین کشته شده است (2)
ص: 166
حسین فرمود: مادر، خیال می کنی بر من پنهان است؟ می خواهی قبرم را نشانت بدهم؟ گفت آری - اشاره ای کرد حجاب ها از پیش چشم ام سلمه کنار رفت آن گاه نشانش داد این جا گودال قتلگاه من است - سپس دست دراز فرمود مقداری از خاک را برداشت و بام سلمه داد و فرمود آن را کنار خاکی که جدم بتو داد بگذار هر وقت خون شد بدان من کشته شده ام.
شنیده اید وقتی در راه کربلا است پیش از آمدن لشکر حر، دو نفر رد می شوند آن ها را می آورند و خلاصه بحسین می گویند آقا بکوفه نروید که اهل کوفه از شما برگشته اند مسلم و هانی کشته شدند فرمود: بعضی کشته شدند و برخی منتظر کشته شدن می باشند (1)
مورد دیگر- هنگامی که در بین راه چرت زد و بیدار شد و گریه کرد - علی اکبر پرسید چه شده؟ فرمود شنیدم
ص: 167
منادی ندا کرد: این قافله می روند و مرك دنبالشان هست علی اکبر گفت: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمودآری- گفت پس ما را باكى از مرك نيست.
اصل مطلب مسلم است یعنی شکی نیست که ابی عبدالله از این پیش آمد آگاه بود - این جا است که می پرسند پس اگر می دانست کشته می شود چرا رفت؟ دیگر آن که خودش تنها می رفت دیگر چرا زن و بچه و بستگانش را برد؟
جواب این پرسش ها بنحو اجمال و تفصیل ذکر می شود.
پاسخ اجمالی: ما حسین (علیه السلام) را معصوم مي دانيم و يقين داریم امامان ما ﴿الْمُطيعُونِ للّهِ الْقَوّامُونَ لِاَمْرِهِ الله﴾ کارشان از روی مصلحت و بدستور پروردگار است چنان چه مروی است که جبرئیل دوازده صحیفه برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورد و گفت وظیفه هر وصی از اوصیای نو در این صحیفه است، صحیفه حسین (علیه السلام) را که گشود نوشته بود ﴿اخرج الى العراق فقاتل حتى تقتل﴾ بسوی عراق برو و بجنگ تا کشته شوی پس کار حسین پیش خود نبود و بدستور
ص: 168
رب العالمین رفتار کرده است.
اما جواب تفصیلی: آن چه از روایات استفاده می شود شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه نیز می فرماید از خصائص حسین (علیه السلام) اینست که جمع فرمود میان تکلیف ظاهری و واقعی - یعنی وجوب واقعی و وجوب ظاهری برای حسین این شد که باید منحصراً بعراق برود.
اما از نظر واقعی شیخ عليه الرحمه دو سه جهت ذکر می فرماید یکی این که ابوسفیان مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و معاويه مقابل علی (علیه السلام) و يزيد مقابل حسين (علیه السلام) مقابلة كفر با ایمان بود ابوسفیان تا اواخر عمر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) بظاهر کافر هم بود هنگام فتح مکه بزبان اسلام آورد ولی هرگز ایمان بدلش راه نیافت و شواهد متعدد از تاريخ و مدارك عامه هم داریم که با کفر از دنیا رفت.
معاویه و یزید بظاهر اظهار اسلام می کردند ولی در حقیقت می خواستند معنی اسلام یعنی ایمان را از بین ببرند اگر پیشرفت حکومتشان جز باظهار اسلام می شد یقین بدانید
ص: 169
اسم اسلام راهم نمی گذاشتند باقی باشد تا آن جا که می توانستند.
یکی از سنی های موثق می نویسد روزی نزد معاویه عليه الهاويه نشسته بودم صدای مؤذن بلند شد ﴿أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ﴾ با این که معاویه خیلی حیله گر و محافظه کار بود نتوانست خودداری کند گفت تا کی اسمش را در مناره ها می برند ابو بکر رفت نامش هم گم شد عمر و عثمان هم بهمچنین اما اسم محمد همی نطور باید باشد.
آرزو داشت نام محمد (صلی الله علیه و اله) هم محو گردد و اگر منافات با سلطنتش نداشت این کار را هم می کرد ولی خدا نخواسته و نخواهد خواست خودش نام محمد (صلی الله علیه و اله) را بلند فرموده است (1)
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) چقدر در برابر ابوسفیان ها رنج کشید بخاطر دین خدا - دین علمدار می خواهد، قرآن وجود کتبی
ص: 170
و نوشته ایست که باید علمدار آن را آشکار کند و خلق را بآن بخواند یعنی حجت ناطق می خواهد «اوضح بك الكتاب» نیاز بکسانی دارد که آن را نگهدارند و بمردم برسانند، چنین افرادی باید برای این هدف ایستادگی کنند، تا آخرین قطره خونشان را هم اگر لازم شد بدهند.
زحمت های رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و استقامتش را در مدت بیست و سه سال بعثتش کم و بیش اطلاع دارید، در برابر زحمت های جسمی و روحی که از مشرکین و منافقین باو می رسید، چه مقاومت ها که می کرد همان طوری که خداوند باو دستور فرموده بود ﴿وَ اِسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ﴾ البته خدا هم چنین اشخاص مقاومی را برای رسالت برمی گزیند. (1)
برنامه حسین (علیه السلام) ایمان، عدالت و تقوی است در برابر مظهر کفر و ستم و بی تقوائی چون یزید، باید حق را آشکار کند حسین می گوید خدا و آخرت یزید می گوید خودم و شهوات و مردم را هم بهمین چیزها می خواند و می کشاند
ص: 171
این جا است که وظیفه حسین (علیه السلام) اقتضاء می کند حق را در برابرش آشکار کند قرآن را بقول و فعل آشکار نماید چون از ﴿هداة الى الله و دعاة الى الله ﴾ می باشد.
بحسب واقع بر حسین (علیه السلام) واجب بود که برای حفظ دین نه برای حکومت، مقاومت بفرماید و گرنه زندگی دنیوی و ریاستش چیست که حسین بخواهد جانش را روی آن بگذارد.
نظم زندگی دنیا که عدل سرتاسر زمین را بگیرد، هیچ وقت نشده و نخواهد شد مگر زمان ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه و گرنه همیشه ظلم و جور و غلبه باطل بوده است البته کم و زیاد می شده تا پیش از ظهور حضرت که زمین پر از ستم می شود.
می گویند: مگرنه زمین پر از ستم شده جائی نیست که ظلمی مشاهده نشود، پس چرا امام زمان نمی آید؟
پاسخ این است که از این بدتر هم ممکن است چنان چه هم اکنون یاد پنجاه شصت سال قبل می کنی که اجحافات
ص: 172
و ستم ها چندین برابر شده است، می ترسم پس از ما هم یادی از دورۀ ما بنمایند.
و حق مطلب آن است که برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رشد عقلی مردم لازم است تا با آغوش باز خودشان حکومت مصلح جهانی را بپذیرند و تا مردم مستعد نشوند، مقتضی برای حکومت عدل پیدا نشده است. با زور که نمی شود بر مردم حکومت عدل نمود.
حسین جانش را روی دین گذاشت چنان چه بستگان و یارانش نیز همین هدف را دنبال می کردند نه رسیدن بحکومت دنیا را.
شنیده اید وقتی حضرت اباالفضل (علیه السلام) در میدان دست راستش را جدا کردند، این رجز را خواند:
والله لو قطعتمو يميني *** اني احامی ابداً عن ديني
بخدا سوگند اگر دست راستم را بریدید، من همیشه تا جان در بدن دارم، از دینم حمایت می کنم، از دینم پشتیبانی می کنم و گرنه دنیا که ارزشی ندارد، دنیا پست تر از آنست
ص: 173
که انسان بخاطر آن جان بدهد. آیا سزاوار است. برای لهو و لعب، انسان فدا شود؟ تا چه رسد بنفس شریف ابی عبدالله الحسين (علیه السلام) و بستگان و یارانش.
از بعضی جوان ها شنیده می شود که می گویند: انسان باید تلاش کند برای زندگی بهتر. غرض از زندگی بهتر چیست ؟ آیا مقصود نان و خوراك يا لباس و مسكن يا درجه ومقام يا جاه و شهرت زیادتر و بیشتر است؟ این که سخت اشتباه است. مگر با زیاد شدن مال، راحتی انسان بیشتر می شود؟ با درجه بالا رفتن زحمت ها و دردسرها هم زیادتر می گردد. ظاهرش چنین می نماید که خوشی است ولی باطن و حقیقتش جز دردسر زیاد شدن چیزی نیست.
بلی اگر می گفت تلاش برای زیاد شدن عقل، نور علم، ایمان، تقوی راست می گفت و حقیقتاً ارزش دارد انسان تلاش کند برای زیاد شدن این اموری که با خود بعالم دیگر می برد. زندگی باقی و بهتر یعنی در حقیقت زندگی بهتر از هر جهت (کم و کیف) زندگی پس از مرک است پس تلاش
ص: 174
برای چنین زندگی، هدف از زندگی در دنیا می باشد نه تلاش برای مال با حكومت یا شهرت.
کار حسین عظیم است ابلاغ و پشتیبانی از دعوت جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، مردم را بفکر آخرت انداختن است از پول پرستی و شهرت طلبی و خودخواهی بازداشتن است کار حسین آشنا کردن مردم باینست که اسم اسلام هدف نیست که بآن قناعت شود هدف ایمان و تقوی است که سفارش خداوند در قرآن مجید بوده (1) و مکرر بآن دستور می فرماید همچنین سفارش جد و پدرش می باشد که مکرر در خطبه ها و مکتوب هایشان از آن یاد کردند.
از جهت ظاهری هم قیام برای حسین (علیه السلام) واجب شد.
شیخ شوشتری علیه الرحمه می فرماید: معاويه الهاويه شیطان روزگار چهل سال حکومت کرد سعیش این بود که
ص: 175
مطلب را وارونه کند علی (علیه السلام) را مظهر کفر و خودش و عثمان را مظهر ایمان نماید و تا توانست کرد.
آرزو داشت اسم محمد (صلی الله علیه و اله) را محو کند اما نمی توانست چون می خواست باسم اسلام حکومت کند با علی (علیه السلام) که عین ایمان (1) و نفس محمد (صلی الله علیه و اله) (2) بود، در افتاد آن گاه پول و زور هم در عالم ماده خوب کار می کند، هر باطلی را حق و هر حقی را باطل جلوه می دهد.
پس از هزار و سیصد سال که از مرك اين ملعون (معاویه) می گذرد، هنوز عده ای از سنی ها او را خال المؤمنين می خوانند و باو رضی الله عنه می گویند. حلم معاویه را جزء ضرب المثل ها ذکر می کنند. اگر سیاست اقتضاء می کرد یا پیرمرد با پیره زنی مقابلش حرفی می زد، باو فحش می داد، می خندید و چیزی هم باو می داد اما مالك اشتر و محمد بن ابی بکرورشید هجری ....... را کشت. آیا کشتار شیعیان
ص: 176
على (علیه السلام) نشاة حلم معاویه است؟
شیخ شوشتری می فرماید: جلو این تبلیغات چهل ساله معاویه را جز قیام حسین چه چیز می گرفت؟ یزید و معاویه و کسانی را که بنی امیه را روی کار آوردند، کی می توانست رسوا کند؟ بمسلمان ها بفهماند این دینداری و ایمان نیست که بنی امیه دارند، این ها کافرند، اگر اعتقادی به پیغمبر (صلی الله علیه و اله) داشتند. باولادش این طور معامله نمی کردند آن هم حسینی که این قدر درباره اش سفارش شده است.
ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) عیالش را هم با خود آورد. نکته اش همین است اگر زینب و زن و بچه ها در کربلا نبودند، بنی امیه این جنایت ها را محو می کردند. اصل موضوع در بسیاری جاها پنهان می ماند، با وسائل تبلیغی آن روز که بکندی اخبار می رسید، آن هم تبلیغات مخالف مطلب را کاملا وارونه جلوه می داد.
اما زينب شريك بزرك حسين نگذاشت جنایات بنی امیه نهان بماند. اسارت اهل بیت هم حکمت عظیمی داشت
ص: 177
که خداوند برایشان تقدیر فرموده (1) در مجلس ابن زیاد و یزید با سخنان آتشین خود و در بازار کوفه و مواقف متعدد و در اثناء راه آنان را رسوا فرمود در اسلام سابقه نداشت زن مسلمان را اسیر کنند آن هم دختر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را، ببچه شیر خوار هم رحم نکنند...
وضع زمان ابي عبد الله الحسین (علیه السلام) و در نتیجه تکلیفی که متوجه ایشان بود با سایر ائمه متفاوت بود در قسمتی از زمان واقع شده بود که جز با قیام و کشته شدنش، دین باقی نمی ماند، بتعبیر دیگر حسین (علیه السلام) بر سر دو راهی ایمان و کفر بود اگر ساکت می نشست و بیعت می کرد با سکوت و بیعتش کفر یزید را امضاء کرده بود.
از این گذشته حسین (علیه السلام) را راحت نگذاشتند تا فقط بي طرف و ساکت باشد از او بیعت می خواستند یا بگو یزید و کارهایش از شراب و قمار و زنا و غیره درست است
ص: 178
و با بيعت او را تصديق كن يا خدا و ايمان و تقوى و عدالت و فضیلت و کشته شو.
اگر حسین (علیه السلام) استغفر الله طالب دنیا بود بهترین وسائلش را فراهم می کردند فقط اقرار بکند یزید جانشین پیغمبر درست است - اما اگر زیر بار نرود باید مالش از کفش برود سر به بیابان بگذارد آخرش هم او را بکشند.
این جا جای توحید در عبودیت است استقامت در راه خدا و یکتا پرستی و پشت پا بهوی و هوس و جز خداست.
حسین (علیه السلام) مانند جدش پیغمبر (صلی الله علیه و اله) که از اول بعثت تا آخرین لحظه عمرش هدفش خدا و اعلاء کلمه توحید بود هرچه منافی با این هدف است با آن مبارزه کرد.
بنا بروایتی که در حیوة القلوب مجلسی و غیر آن می باشد مشرکین مکه به ابوطالب گفتند ببرادر زاده ات بگو اگر خواهان مال هستی ما از میان خود آن قدر مال برایت جمع می کنیم که تو نخستین ثروتمند جزيرة العرب شوی اگر ریاست می خواهی ما حاضریم ترا رئیس کنیم و اگر زن
ص: 179
می خواهی زیباترین دختران از شریف ترین قبائل عرب را برایت خواستگاری و بتو تزویج می نمائیم دست از این دعوت و بدگوئی به بت ها بردار.
ابو طالب پیغام مشرکین را به پیغمبر رسانید فرمود: اگر آفتاب را در دست راستم و ماهتاب را در دست چپم بگذارند دست از دعوتم بر نمی دارم (اشاره باین که مال و ریاست و زن سهل است چنین امر فوق العاده ای را بر فرض محال برای من هم بتوانند انجام دهند من دست از هدف خود بر نخواهم داشت).
در ضمن زیارت ابی عبدالله الحسين (علیه السلام) مي خوانيد «اوضح بك الكتاب» قرآن را خداوند بوسیله تو آشکار فرمود. قرآن مجید می فرماید رها کن کسانی را که دینشان را بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفته و مغرور کرده است. (1)
ص: 180
کسانی که کاری بقیامت ندارند هر چه هست خیال می کنند در همین دنیا و زرق و برق آنست همچنین جای دیگر می فرماید: این افراد دنیا را دوست می دارند و روز سنگین و بزرگ یعنی قیامت را پشت سر انداختند. (1)
تنها حكومت و ریاست و خور و خواب و شهوترانی هدفشان می باشد «در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است». (2)
شکی نیست یزید و یزیدیان مصداق قطعی چنین افرادی هستند که در قیامت شك داشته جز زندگی مادی هدفی ندارند برنامه حسین (علیه السلام) باید چنین باشد که دعوت جدش را دنبال کند همان طوری که محمد (صلی الله علیه و اله) با پدران همین یزید جنگ ها کرد و مبارزه ها فرمود ناحق آشکار گردید حسین هم عملا باید مبارزه کند قرآن جدش را که نمونه ای از آیاتش ذکر شد برای مردم بی خبر که اکثریت قریب باتفاق آن روز را تشکیل می دادند آشکار فرمايد «و اوضح بك الكتاب»
ص: 181
در برابر چنین افرادی، مؤمنین بخدا و دوستداران حق در راه خدا باید از جان و مال دریغ نورزند زیرا «هر آینه خداوند خریدار جان ها و مال هایشان است در برابرش بهشت جاودان را بآنان عنایت می فرماید بنابراین در راه حق می جنگند و می کشند و کشته می شوند این وعده حق خداست که در تورات و انجیل و قرآن داده است و کیست که از خدا بوعده اش وفاکننده تر باشد پس شاد باشید و مژده باد شما را ای مؤمنین بداد و ستدی که با خدا کردید که هر آینه رستگاری بزرگ است. (1)
حسین (علیه السلام) رئیس مؤمنین این آیه را عملا آشکار فرمود در راه حق باید مؤمن از همه چیزش بگذرد علاوه بر مال که در عمرش چندین مرتبه پیش آمد که انفاق های عمده اش را در کتب تواریخ ثبت کرده اند تا روز عاشورا
ص: 182
که همه علاقه هایش را هم داد.
در شب عاشورا قاصدی رو بخیام حسین آمد با محمد- ابن بشر کار داشت گفت پسرت اسیر شده بیا پول تهیه کن فدیه بده او را آزاد نما - محمد بن بشر گفت چگونه من حسین را رها کنم بیایم آن وقت سر راه بنشینم چشم براه باشم کسی بیاید احوال آقایم حسین را بگیرم دلم آرام ندارد بچه ام اسیر باشد، حسین را نمی توانم رها کنم.
حسين (علیه السلام) پول نداشت چند قطعه پارچه بود آن ها را به محمد بن بشر داد فرمود این ها را بفرست بفروشند از پولش پسرت را آزاد کند - آقا کار دنیایش را هم اصلاح فرمود.
عمده عبادات بنص قرآن مجید در اخلاص خلاصه می شود «و دستور داده نشدند جز آن که خدا را بپرستند در حالی که اخلاص در دین داشته و جز خدا غرضی نداشته باشند» (1) از اولین و آخرین کسی را مانند حسین (علیه السلام)
ص: 183
سراغ ندارم که عبادت خالص را این طور آشکار فرموده باشد لذا خدا هم همان طوری که در روایات متعدد وعده داده شده در همین دنیا بکار حسین ترتیب اثر داده و آقائی او را آشکار فرموده، اما اگر کار برای خدا نبود مانند ابن زبیر می شود:
بعضی از دانشمندان نکته خوبی متذکر شده اند حسین و ابن زبیر هر دو از بیعت یزید سر برتافتند و هر دو بر علیه او قیام نمودند حسین به عراق آمد و کشته شد و ابن زبیر در مکه خروج کرد پس از کشته شدن حسین (علیه السلام) بهانه خوبی هم بدستش افتاد و خونخواهی ابی عبدالله را هم عنوان کرد سپس دو سال با یزید جنگید لشکریان یزید از کوه ابو قبیس با منجنيق سنك و آتش بمسجد الحرام که ابن زبیر بآن جا پناهنده شده بود می انداختند کعبه را خراب کردند ولی پیش از آن که دستگیرش کنند خبر آمد یزید بجهنم رفته است لذا لشکرش بشام برگشت و کار ابن زبیر رونق گرفت تا بر تمام حجاز و عراق مسلط شد آن گاه در زمان
ص: 184
خلافت عبد الملك مروان توسط حجاج بن يوسف بقتل رسید.
پس حسین و ابن زبیر هر دو قیام کردند و هر دو هم کشته شدند، اما ابن زبیر مردم را بخودش می خواند و حسين بخدایش. (1)
این زبیر قیام کرد و گفت بزید باطل است من باید خلیفه شوم، خلافت و حکومت می خواست او پائین بیاید خودش بالا رود، کسی که خواهان حکومت است فدائی شیطانست ابن زبیر که کشته شد کشته نفس و هوی شد فدائی راه شیطان شد اما حسین (علیه السلام) ابداً خواهان حکومت دنیا نبود كودك صفتانند که ریاست نزد آنان مهم است اما کسی که از جزئیت بیرون آمده می فهمد زندگی دنیا جز بازیچه چیزی نیست «لهو و لعب» است صرف خیال و اعتبار همراه هزاران رنج و درد، سر حسین (علیه السلام) اعلی و اجل است که بنده نفس و هوی و ریاست شود «داعی خدائی» است.
ص: 185
هنگامی که خواست از مکه بیرون بیاید در خطبه ای که روز هشتم خواند صریحاً فرمود: من برای امر بمعروف و نهی از منکر قیام می کنم نه برای حکومت یافتنه انگیزی (1)
برنامه حسین همان برنامه جدش و پدرش بود دعوت مسلمانان بتقوی، آن ها را وادارد، در زمین برتری نجویند یعنی باصطلاح قرآن مجید علو فی الارض (2) نکنند تطمیع های حکومت یزید آنان را نفریبد که بشر پرست شوند بلکه باید خداپرست گردند دنیا بالاخره می گذرد این قدر حرص و غفلت برای چه؟ مگر چقدر این جا می مانند؟
*گواهی می دهم نماز را بر پا کردی (3)
امر بمعروف علاوه بر گفتار، با کردار نیز امر بمعروف کرد چه معروفی بالاتر از نماز، شنیده اید ظهر عاشورا
ص: 186
ابوثمامه گفت یا اباعبدالله از عمر ما چیزی نمانده لشکر هم نزديك شده اند اينك زوال است همه آرزو داریم نماز دیگری با تو بخوانیم حسین نگاهی بآسمان کرد دید آری ظهر شده است او را دعا فرمود: خدا ترا از نماز گزاران قرار دهد و در آن گیر و دار نماز خواند و عملا امر بنماز کرد.
17
دیشب در كلمه «اوضح بك الكتاب» خدا بوسيله تو کتابش را آشکار کرد بحث بود ببرکت حسین معلوم شد قرآن چیست دین کدامست؟
چون مطلب مهم است امشب هم با بیان دیگری شرح داده شود:
شکی نیست غرض از ایجاد آدمی در این کره خاک با این طول و تفصیل و عظمت، تکامل است چون آدمی غیر از سایر موجودات است، بقیه موجودات مادی، نوعاً از خاك پدید می آیند و بخاك هم می روند و جهت معنوی و تکامل آخرتی ندارند لکن آدمی علاوه بر جنبه های مادی
ص: 187
که با سایر حیوانات در آن ها شریکست دارای روح انسانی است و باید بالاخره بكمال خودش در دنیا برسد تا پس از مرگ خوشبختی حقیقی بهره اش گردد.
البته اگر در رشته کمال نیفتد (بعداً شرح داده می شود کمال چیست؟) بتبع زندگی دنیویش هم به امن و خوشی نسبی می گذرد.
کمال آدمی در دینداری است آن را باید از قرآن جویا شد اگر بنده رب العالمین شد از ذلت نفس و هوى خلاص شد اول عزت او است تكامل منحصر در توحید در عبودیت است «تنها مرا پرستید اینست راه راست» (1) مبادا بنده شیطان شوید که دشمن آشکاری برایتان می باشد (2) چنان چه شهوت پرستی، ریاست طلبی، پول دوستی هم شرك است که باید از آن ها دوری نمود (3) و بطور کلی
ص: 188
برای خدا در مقام پرستش هیچ انبازی نباید گرفت (1)
البته این مطالب مربوط بزبان نیست حال و وضع شخص ميزان است غیر خدا پرست هیچ وقت بكمال نمی رسد همین جا هم زندگیش نکبت بار است بطور کلی هر کس از خدا و پرستش خدا روی گردانید دچار زحمت ها و مرارت های روحی خواهد بود خواه خودش هم بفهمد يا نفهمد چنان چه قرآن مجید بیان می فرماید (2)
باندهای گانگستری مختلف و انواع دزدی ها از آن - جمله بچه دزدی در آمریکا را در روزنامه ها می خوانید بچه های چهارده پانزده ساله پسر و دختر را می دزدند و در هتل های مخصوصی آن ها را بفاحشه گری و خود فروشی وامی دارند آن چه در آمد پیدا کردند جز مختصری بقیه را باند بر می دارد. یکی از دخترهای ربوده شده بعداً نقل
ص: 189
کرده بود نزديك صد هزار دلار کار کرده و تنها هشتصد دلار باو داده اند می نویسند نزديك سه هزار دختر و پسر گمشده در این اماکن پیدا شده اند.
این نمونه کوچکی از وضع جهان مادی و غافل از خدا است در چنین اجتماعی چگونه راحتی روحی کم است؟ این همه خود کشي ها جز نتيجه ضيق روحی است؟ سختی زندگی روانی نه مادی است که حتی ستاره های ثروتمند سينما و باصطلاح هنرمندهای پول دار را بخود کشی وامی دارد.
هر کس از فرمان خدا کناره گرفت، خواسته های نفس را که تمام شدنی نیست دنبال نمود در جهنم آمال و آرزوها و محروميت ها می سوزد بچند يك از خواسته هایش نیز نمی رسد بهر کدام هم که برسد نرسیده هایش بمراتب بیشتر است.
کمال آدمی باین است که خواسته اش بالاترین خواسته ها
ص: 190
و معبودش برترین معبودها گردد (1) تنها بنده یکی شود خدا و بس، نه بنده بشری چون خودش و نه هوی و ماده.
تا از این جا دل نکندکی می تواند بخدا دل بندد باید دنیا را محل عبور بشناسد و بفهمد که این جا ماندنی نیست نه این که جایش را پهن کرده دل خوش کند و پیروی هوای خود نماید (2) بنده زر و زیور و شخص پول جمع کن دینش همانست و باو وعده عذاب داده شده. (3)
پس کمال و سعادت بشر را قرآن در اخلاص در بندگی خدا می داند و بس.
این حقائق قرآن بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مدت بعثتش بخلق رسانید و کثیری هم حاضر شدند بپذیرند.
پس از رحلت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) آن چه اصل دین که
ص: 191
اخلاص در بندگی بود رها شد و مسلمان ها در هوی پرستی و ریاست طلبی افتادند توحید در عبودیت را کنار گذاشتند خودخواهی و هواپرستی را جایگزین آن کردند لذا در چه فسادها که واقع شدند با این که خیلی حفظ ظاهر می کردند اما حسد ورزی ها و كينه توزي هايشان را نمی توانستند پنهان دارند.
خلیفه سوم که در پول جمع کردن هم افتاد چه افراط و تفریط ها که کرد چیزی که در کار نبود اخلاص در عبودیت حق بود، مسلمان ها در جاده شیطنت افتادند نماز می خواندند جهاد می رفتند اما روی میل خود حرکت می کردند.
نخستین میل، جلو افتادن ابوبکر بود پس از او چون عمر در این راه خدمت کرده بود او جلو بیفتد سپس با نقشه ای شیطانی عثمان را روی کار آورد.
فرمودۀ پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را به علی (علیه السلام) شنیده اید: اگر تو نبودی مؤمنین پس از من شناخته نمی شدند (1) آن رادمردی
ص: 192
که از هر جهت بر اسلامش استقامت ورزيد على (علیه السلام) بود و یاران معدودش، دنیا و هوی چیست ؟ خدا و بس.
وقتی فاطمه زهرا (علیها السلام) پرسید چقدر تحمل می کنی حق مرا غصب کردند و ... فرمود این شمشیر و این بازو همان است اما اگر می خواهی نام پدرت باقی بماند یعنی دین اسلام در اختیار مردم باشد باید ساکت باشم صبر کنم.
اگر علی (علیه السلام) هوای نفس داشت در این موقعیت هرگز ساکت نمی شد ولی علی (علیه السلام) خدا را می خواهد نه ریاست خودش می بیند رضای خدا در صبر است لذا 25 سال صبر می کند.
روایتی که سنی ها هم نقل کرده اند «صراط مستقیم» یعنی علی (علیه السلام) و ولایت او چون تنها راه خداست نه غیر خدا.
علی (علیه السلام) شروع به تربیت فرمود افرادی از مسلمانان را واداشت تزکیه نفس کنند اصلا اسلام دین تزکیه است که همان تعلیم و تربیت باشد، اسلام یعنی دینی که حسد كينه، بخل، قساوت: حب دنيا و غیره را می برد علی (علیه السلام)
ص: 193
با تبليغ عملی و قولی اسلام حقیقی، عده کثیری را در راه خدا، صراط مستقیم و ولایت خودش انداخت.
لعنت خدا بر معاویه که نقطه مقابل على (علیه السلام) ايستاد بشر را به پول پرستی و ریاست طلبی خواند، این شیطان روزگار کوشید هر شیعه علی (علیه السلام) را که توانست با پول فریفت و او را پول پرست کرد مثل خودش و اگر نمی توانست او را می کشت مانند مالك اشتر را زهر داد و رشید هجری و غیر او را از بین برد.
یکی از مشاهیر کوفه از دوستداران علی (علیه السلام) بشام آمد معاویه از او استقبال و احترام و پذیرائی فوق العاده کرد و هنگامی که خواست برگردد یک صد هزار درهم هم باو پرداخت این بدبخت هم گرفت و تشکر نمود.
یکی از شامی ها که باو پنجاه هزار درهم داده بود اعتراض کرد گفت معاویه، بما که در شام و درباری تو هستیم نصف شیعه علی (علیه السلام) می دهی؟
گفت: آری، زیرا دین او را با پول خریدم.
ص: 194
گفت: دین مرا هم بخر - پاسخ داد تو که دین نداری که بخرم مع الوصف برای این که رنجیده خاطر نشود پنجاه هزار درهم دیگر را هم باو پرداخت.
معاویه نماز می خواند ظواهر اسلام را تا حدودی رعایت می کرد، اما جان و حقیقت دین را که پرستش منحصر خدا باشد تزکیه نفس و ولایت باشد پامال می کرد اصلا نقطه مقابل بود داعی شیطانی بود مقابل داعی رحمانی چه خون دلی که اهل بیت می خوردند بیست و سه سال زحمات پیغمبر (صلی الله علیه و اله) را که راه سعادت را نشان داد وارونه کرد.
پس از معاويه عليه الهاويه، وضع بزید هم معلوم نیست معاویه کثافت کاری هایش را می پوشانید اما این جوان مغرور باکی نداشت. پدر ملعونش، حسن مجتبی (علیه السلام) را در پنهانی کشت اما این احمق بحاكم مدینه نوشت حسین را بخوان یا بیعت کند یا سرش را برای ما بفرست.
ص: 195
بعضی از سنی های متعصب می نویسند: اگر کسی یزید را مسلمان و دیندار بداند، نشانه بی دینی خودش می باشد. جاهد می گوید: خدا لعنت کند کسی را که یزید را لعنت نکند یعنی لعن یزید را جایز نداند. (1)
حسين (علیه السلام) حقیقت قرآن را که خدا پرستی باشد آشکار فرمود «اوضح بك الكتاب» پول پرستی یزید را امضاء نکرد، بخاطر پول و ریاست، دین را رها نکرد و عملا بهمه فهماند راه خدا با هوی دو تا است. شنیده اید خودش فرمود: حاضرم سر به بیابان ها بگذارم، از تمام خوشی های دنیا صرف نظر می کنم چون بنده خدایم.
«و اجزل بك الثواب» اى حسين عزیز، خدا ببرکت تو ثواب ها را زیاد فرمود. راستی حسین (علیه السلام) برکت برای اسلام و مسلمین است. هر دینداری پیدا شود، رهین منت حسین است. چه بهره ها از فیض حسین می برند، نمازها و
ص: 196
روزه هایشان ببرکت آقا پذیرفته و اجرش مضاعف می شود تزکیه حسینی می گردند. بهترین گواه عرایضم حدیث معاوية بن وهب است خلاصه آن را عرض می کنم:
معاوية بن وهب گوید: بخانه امام صادق (علیه السلام) رفتم حضرت در سجده بود دعاهائی می کرد تا باین جا رسید که گفت: خدایا رحم کن بصورت هائی که آفتاب آن را دگرگون کرده تا خودش را بقبر حسین (علیه السلام) برساند. خدایا رحم کن به اشک های چشمی که در عزای حسین (علیه السلام) ریخته می شود خدایا رحم بفرما بناله ها و صرخه هائی که در مصیبت حسین بلند می شود. خدایا من آنان را بتو می سپارم تا بر ما نزد حوض کوثر وارد شوند (آنان را بما برسان).
معاوية بن وهب گوید: حضرت که سر از سجده برداشت، عرض کردم این دعاها را برای کی می کردید؟ فرمود برای عزاداران و زوار قبر جدم حسین. آیا کربلا می روی، آیا فضیلت او را می شناسی؟
گفتم تا بحال این طور نمی دانستم این دعاهائی که شما
ص: 197
فرمودید، اگر برای کافری می کردید مشمول رحمت خدا می شد. از این ببعد خودم را حتماً بقبر حسين (علیه السلام) خواهم رسانید.
«واعظم بك المصاب»- هر مصیبت زده ای که خدا برایش اجر معین فرموده، پاداشش باعتبار مصیبت او است. هر چه مصیبت سخت تر باشد، اجرش بیشتر است گاهی زخم شدن بدن یا تلف شدن مال است یا مرگ بستگان تا مرگ پسر جوان. هر مرتبه ای که شدیدتر است، ثوابش بیشتر است، آخر مرتبه اش كه مرگ پسر جوان است بهشت بر او واجب می شود صبر بکند یا نکند.
مصیبت هایی که بر انسان وارد می شود، محدود و موقت است مثلا امروز سرش شکست بعد خوب می شود و یادش می رود اجری برده است. اما مصیبت حسین (علیه السلام) فراموش شدنی نیست لذا رحمت هائی که سال گذشته ایام عاشورا برای مصیبت زده های حسینی بود، امسال نیز هست. ثواب های دستگاه حسین نامحدود است «اجزل
ص: 198
بك الثواب» چنان چه مصيبتش نیز نامحدود است «اعظم بك المصاب» مانند مصیبت حسین (علیه السلام) در عالم سراغ نداریم مصیبتی که انقلاب در آسمان ها و زمین پدید آورد. (1)
در بحار الانوار روایت کرده است: وقتی رسول خدا با دو نفر از صحابه از مکه بمدینه هجرت فرمود در اثای راه بخیمه ام معبد رسید در حالی که آذوقه همراه نداشتند به ام معبد فرمود: آیا خوراکی داری؟ اظهار شرمساری نمود، چند گوسفند داریم شوهرم برای چرا برده است تنها بزغاله مریضی است که بواسطه بیماری نتوانسته بچرا برود. حضرت فرمود اجازه می دهی آن را بدوشم؟ عرض کرد شیر که ندارد اختیار با خودتان است.
تا دست مبارك را بر بزغاله کشید سالم شد و شیر در
ص: 199
پستانش پیدا شد ظرف آورد پر کرد همه خوردند آن گاه خودش میل فرمود و ظرف های ام معبد را پر کرد. آن گاه خواب قیلوله رفت پس بیدار شد آب طلبید و برای نماز وضو گرفت.
در نزدیکی خیمه درخت خاری بود بنام عوسجه، سه مرتبه مضمضه و استنشاق فرمود و پای این درخت ریخت و فرمود: ﴿ لِهَذِهِ الْعَوْسَجَةِ شَأْنٌ﴾ برای این درخت خصوصیات و «معجزاتی» است.
خواهرزاده ام معبد گوید ما تا آن روز وضو و نماز را ندیده بودیم- پیغمبر و همراهانش رفتند.
فردا دیدیم این درخت بزرگ و سبز شده شاخه و برگ روئیده میوه ای مانند سیب زمینی کرده که از عسل شیرین تر و از مشک خوشبوتر است. از خصوصیاتش آن که هر حيوان مریضی از برگ آن می خورد خوب می شد، اگر کم شیر بود، پر شیر می شد رخی از قبائل عرب که از آن جا رد می شدند، برای استشفاء از برگ آن همراه کاروان می بردند از برکت این درخت وضع مادی ام معید هم خوب شد.
ص: 200
ده سال گذشت روزی دیدیم وضع درخت دگرگون شده میوه ها ریخته و برگ ها از طراوت افتاده است.
پس از چند روز خبر آوردند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته است. درخت، میوه می داد اما كم و كوچك و مزة سابق را نداشت.
روزی دیدیم درخت دیگر برگ و ميوه ندارد، پس از چند روز از کوفه خبر آمد علی (علیه السلام) را کشتند.
بیست سال گذشت و از چوب های درخت استشفاء می کردند روزی دیدیم خون از شاخه های درخت ریزش می کند مانند خونی که از گوشت جدا می شود، متحیر ماندیم تا شب شد دیدیم دور این درخت صداهای ناله بلند است «يا ابن النبی - یا ابن الوصی» ای پسر پیغمبر ای پسر جانشین پیغمبر، اجنه عزاداری می کنند برای پسر پیغمبر (صلی الله علیه و اله).
طولی نکشید خبر آمد حسین را در کربلا کشتند.
درخت خشکیده شد دیگر نه ساقه و نه ریشه، کم کم از بین رفت.
ص: 201
روایت در جلد عاشر بحار است: پنج نفر از کوفه بقصد یاری کردن حسین (علیه السلام) حرکت کردند شب ها در تاریکی و بیراهه رو بکربلا می آمدند و روزها گوشه ای پنهان می شدند. تا شب یازدهم بقريه ساهیه رسیدند این جا کوخی بود این پنج نفر در آن قرار می گیرند تا مختصر استراحتی کنند و خودشان را بکربلا برسانند.
ناگهان دو نفر بهشتی که مهیب بود یکی پیرو دیگری جوان وارد شدند این پنج نفر وحشت کردند اما پیرمرد گفت وحشت نکنید من از مؤمنین جن نصببین هستم و این جوان برادر زاده ام می باشد شنیدیم حسین (علیه السلام) پسر پیغمبرمان مظلوم گرفتار شده است ما هم آمده ایم او را یاری کنیم. آن گاه پیر مرد گفت: رأی من چنین است: خوبست شما این جا تأمل کنید من بروم ببینم وضع از چه قرار است برگردم بشما خبر دهم.
رفت و طولی نکشید برگشت اما در مراجعت دیگر خودش را نشان نداد تنها از بیرون کوخ اشعاری خواند:
ص: 202
واللَّهِ مَا جِئْتُكُمْ حَتَّي بَصُرْتُ *** بِهِ بِالطفِّ منعفر اَلْخَدَّيْنِ مَنْحُوراً
وَ حَوْلَهُ فِتْيَةٌ تُدْمِي نُحُورهم *** مِثْلَ اَلْمَصَابِيحِ يَغْشُّوْنَ اَلدُّجِيَّ نُورا
بخدا سوگند باز نگشتم مگر این که دیدم صورت حسین خاک آلود بود او را نحر کرده اند. (1)
شیخ شوشتری رحمه الله می فرماید: حسین که سر در بدن نداشت، این مؤمن جنی از کجا دانست که صورت حسین خاک آلود و او را نحر كرده اند؟ آه از وضع قرار گرفتن بدن...
18
در مورد قضایای کربلا دو پرسش از سابق کرده و هنوز هم می کنند و پاسخش را هم داده اند چون بعضی افراد سئوال می کنند و ممکن است در ذهن ها نیز بیاید، این دو
ص: 203
ایراد را عنوان می کنیم و پاسخش را نیز ذکر می نمائیم:
ایراد اول آن که در مورد قضایای کربلا چنان چه می گویند از مقدرات حتمی الهی بوده و پیش از خلقت تقدیر شده است و بهر پیغمبری آن را تذکر می دادند و خود پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) نیر فرموده: «خداوند خواسته است ترا کشته ببیند» (1) بنابراین خود ابی عبدالله الحسين (علیه السلام) باختيار بكربلا نرفته و مجبور بوده است و کاری که از روی جبر باشد، پاداش ندارد چنان چه لشکریان یزید نیز چون مجبور بودند تقصیری ندارند پس عقابی هم نباید داشته باشند.
پرسش دوم این است که آیا ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) می دانست کشته می شود یا نمی دانست؟ اگر بگوئیم نمی دانست که منافی با علم امام است علاوه، دلیل بر دانستنش خبرهائی که خودش داد و خاك كربلا را به ام سلمه داد و فرمایشاتی که باو داد و ما هم قبلا ذکر کردیم چنان چه در خطبه آخرش در مکه معظمه خبر از کشته شدنش در این سفرداد و فرمود: «برای من گزیده شده جای افتادنی (قتلگاه) که به آن
ص: 204
برخورد می کنم چاره ای از مقدرات الهی نیست» (1)
بنابراین حسین (علیه السلام) می دانست در این سفر کشته می شود پس چرا آقا رفت؟ مگر نه قرآن می فرماید: بدست خودتان خود را بهلاکت نیفکنید. (2)
پاسخ این دو ایراد، بزبانی ساده و قابل فهم عموم بیاری خداوند متعال ذکر می گردد، اما پاسخ ایراد اول:
مقصود از تقديرات الهى يا بقول عوام: پیشانی و سرنوشت، این است که تمام جزئیات زندگی هر بشری که آمده و می آید، پیش از آفریده شدنش همه پیش آمدهایش چه جزئی و چه کلی در علم خداوند محفوظ است خواه امور تكوينى و خواه امور اختیاری. افعال و امور تكويني مثلا زید پسر عمر و در فلان روز بدنیا می آید و فلان قدر عمر می کند
ص: 205
چند دفعه بیمار می شود و بچه بیماری هائی مبتلا می گردد، چه مقدار از عمرش فقیر یا گرفتار و چه مقدارش ثروتمند و راحت است.
امور اختیاری هم در علم خدا گذشته، مثلا فلان روز این شخص چه می کند ؟ باختیار خودش كارنيك یا كار بد می کند، باختیار خودش بمسجد مي رود يا بسينما، مقدرش هست باختیار خودش نه این که بزور او را بسینما می برند يا بمسجد.
البته تا اذن خدا نباشد، هیچ امری واقع نمی گردد تقدیر يعني امضاء الهی، افعال اختیاری افراد تا اذن حق با آن نباشد محال است واقع گردد. هیچ کس بدون خواست خداوند نمی تواند قدم از قدم بردارد خواه کار خیر یا کار شر و اذن خداوند هم مطابق مصلحت کلی عالم است.
در سوره حدید می فرماید: هیچ صدمه ای در زمین و در نفوس شما واقع نمی گردد مگر این که در کتاب (لوح محفوظ و علم حق) ثبت است پیش از آن که آن را پدید آوریم هر آینه
ص: 206
این کار بر خدا آسانست. (1)
در کتاب الهی که مرحله ای از مراحل هستی در عالم غیب است، همه امور کلی و جزئی برای هر فردی ثبت و ضبط است و اگر کسی گمان کند چطور چنین چیزی می شود و امر مشكلی است اشتباه کرده «عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ» در برابر دستگاه قدرت الهی و عظمت حق چیزی نیست.
گاهی ممکن است برای خودتان هم پیش آمده باشد پیش آمد خود یا دیگری را در خواب می بینید و بعد هم در خارج مطابق آن واقع می گردد. این اتصال نفس ناطقه انسانی است بلوح محفوظ که مرتبه ای از مراتب غیب است.
بنابراین مقدر معنیش جبر نیست که بدون اراده باید آن کاری که برایش مقدر است انجام دهد بلکه معنی مقدر
ص: 207
آن است که هر فردی هر کاری که می کند باختیار خودش، خدا می داند و امضاء فرموده، جلوگیری از آن نمی فرماید.
هر کس خوب می شود یا بد می شود، باختیار خودش چنین شده نه کسی بزور او را خوب یا بد کرده باشد.
ای که گوئی این کنم یا آن کنم *** خود دلیل اختیار است ای صنم
کسی که افتاده ای را بلند می کند و کسی که مظلومی را می افکند، هر دو با اختیار کرده اند و خداوند از هیچ کدام جلوگیری نمی فرماید بلکه امضاء فرموده یعنی نیرو و قدرت بهر دو داده (1) تا امتحان شوند.
پس «مقدر» یعنی امضاء شده خدا، اذن و امضاء خدا غیر این است که خدا این کار را کرده باشد یعنی جبر باشد.
قضیه کربلا نیز از جمله پیش آمدهای عالم هستی است که خداوند قبل از آفرینش، در ازل می دانسته و امضاء هم فرموده است نه این که خودش کرده است. می دانست که
ص: 208
حسین (علیه السلام) باختیار خودش می آید و شمر و ابن سعد و غيره باختیار خودشان می آیند.
این جا بذهن ها می گذرد خوب چرا خداوند این واقعه اسفناک را امضاء فرمود؟ آیا اگر تیرها ببدن حسین (علیه السلام) نمی خورد، بهتر نبود؟ این پرسش نتیجه احساسات تنها است که از مصالح عالیه غافل است.
دنیا دار اختیارات بنا نیست که جلو ظلم ظالم بطور کلی گرفته شود بلکه باید سعادت ها و شقاوت ها آشکار گردد هر کس باید آن چه می تواند بمرحله ظهور بیاورد و تا اندازه ای که با نظام عالم و مصلحت کلی مخالف نباشد مانعش نشوند.
اگر بنا شود هر کس سینما رفت پایش خشك شود، این امر درست نیست زیرا دنیا جای تکلیف است نه جزا، اگر جزا همین جا داده شود، کسی روی زمین باقی نمی ماند. (1)
ص: 209
بلکه باید همه مهلت داشته باشند کارهایشان را امضاء بفرماید مانعشان نشود تا سعادت سعداء و شقاوت اشقياء آشکار شود و گرنه کی خوبان بدرجات عالیه می رسند.
زمخشری در ربیع الابرار این حکایت را از عمر بن دهلمه نقل می کند: در زمان حجاج بن یوسف ثقفى عليه اللعنه روزی هنگام صبح از خانه در آمدم بکناسه کوفه (میدان بزرك شهر قديم كوفه) رسیدم دیدم سید مظلومی را بدار آویخته اند و دارهای سابق هم برخلاف زمان فعلی بود محکوم راکت و بغل می بستند و او را با کتف آویزان می کردند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد لذا مدت ها طول می کشید تا بیچاره کشته گردد و بتدریج بمیرد.
از منظره این سید مظلوم بقدری متأثر و ناراحت شدم که سر بلند کردم بی اختیار گفتم خدایا این قدر بستمگران مهلت می دهی و با آنان بردباری می فرمائی که ستمدیده گان اين طور زیان ببینند. (1)
ص: 210
شب در عالم رؤیا دیدم مقامات عالی و باغ و بستان فراوانی است مبهوت شدم خدایا این مقامات از کیست؟ ناگهان بزرگی را دیدم خودش بمن فرمود: آیا مرا می شناسی؟ گفتم نه - فرمود من همان سیدی هستم که بر دار آویخته شدم.
آن گاه میان زمین و آسمان ندا بلند شد: بردباری ما نسبت بستمگران، ستمدیده ها را بدرجات رفیع می رساند (1)
این درجات برای مظلومین بواسطه همان امضاء خداوند می باشد که جلو ظلم ستمگر را نگرفت اگر مصلحت نداشته باشد اصلا واقع نمی شود یعنی امضاء و اذن خداوند بدون مصلحت نیست و اگر مصلحت داشته باشد جلوگیری از آن نارواست منع از مصلحت قبیح است و کار قبیح از خداوند محال است.
در کار بزرگان دنیوی و سیاستمداران بعضی اوقات انسان سر در نمی آورد بنابراین بشر کوچک تر از آنست که
ص: 211
سر در مصلحت کارهای خداوند عالم در آورد آن چه بنظر می رسد چند مصلحت عمده می باشد.
1- احیاء دین اسلام و آشکار کردن حقیقت ایمان.
2- احقاق حق و ابطال باطل - پیش از قضیه کربلا ظاهر سازی و حقه بازی ها کرده بودند بقسمی که حق و باطل کاملا در هم بود و از هم تشخیص داده نمی شد و چه بسا حق را بجای باطل و باطل را بجای حق می گرفتند.
حسین (علیه السلام) با این کارش حق را آشکار فرمود و باطل را رسوا ساخت.
3- حسین (علیه السلام) با این کار می خواهد در مقام محبت ورزی بحدی برسد که برای هیچ پیغمبری هم پیش نیامده است حتی برای ابراهیم خلیل که پس از خاتم الانبیاء از همه انبیاء اشرف است.
خدا می خواهد حسین (علیه السلام) را بمقام رفیعی برساند که بی سابقه است محبت ورزی برب العالمین، سعادتی است که برای هیچ کس این طور پیش نیامد که هر چه مورد علاقه است بدهد از همه برای خدا صرف نظر کند لذا
ص: 212
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) باو فرمود:
برای تو نزد خدا درجه ایست که جز بسبب شهادت بآن نمی رسی (1)
4- از مصالح خفیه در امضای خداوند نسبب بقضایای کربلا - برکاتیست که بدیگران می رسد در دنیا و برزخ و قیامت. در ضرب المثل هاست که می گویند فلاني بيك تير چند نشان می زند، خداوند با امضاء قضیه کربلا چه برکات و خیراتی که عنایت فرموده از آن جمله:
تا قیام قیامت صحنه کربلا، دل های اهل ایمان را صید می کند هر کس این قضایا را بخواند یا بشنود دلش را خاشع می کند در هر مرحله ای که باشد اگر آن را ادامه دهد اهل نجات می شود آن لحظه ای که بر حسین گریانست از گناهانش پاک می شود یعنی غفلت ها کنار زده می شود و دل بخدا نزديك مي گردد هنگامی است که دلش رو بحق است.
تقریباً در چهل سال قبل در مراجعت از سفر حج ایام
ص: 213
عاشورا بود یک نفر سنی مالکی مذهب کنار من نشسته بود من ساکت بودم اما او خودش بسخن آمد و گفت عاشورای حسین (علیه السلام) است و بعضی از قضایای کربلا را نقل می کرد و اشك مي ريخت.
قضیه کربلا جوری است که هر کس در هر مرتبه از ایمان و عقیده باشد و آن پیش آمدها را توجه کند بالاخره او را متأثر می کند.
شیخ شوشتری علیه الرحمه می فرماید: هر کسی را مصيبتى متأثر می کند و حسین (علیه السلام) دارای انواع و اقسام مصيبت ها است که هر کس لا اقل بمصیبتی از آن متأثر می شود و مقدمه کشش و رحمتی برایش می گردد.
برخی از مصیبت جوان و برخی از شیر خوار و برخی از مصیبت برادر و ...
ص: 214
19
﴿ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۖ وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾ سوره لقمان 31 آیه 34
از موضوع های مهمی که هر مسلمانی باید بداند تا در دام شیطان نیفتد فرق میان غرور و رجاء است چه بسا بخیال این که امید و رجاء است، در غرور باشد که مورد نهی است نفس آدمی او را در اشتباه می اندازد و نامش را رجاء می گذارد، در حالی که در عین غرور است از شر نفس خودمان باید بترسیم و بخدا پناه ببریم بدرستی که نفس وادارنده ببدی است (1) در دعای شریف کمیل ضمن شكايت هائی که بخداوند عرضه می دارد: «وَ نَفْسِي بِخِيَانَتِهَا» پروردگارا بتو شکایت می کنم از خیانت نفس خودم بخودم و راستی هر بیچارگی است از نفس خود انسانیست گاهی
ص: 215
او را در فکر عیوب دیگران می اندازد تا از فکر خودش و پی بردن بعیب های خود و اصلاحش او را باز دارد، در ضمن دعا می خوانید ﴿و مِنْ شُرُورِ اَنْفُسِنا﴾ خداوندا بتو پناه می بریم از شر نفس های خودمان.
و در روایت مشهور نبوی است که دشمن ترین دشمنان تو نفس خودت است. (1) از جمله خیانت های نفس، وارونه جلوه دادن حقائق است مثلا غروری که ناپسند و باید از آن دووی جست آن را بصورت رجاء كه واجب و عين ايمان است نشان می دهد.
هدفی را که انسان در نظر داشت اگر برای رسیدن بآن تلاش و جنبش کرد مقدماتش را فراهم نمود معلوم می شود امید و رجاء دارد چون امیدوار است آن را می طلبد و دنبال می کند ﴿وَ دَلیلُ الرَجاءَ الطَّلَبُ﴾ مثلا زارع وقتی هدفش بدست آوردن گندم است اگر امید و رجاء گندم دارد تخم می کارد شخم و آبیاری می کند مقدمات کار را فراهم می نماید.
ص: 216
یا مثلا کسی که هدفش سوداگری و تجارت است برای منفعت بردن، زحمت می کشد از این شهر جنس می خرد بآن شهر می برد این نشانه امید و رجاء است.
اما غرور در این مثال ها، طمع بهره بردن و خرمن برداشتن است بدون این که تخم بکارد امید منفعت بردن بدون تجارت، از این بدتر عقب گرد نسبت بهدف بجای این که بسمت شرق برود بغرب می رود.
بنابراین غرور آن است که انسان هدفی را در نظر بگیرد و انتظار رسیدن بآن را داشته باشد بدون آن که برای رسیدن بان تلاش بکند.
این معنی را نسبت بآخرت و بهشت و درجات بیاورید اگر کسی راستی خواهان بهشت باشد نمی شود جنبش نکند بدون ایمان و عمل صالح، خیال نفسانی است و اشتباه کاری شیطان است که آدمی را از عمل باز دارد.
بهشت و جهنم نقطه مقابل یکدیگرند، راه بهشت عبادت ها و ترك نفس ها و ترك شهوات است. کسی که در جاده بهشت
ص: 217
افتاد باید از هوی و هوس ها بگذرد. (1) اما جاده جهنم گناه ها و شهوات است. آن گاه اگر کسی در طریق جهنم افتاده راه دوزخ را پیش می گیرد و امید رفتن ببهشت داشته باشد؟ آیا راست است چنین شخصی را می شود گفت امیدوار ببهشت؟
گریه بر امام حسین (علیه السلام) کردی، رو ببهشت آوردی (2) ولی پس از آن اگر گناه کردی خودت را در جاده جهنم افکندی، دیگر توقع بهشت داشتن غرور است، کسی که دارد بر عکس هدف حرکت می کند آن وقت توقع رسیدن بهدف را داشته باشد غرور است نه امید.
وسائل حسین (علیه السلام) از گریه برحسین و اقامه عزا و سينه زنی و زیارت قبر شریف و اطعام در راه او تمام تقویت رجاء است نه این که اسباب غرور باشد مثلا روایتی که می فرماید: کسی که بر حسین (علیه السلام) گریه کند بهشت بر او واجب
ص: 218
می شود، گناهانش آمرزیده می شود یعنی عزادار حسین، درست است گناه کرده ای اما نا امید مباش در راه حسین افتاده ای راه بهشت است.
بعین مثل آیه توبه است که در سوره زمر می فرماید: بگو ای بندگان من که برخود ستم کرده اند از رحمت خدا نومید مباشید هر آینه خداوند همه گناهان را می آمرزد (حالا که چنین است) پس رو بیاورید و بازگشت کنید بسوی پروردگارتان (1)
ای گنهکاران از رحمت خدا مأیوس نباشید، در راه خدا بیائید نه این که معنایش چنین باشد که هر چه می خواهید گناه کنید که خدا می آمرزد بلکه امید را نشان می دهد تا کسانی که غرق در گناهند مبادا از درگاه خدا نا امید گردند بلکه آمرزش و وسعت رحمت خدا را بفهمند تا بسوی خدا بازگردند لذا بعد بلافاصله مي فرماید «وانیبوا» توبه کنید
ص: 219
باز گردید بسوی پروردگارتان.
گریه بر حسین (علیه السلام) هم همین طور است موجب تقرب می گردد، در جاده بهشت افتاده ای پس از گناه و رها کردن راه طاعات ببرکت حسین و گریه بر او خدا ترا می پذیرد، اینست معنی امید بوسائل حسینی (علیه السلام) نه این که از این ببعد هر غلطی خواستی مرتکب شوی که يك وقتي بر حسین (علیه السلام) گریه کرده ای.
هرگز امام (علیه السلام) امر بغرور نمی فرماید، نفس و شیطان است که آدمی را مغرور می نماید.
شيخ عليه الرحمه در مقدمه خصائص کلمات شیرینی دارد که قبلا هم اشاره نمودم می فرماید تنها امید و رجای من وسائل حسینی است نه غرور بلکه امید حقیقی، شیخ که این سخن ها را می فرماید تقوی و ورعش مورد اتفاق همگی بوده است و در توسلاتش از بس در عزای حسین گریه کرده بود اشك در چشمش همیشه موجود بود.
می فرماید حساب خودم را می کنم عمرم از شصت
ص: 220
گذشته بخودم می گویم ای تاجر ورشکسته سرمایه عمر بر باد داده در این مدت تجارت چه رنجی برده ای؟ ای زارع در این مدت چه کاشتی؟ کشت ایمان و عمل صالح داری که می خواهی با خودت ببری؟ حالا که می خواهی بمیری آیا ایمان داری؟ ایمان نشانه دارد:
نشانه قطعی ایمان، توکل بخداست قرآن مجید می فرماید بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید. (1)
آیا پس از یک عمر تکیه ام بخدایم شده است یا نه؟
چنان چه از آثار ایمان خوف و رجاء است بیم و امید باید منحصراً بپروردگار باشد (2) همین طور که صبر از لوازم قطعی ایمانست و در قرآن مجيد نزديك هفتاد جا از آن یاد می فرماید و صریحاً دستور بصبر می فرماید (3)
از نشانه های قطعی ایمان تسلیم برای پروردگار است
ص: 221
اگر کسی خدا را شناخت و او را مولا و سرپرست خود دانست در برابر خواست او خواهی نخواهی تسلیم نخواهد بود چون و چرا ندارد. (1)
من پیرمرد آیا پس از يك عمر از رضا و تسلیم بهره ای برده ام؟ آیا بیم و امیدم فقط بخداست؟ شیخ می فرماید من که چیزی از خودم سراغ ندارم می خواهد مرا يأس بگیرد:
در باب عمل می بینیم عباداتی انجام داده ام ولی آیا شرائط قبول را دارا بوده است؟ باین نماز و روزه هایم چگونه می توانم اطمینان پیدا نمایم از کجا که خالص بوده و موانع قبولی را نداشته باشد.
تا خواستم مأیوس شوم ندای رحمت ﴿لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ﴾ از رحمت خدا نومید نشوید مرا بیدار کرد بخود گفتم هر چند از ایمان و مقامات مؤمنین در خودت
ص: 222
نمی بینی ولی امت محمد (صلی الله علیه و اله) و شیعه علی (علیه السلام) و دوست اهل بیت که هستی.
ولی متوجه شدم شیعیان علی (علیه السلام) را صفاتیست که من در خود نمی بینم نشنیده اید، جماعتی نزد علی (علیه السلام) آمدند فرمود شما کیستید؟ گفتند شیعیان شما هستیم فرمود من که آثار شیعه را در سیمای شما نمی بینم پرسیدند نشانه های شیعیان شما چیست؟ فرمود از بیداری شب صورت هایشان زرد و چشمانشان از زیادتی گریه نمناک و پشت هایشان از ایستادن بدرگاه خداوند خمیده شده است. (1)
شیعیان علی (علیه السلام) شب زنده دار و روزها روزه اند بهترین معرف شیعیان علی (علیه السلام) خطبه همام نهج البلاغه می باشد چگونه می توانم دلم را خوش کنم که شیعه علی هستم ؟!
ص: 223
باز یأس مرا گرفت ناامید ناله کردم چه کنم؟ ناگهان بارقه رحمت جست دلم را متوجه باب وسیع تری کرد که شرائطش کمتر است و امیدواریش بیشتر، می شود دلم را بآن خوش کنم باب الحسین (علیه السلام) زیرا حسین مصباح الهدى و سفينة النجاة است یعنی چراغ هدایت و کشتی رستگاری است مطابق روایات وارده از جد بزرگوارش هر چند همۀ اهل بیت چنین اند ولی باب حسین وسیع تر است.
شيعه علی (علیه السلام) شدن سخت است راستی مقام شامخی است که خیلی رنج باید برد اما عزادار حسین و گریان بر حسین شدن آسانست شرط زیادی نمی خواهد رقت قلب و شکستگی دل کافیست لذا از باب الحسين (علیه السلام) وارد شدم.
شیخ شوشتری بزرگمردی است که در عالم روحانیت عمری را در نقوی و عمل گذرانیده است می گوید وقتی از شرائط و لوازم ایمان مأیوس می شوم یاد حسین می کنم امیدوار می گردم مرا مطمئن می کند - هر چند از صفات
ص: 224
توکل صبر شکر رضا تسلیم خوف رجاه که از لوازم ایمان است بهره ئی در خود نمی بینم اما شکر خدای را از - باب الحسین (علیه السلام) که وارد می شوم نشانه هائی سراغ می کنم که امیدوار می شوم ایمانی در من هست.
یکی روایتی که از خود ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) رسیده من کشته شده گریه ام نزد هر مؤمنی یاد نمی شوم مگر گریان می شود (1) می بینم وقتی اسم حسین (علیه السلام) برده می شود دلم شکسته می شود اشکم روان می گردد معلوم می شود بحمد الله ایمانی دارم.
دیگر روایتی که می فرماید: شیعیان ما از زیادتی طینت ما آفریده شده اند بسبب حزن ما اندوهناك و بسبب شادی ما شادمان می گردند.
هلال محرم که پیدا می شود ایام حزن آل محمد می رسد می بینم من هم اندوهناك می گردم معلوم می شود ارتباط روحانیت که میان اهل بیت و شیعیانشان می باشد از آن بهره ئی دارم.
ص: 225
از جمله فرمایشاتش این است که: در غصه رفتم اگر از جهت ایمان و عمل رد شوم با مظالم و حق الناس چه کنم؟ حق عرضی و مالی که راستی بعضی از ما خیلی بی خبریم برای نمونه بگویم در ضمن تفسیر آیه شریفه: خدا صدا را ببدی بلند کردن دوست ندارد مگر نسبت بکسی که ستمدیده است (1) در روایت ستمدیده «من ظلم» را مثال می زند مانند کسی که مهمان شود در خانه ای و صاحبخانه با و اهانت کند.
حقوق منحصر بمال کسی خوردن نیست، چه حق هائی را ضایع کرده ایم و خبر هم نداریم، حق پدر و مادر برادر، خواهر، همسایه، رفیق، استاد...
شیخ می فرماید: فکر مظالم مرا مأیوس کرد فردای قیامت که صاحبان حقوق می آیند از حسنات شخص بر می دارند بمقدار حق بطرف می دهند آن وقت من بدبخت
ص: 226
مختصر حسناتی اگر داشته باشم مفلس می شوم.
لكن دلم شاد شد که در توسلات بحسین (علیه السلام) ثواب های عظیمی است که اگر صاحبان حقوق اطرافم را بگیرند و از من بردارند، از بس زیاد و پر برکت است چیزی هم برای خودم می ماند:
مرویست که خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) در خانه عایشه بود، حسین (علیه السلام) آمد عایشه خواست مانعش شود رسول خدا او را نهی فرمود تا حدیث باینجا می رسد که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) جریان آتیه حسین و مقامات او و زائرش را ذکر می فرماید حسین در زمین کربلا کشته و مدفون می گردد، هر کس او را زیارت کند، ثواب يك حج و عمرة من باو داده می شود.
عایشه تعجب کرد و گفت: ثواب حج و عمره شما؟ فرمود بلی ثواب دو حج و دو عمرة من.
باز عایشه تعجب کرد و رسول خدا فرمود ثواب سه حج سه عمرة من همین طور زیاد فرمود که در روایت چنین است ثواب نود حج و نود عمره رسول خدا (صلی الله علیه و اله) برای زائر
ص: 227
قبر حسین (علیه السلام) است.
البته از يك حج و عمره تا نود باعتبار حال و معرفت و محبت زائر قبر حسین است با چه علاقه ای رو بقبر حسین (علیه السلام) رفته است.
چنین ثواب های عظیمی که برای زیارت کننده قبر حسین است موجب دلشادی من گردید.
زیارت قبر حسین (علیه السلام) در زیاد شدن ایمان نیز نهایت تأثیر را دارد، نوری نصیبش می شود که تا یک سال ایمانش ثابت می ماند چنان چه مضمون روایت رسیده است لذا امر شده اقلا سالی یک بار خودتان را بقبر حسین (علیه السلام) برسانید، شهرهای دور باید سه سالی یک بار اگر بتوانند خودشان را بکربلا برسانند، تجدید عهد کنند ایمانشان را تقویت نمایند.
بعضی از علمای اخباری بظاهر این روایات عمل کرده زیارت سالي يك بار يا سه سالى يك بار را واجب دانسته اند.
مرویست فردای قیامت بزائر حسین گویند برای ده نفر
ص: 228
شفاعت کن و در روایت دیگر هر کس را می خواهی ببهشت داخل كن البته همان طور که اشاره کرده شد بسته بمراتب ایمان و دوستی و معرفت زیارت کنندگان است بعضی تنها در ده نفرتوانائی شفاعت دارند و برخی کارشان باین جا می رسد که آن ها گویند ﴿أُدْخِلَ في اَلْجَنَّهَ مَنْ شِئْتَ﴾ هر که را خواهی یبهشت درآور.
شیخ می فرماید: من که زائر حسین هستم اگر این مراتب برای من نباشد و نتوانم کسی را ببهشت ببرم، لااقل از برکت حسین (علیه السلام) جهنمی نمی شوم.
در روایت دیگر چنین رسیده: هر کس قبر حسین (علیه السلام) را زیارت کند، فردا در بهشت با پیغمبر (صلی الله علیه و اله) همخوراك می باشد و بر سر يك سفره می نشیند.
شیخ می فرماید من کجا و مقام جليل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ولی اگر همخوراک پیغمبر (صلی الله علیه و اله) نشوم و خوراك بهشتی بمن نرسد اقلا از زقوم و حميم جهنم بمن نخورانند- این امید را دارم از برکت زیارت حسین (علیه السلام).
ص: 229
20
غرور از ناحيه نفس اماره و جهل آدمی است که شخص بدون کسب ایمان و داشتن عمل صالح برای آخرتش طمع داشته باشد که ببهشت و درجات عالی برسد، نزد سلمان ها و ابوذرها برود اگر چنین هوسی داشته باشد شيطان او را فریفته است.
رجاه آن است که پس از سعی بمقدار توانائی در کسب ایمان و اداء واجبات و ترك محرمات، امید دارد خدا بفضلش عمل ناقابل او را بپذیرد و او را با خوبان محشور بفرماید.
توسلات بحسین (علیه السلام) برای رجاء است نه غرور- آدمی پس از رجوع بخود و عقائد و اعمالش راستی حالت یأس او را می گیرد همان طوری که دیشب در شرح فرمایشات شیخ شوشتری گفتم از لحاظ ایمان می بیند لوازم ایمان در او نیست از خضوع و خشوع، توکل، رضا و تسلیم،
ص: 230
خوف و رجاء که نشانه های ایمانست خبری نیست.
از جهت عمل، آیا واجباتی که انجام دادم شرائط قبول را داشته است؟ یأس که شخص را گرفت ناگهان متوجه وسائل حسینی (علیه السلام) می شود برق امید در دلش می تابد.
مثالی بزنم - زارع پس از این که زمین را شخم زد و تخم کاشت خار و خاشاك را برطرف کرد بیم دارد در اثر بی آبی این زرع درست نتیجه ندهد ناگاه ابر رحمت پیدا شود و ببارد - چقدر این زارع امیدوار می شود تخمی که پاشیده است ببرکت این آب رحمت ثمر دهد.
مؤمن هم اعمال نيك دارد لكن دلهره دارد آیا این اعمال بجائی می رسد؟ شاید گناهانم سبب گردد اعمالم مردود شود مگر نه قرآن مجید می فرماید: تنها از پرهیزگاران پذیرفته می شود. (1)
تا می خواهد یأس او را بگیرد یادش بباب الحسين
ص: 231
می آید مگرنه زیارت قبر حسین، عزای حسین، گریه بر حسین، انفاق و اطعام در راه حسین و بنام حسین، رحمت واسعه حق است ای کسی که از گناهانت ترسناکی، بدان خداوند گریه کنندگان بر حسین را می آمرزد، بلطف خدا امیدوار باش.
بعضی از بی خبران نسبت بتوسلات بابی عبدالله الحسین كلمات ناهنجاری می گویند و آن را با سخنان زرق و برق دار همراه می کنند مثلا می گویند سینه زدن و گریه چه فایده «هدف حسین» را جستجو کن و دریاب. یعنی با جمله جالب هدف حسینی را دریاب، توسلات بحسین (علیه السلام) را منکر می شود.
پاسخش این است که مگر کسی که ایمان به خدا و رسول دارد می تواند در عاشورای حسینی اندوهناك و گریان نشود اگر محزون نشد در ایمانش شك است همان طوري كه مشروحاً ذکر گردید لازمه ایمان برسول خدا (صلی الله علیه و اله) دوستی اهل بیت پیغمبر است کسی که دوستدار اهل بیت است نمی شود
ص: 232
ایام عاشورا برایش با سایر ایام یکسان باشد.
در مسند احمد حنبل پیشوای سنی ها است از قول رسول خدا (صلی الله علیه و اله) ایمان کسی کامل نمی شود مگر وقتی من نزد او از جانش عزیزتر باشم و اولادم از اولادش نزد او عزیز تر باشد.
اولاد حسین نزد او از اولاد خودش عزیزتر باشد آن وقت متوجه هنگامه عاشورای حسینی شود و محزون نگردد یقیناً دروغ می گوید کجا اولاد حسین (علیه السلام) نزد او «احب» می باشد بلکه اگر علاقه باشد کم تر از این حدی که گفته شد یقیناً متأثر می شود.
قرآن مجید می فرماید: و برای شما است نسبت به رسول خدا روش پسندیده (1) یعنی شما باید پیروی پیغمبر کنید در گفتار و کردار، رویه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) سنت است برای همه مسلمان ها که باو اقتداء کنند.
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در چندین مورد عزای حسین (علیه السلام) را
ص: 233
بر پا فرمود حتی روایات متعددی از طریق سنی ها رسیده هر کس مایل بود بكتاب سيرتنا ... تأليف مرحوم علامه امینی علیه الرحمه مراجعه نماید از آن جمله:
چند مجلس در خانه عایشه و همچنین ام سلمه و چند مجلس در مسجد و چند مجلس در ضمن سفر، تمام این روایات را از سلسله سند عامه ذکر فرموده است.
ائمه ما نیز عاشورا سالگرد قتل حسین، ایام حزن و اندوهشان بوده است شیعه است شیعه هم باید همین طور باشد.
اما راجع بهدف حسین که آن را باید پیدا کرد، هدف ابي عبد الله (علیه السلام) ایمان و تقوی است خودش فرمود:
﴿خرجت لامر بالمعروف وانهى عن المنكر﴾، ترك گناه هدف حسین است کنار گذاشتن دوستی دنیا و بجایش دوستی آخرت، کنار گذاشتن شهوت پرستی و شهوترانی، و خدا دوست و خدا پرست شدن، زیر بار ظلم نرفتن و تابع طاغی باغی نشدن، از آن طرف پیرو حق و تابع فرمان خدا شدن است.
ص: 234
البته بر هر کس لازم است هدف حسین را بیابد و آن را پیروی نماید ولی نه این که با این جملات جالب منکر فضیلت گریه بر حسین و عزاداری و انفاق بنام او گردند.
یا با بعید شمردن روایات رسیده در آمرزش گناه زائر یا عزادار حسینی اصل آن را انکار نمایند همان طوری که چند شب قبل راجع بغرور و رجاء و فرق آن دو گفتم وسائل حسینی موجب رجاء است نه غرور و مانند باب توبه است امشب هم باین مناسبت تشبیه بشفاعت می کنیم:
شکی نیست که شفاعت جزء مذهب و ضروری اسلام و نص قرآن مجید می باشد و دربارۀ آن روایات متواتر رسیده است بعضی بی خبران بواسطه کوچکی ادراك نمی توانند آن را بپذیرند لذا اشکال می کنند اگر بنا باشد شفاعت در کار باشد پس هر کس هر کاری دلش خواست بکند باین امید که فردای قیامت او را شفاعت می کنند:
در پاسخ باید گفت: اولا باید ببینیم آیا معنی شفاعت این است که تو می گویی تا این اشکال وارد آید یا معنیش چیز
ص: 235
دیگر است کی گفت که هر کس هر کاری دلش خواست می کند که شفاعت بدادش می رسد؟!
نفرموده اند که هر کس هر گناهی مرتکب شد، حتماً شفاعت باو می رسد بلکه شفاعت فی الجمله هست بعضی را نجات می دهند.
در سورة المدثر صريحاً مي فرماید که شفاعت شفاعت کنندگان بکسانی که منکر قیامت و نماز نخوان و تارك زكوة باشند نخواهد رسید. مضمون آیات این است که از این دسته دوزخیان می پرسند چه چیز شما را بدوزخ کشانید؟ پاسخ می دهند ما از نمازگذاران نبودیم و مسكين را طعام نمی دادیم و روز جزا را انکار می کردیم و با اهل غفلت در می آمیختیم تا مرگ ما را آمد پس سود نبخشید ایشان را شفاعت شفاعت کنندگان (1).
ص: 236
شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امامان و دیگر شفعاء بکسی که منکر قیامت و تارك نماز و زكوة است نخواهد رسید.
چگونه تارك الصلوة مورد شفاعت واقع می شود و حال آن که روایت مشهور از امام صادق (علیه السلام) در بستر بیماری که در آن از دنیا رفت ببستگانش که دورش جمع بودند فرمود: شفاعت ما بکسی که نمازش را سبك گیرد نمی رسد. (1) چگونه است اگر اصلا نماز را ترك كند ؟!
بخیلی که از بذل مالش در راه خدا امساك كند می ترسد کم شود با معامله با خدا کاری ندارد، کی شفاعت باو می رسد؟ یا مثلا آن نادانی که کفر می گوید: کی از آن عالم آمده خبر بیاورد؟ کجا سزاوار شفاعت است؟!
مفهوم آیات شریف چنین است: شفاعت نسبت بکسانی امکان دارد که با ایمان از دنیا رفته باشند و تارك الصلوة و مانع الزکوة نباشند آن وقت نسبت بگناهانشان ممکن است بشفاعت برسند اما از چه گناهانی؟ در قرآن مجید ندارد
ص: 237
حدیث مشهور نبوی (صلی الله علیه و اله) که فرمود: شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کرده ام اما نیکوکاران از ایشان پس بر آن ها راهی نیست (عقوبتی نیست که برای نجات از آتش آنان را شفاعت کنم هر چند برای زیادتی ثواب و ارتفاع درجه نیازمند می باشند) (1).
این روایت شریف هم مجمل است، صاحبان گناهان كبيره، يك گناه یا ده یا صد ندانیم؟ یا چه قسم گناهانی مقصود می باشد آیا کبائر موبقه یعنی هلاک کننده که هفت گناه بزرگ می باشد جزء آنست یا نه؟ نمی شود غرور پیدا کرد.
شفاعت برای امید است که آدمی را از یاس بیرون بیاورد مثلا توبه کرده سعی در عمل نموده مع الوصف می ترسد تا خواست یأس او را بگیرد، متوجه شفاعت پیغمبر (صلی الله علیه و اله)و ائمه گردد گوید: يا ﴿اباعبدالله يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ﴾.
بنابراین بدون توبه و سعی در تدارك و عمل نيك باميد
ص: 238
شفاعت بودن غرور است نه رجاء و شکی نیست که غرور از شیطانست، از ناحیه جهل نفس است.
بعضی از گناهانست که بصرف استغفار پاک نمی شود بلکه علاوه بر اداء حق باید مرتباً صیقل بزند جبران کند تدارك گذشته را بنماید این است که در این قبیل موارد پس از توبه و استغفار، امید شفاعت است که شخص را از یأس می رهاند.
برای تأیید عرایضم حدیث شریف معاذ را که در تفسیر صافی و سایر کتاب های معتبر ذکر شده است یادتان بیاورم.
خلاصه این حدیث شریف: معاذ گوید خواستم خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) مشرف گردم دیدم جوانی گریان ایستاده است پرسیدم ترا چه می شود؟
گفت گنهکارم، گفتم بیا خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) تا برایت استغفار فرماید و خدا ترا بیامرزد (1) گفت:
ص: 239
خجالت می کشم.
معاذ خدمت رسولخدا (صلی الله علیه) مشرف شد و جریان جوان را عرض نمود پیغمبر (صلی الله علیه و اله) فرمود او را بیاور. جوان را آورد. فرمود: ترا چه می شود که این چنین می لرزی و گریانی؟
گفت: گناهم بزرگ است.
فرمود گناه تو از بزرگ تر است یا آسمان و زمین؟
گفت گناه من. فرمود گناه تو بزرگ تر است یا عرش؟ گفت گناه من. فرمود گناه تو بزرگ تر است یا عفو خدا؟ گفت عفو خدا.
فرمود گناهت چه بود؟ عرض کرد دختری از انصار مرد، شب بطمع کفنش قبرش را شکافتم کفنش را در آوردم نَفس، بدن برهنه دختر را برایم جلوه داد تا بالاخره با او جمع شدم وقتی خواستم از او جدا شوم، ناله ای از میت شنیدم که گفت: مرا جنب کردی خدا ترا بآتش بسوزاند.
از وقتی این صدا را شنیدم، آتشی در اندرون خودم افروخته شده می سوزم و می گدازم، پشیمانم و گریانم.
ص: 240
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود دور شو، از من کنار رو تا از آتش تو، من نسوزم.
چرا چنین فرمود؟ چون گناهش خیلی بزرگست بسیار سوز و گداز و استغفارها و عمل صالح ها می خواهد تا لکه این گناه پاک شود.
مطابق این روایت، جوان سر بصحرا گذاشت در کوه های اطراف مدینه چهل شبانه روز ناله ها و ضجه ها می کرد پس از چهل روز گفت: پروردگارا اگر توبه مرا پذیرفتی به پیغمبرت خبر ده مرا بشارت دهد و اگر توبه ام را نپذیرفتی آتشی بفرست مرا بسوزاند.
آیه شریفه بر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) نازل شد مضمونش این که توبه این جوان پذیرفته شده است (1)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید این جوان تائب کجاست ؟
ص: 241
گفتند در فلان کوه سرگرم تو به و تدارک گذشته هایش می باشد.
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) خودش تشریف آورد و او را بشارت داد که توبه اش پذیرفته شده است.
خواستم متوجه شویم چهل شبانه روز ضجه و ناله کرد تا لکه آن گناه پاک گردید، خیال نكنيد بيك استغفر الله گذشته ها جبران شده است.
در ضمن دعا می خوانید: خدایا توبه ای نصیب من فرما که موجب این شود که گناهانم پاک گردد (1) ظلمت از دلم زدوده شود. بنابراین انسان وقتی از گناهش توبه کرد باز دلهره دارد آیا توبه نصوح بود كه پاك شود؟؟ تا خواست يأس او را بگیرد برحمت واسعه الهی، حسین متمسك مي شود یادش می آید در روایات وعده داده شده هر دلی که برای حسین (علیه السلام) سوخت خدا ببركت حسین باو رحم می فرماید - لذا از باب الحسین و توسلات به ابي عبد الله (علیه السلام) وارد می شود معنی رجاء اینست - نه این که هر
ص: 242
هر کس برحسین گریه کرد تمام گناهانش آمرزیده می شود حتی بعضی از گناهان کبیره، حتی حق الناس!!
در بعضی از همین قسم روایات می فرماید ﴿إِلاَّ اَلْکَبَائِرَ﴾ جز گناهان کبیره، آن وقت آیا همۀ اصناف گناه یا بعضی از آن برخی احتمال داده اند مراد گناهان قلبی و سیئات نفسی است که ببرکت این قسم مستحبات پاک می گردد.
بنا بر این چنان چه وعده مغفرت خداوند مقدمه توبه است. آيه ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ در سوره رمز - یعنی خداوند همه گناهان را می آمرزد تشویش به ﴿ اَنیبُوا اِلی رَبِّکُمْ﴾ بازگشت و انابه کنید بسوی پروردگارتان که بعد می فرماید، می باشد همچنین وعده شفاعت و آمرزش گناهان و غیره برای توسلات حسینی هم موجب امیدواری است که شخص نگوید حالم خراب و گناهانم زیاد و جهنمی شده ام بداند رحمت خدا شامل حال او می شود به برکت توسلات حسینی، امیدش زیادتر گردد.
هر روایتی که از آن غرور فهمیدی یا نتیجه اش در تو غرور شد بدان اشتباه فهمیده ای و باشتباه افتادی تسویل
ص: 243
و فریبکاری نفس و شیطانست و گرنه امام هرگز بغرور وا نمی دارد و بآن امر نمی فرماید.
همان طوری که در شرح فرمایشات شیخ شوشتری در اول خصائص عرض شد شیخ باین عظمت در ایمانش شك مي کند ولی جلو آن را بوسائل حسینی می گیرد می گوید در عاشورای حسین دلشکسته ام پس معلوم می شود بحمد الله ایمانی هست ربطی با امام زمان هست عاشورائی که دشمنان اهل بیت در آن روز خوشحالند جشن می گیرند بعضی عمداً عقد و عروسی خود را در آن روز قرار می دهند همین طور که این کارها و این حالات نشانه کفر آن ها است دل هائی که عاشورا سوخته و گداخته است حزن و اندوه سراسر وجودشان را گرفته معلوم است که نشانه ایمانشان می باشد.
در روایتی از امام (علیه السلام) می پرسد گاه می شود بدون سبب و سابقه قبلی اندوهناك مي شوم؟ می فرماید هرگاه ما محزون می شویم دوستان ما هم اندوهناك می گردند بواسطه
ص: 244
اتصال و ربط با امام این آثار پیدا می شود.
اگر از گناهان لرزان است نمی داند آیا توبه اش قبول است یا نه؟ متذکر می شود رسول خدا (صلی الله علیه و اله) وعده فرمود زوار قبر حسین و عزادارانش را تنها نگذارد در وحشت ها و ظلمت ها از آنان فریاد رسی فرماید.
در صحرای محشر که هر کس سرگرم بخودش می باشد عده ای در جوار حسین (علیه السلام) زیر سایه عرش رحمتند بقدری از مجالست با حسین (علیه السلام) مأنوسند و لذت می برند که وقتی حوریان از بهشت برایشان پیغام می فرستند ما منتظر شمائیم چرا نمی آئید پاسخ می دهند ما لذت مجلس حسین را بمصاحبت با شما ترجیح می دهیم.
راستی که جای امیدواری است بقول شیخ شوشتری اگر مقام ما بآن حد نرسیده باشد که در اول محشر نزد حسین زیر سایه عرش باشیم امیدواریم که در چاله و ظلمت كده جهنم هم نباشیم پیغمبر ما را نجات دهد.
ص: 245
شیخ می فرماید گاهی در فکر اعمال خود می روم آیا عمل خالصی دارم؟ آدمی چه داند بخیالش عملش خالص است در حالی که نفسش ناخوشی دارد گاهی بيك آفرين و بارك الله می سازد گاهی کاری کرده و بعد جلوه می دهد آن را بیان می کند. بخرج دیگری می دهد.
فردای قیامت جز عمل خالص پذیرفته نمی شود- آیا عمل خالصی در عمر خود سراغ دارید که بتوانید بآن تکیه کنید؟
شیخ می فرماید: عملی که در خلوصش شکی نیست دلشکستگی برای حسین (علیه السلام) است ریاء و عجب در کار نیست عالم محبت و مربوط بباطن است لذا اگر خداوند گناهان را ببرکت دلشکستگی برای حسین ببخشد جا دارد و آدمی امیدوار می گردد بعزاداری هایش برای حسین نه بنماز و روزه هایش.
فردای قیامت میزان ثواب و جزاء احسن اعمال
ص: 246
است می شود گفت احسن اعمال، دلشکستگی برای حسین (علیه السلام) است زیرا میزان در اعمال نیت است ﴿ إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ﴾ در این عمل حتی قصد ثواب هم نیست گاهی انسان بخاطر ثواب خود را بگریه وامی دارد و شکستگی دل بهیچ غرض نفسانی مربوط نیست.
زن جوان مرده همان علاقه مادری او است که دلش را آتش زده و اندوهناك است غرضی دیگر در کار نیست مصيبت حسین (علیه السلام) هم که دل ترا سوخته، جز علاقه و محبت چیز دیگری در کار نیست لذا این قدر آثار عظیم برای چنین عمل خالصی که هست جای شگفتی نیست.
بنفسى الحسين المتوفى المذبوح المقتول الخمور المكروب المظلوم
صلى الله عليك يا اباعبدالله
«پایان»
ص: 247
خلاصه بیانات حضرت آیت الله معظم
آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب
در بارۀ خطبه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله)
در فضیلت ماه مبارك رمضان
ضمیمه کتاب سید الشهداء
از انتشارات کتابخانه مسجد جامع عتیق شیراز
ص: 248
بسم الله الرحمن الرحیم
از احادیث وارده چنین استفاده می شود که عادت پیغمبر اکرم و ائمه اطهار عليهم السلام این بود که در پایان ماه شعبان، اعلان عمومی و آماده باش برای ماه رمضان می فرمودند خصوصاً در جمعه آخر شعبان، ضمن خطبه تذکر داده می شد که برای مهمانی الهی آماده باشید تا مردم بدانند چه نعمتی بآن ها رو می آورد.
بقدری این ماه، پر برکت و عزیز است که در روایات از این که بدون اضافه، فقط رمضان ذکر شود نهی شده است مثلا در روایتی از حضرت باقر العلوم (علیه السلام) مرویست که فرموده: ﴿وَ لاَ تقولوا جَاءَ رَمَضَانُ وَ ذَهَبَ رَمَضَانُ﴾ نگوئید رمضان آمد، رمضان رفت بلکه آن چه که خدا فرموده (شهر رمضان) شما هم بگوئید ماه رمضان.
ص: 249
برای این ماه مبارک اسامی کثیره ای است: شهر التوبه شهر الانابه- شهر تمحو فيه السيئات تا قریب صد اسم که از بعضی دعاهای وارده در این ماه استفاده می شود لكن آن چه از همه عظیم تر و مهم تر است، «شهر الله» است. خدای تعالی این قطعه از زمان را بخود نسبت داده و اضافه تشریفیه بخود فرموده است. چنان چه در روایت دارد که کعبه معظمه در روز قیامت محشور شده و هفتصد هزار ملك با سلسله های زرین آن را وارد می کنند آن وقت اذن داده می شود که کعبه هر کس را که زیارتش کرده بود، شفاعت کند.
همچنین ماه مبارک رمضان در قیامت بهترین صورت ها مصور می گردد و اهلش را شفاعت می کند یعنی هر کس که احترام او را رعایت کرده و در حقیقت احترام رب العالمين را نگاه داشته چون ماه خداست.
برای مهیا شدن برای دخول این ماه عزیز و رعایت احترامش را کردن بنظر چنین گذشته که این چند شب دربارۀ خطبه شعبانیه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) که راجع بماه مبارك
ص: 250
رمضان است بحث شود.
شیخ صدوق در امالی بسند متصل روایت کرده که در روز جمعه آخر ماه شعبان خاتم الانبياء محمد (صلی الله علیه و اله) ایستاده و این خطبه مفصل را انشاء فرمودند: ﴿أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهرُ اللّهِ ﴾ (ای مردم بدانید که ماه خدا بشما روی آورده است). تعبیری از این بالاتر برای ماه رمضان نیست «ماه خدا» قطعه ای از زمان در پیش است که منسوب بپروردگار عالم است توبه کنید، غسل کنید، پاك و پاکیزه وارد این ماه شويد (بالبركة والرحمة والمغفره) این ماهی که در پیش است، با برکت می آید برکت بمعنی زیادتی است.
تخمی که زارع در زمین می کارد، برکت می کند یعنی از هر يك تخم، هفت تا هفتصد برابر برداشت می کند:
ماه مبارك هم ماه برکت است، كسى كه يك آيه قرآن کسی در این ماه بخواند، مثل يك ختم قرآن در سایر ماه ها است کسی که دو رکعت نافله در این ماه بخواند مثل دو رکعت
ص: 251
نماز واجب در سایر ماه ها است. انفاق در این ماه هفتاد برابر ماه های دیگر تا می رسد به هزار برابر. بقدری پر برکت است که خوابتان هم عبادت می شود.
بقدری با رحمت و مغفرت می آید که در بروی همه باز است. ﴿شَهرٌ هُوَ عِندَ اللّهِ أفضَلُ الشُّهورِ ولَیالیهِ أفضَلُ اللَّیالی وَ أیّامُهُ أفضَلُ الأَیّامِ﴾ .
ماهی است که نزد خدا از ماه های دیگر بالاتر است، شب هایش بهترین شب ها و روزهایش بهترین روزها است.
يك شب قدر که در این ماه است، بتنهائی با هزار ماه برابر بلکه افضل است ﴿لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ از دو آیه قرآن استفاده می شود که ليلة القدر درماه رمضان است در سوره حم دخان می فرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ﴾ و ما این قرآن را در شب مبارکی فرو فرستادیم.
و در جای دیگر فرماید: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ﴾ در ماه رمضان قرآنرا فرستادیم.
پس معلوم می شود که لیلة القدری که قرآن در آن نازل
ص: 252
شده در ماه رمضان است.
در بعضی روایات دیگر تعبیر از آن به «سید الشهور» آقای ماه ها شده است.
﴿وهُو شهرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ الله، وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ الله .. ﴾
در این ماه مبارك بمهمانی خدا دعوت شده اید رسول خدا داعی رب العالمین است شما را دعوت کرده است در یازده ماه دیگر فرار کردید از خدا دور بودید حالا بیائید این یک ماه مهمان شوید تا پذیرائی های رب العالمین را به بینید پذیرائی او عبارت از الطاف خاصه ای است که مختص باهل ایمان است و رشته ای از رحمت رحیمیه می باشد و گرنه رازقیت خدا اختصاص بماه رمضان و مسلمان و کافر، انسان و حیوان ندارد لكن الطاف خاصه بکسی می شود که ملائکه خادم او هستند و گرنه اگر بظاهر انسان بود اما در باطن گرگ درنده ای بیش نبود کجا از برکات این ماه استفاده می کند غرضم این است که مهمان
ص: 253
خدا شدن کار همه کس نیست.
مثلا یکی از ضیافت های الهیه انس است مؤمن چنان از انس برب العالمین، انس بذکر پروردگار لذت می برد که تمام لذائذ دنيوی دیگر بنظرش نمی آید.
در روایت دارد که موسی بن عمران (علیه السلام) در چهل روزی که در کوه طور برای مناجات رفت يك قطره آب از گلویش پائین نرفت، يك لقمه نان نخورد، همان انس مکالمت با پروردگار عالم غذای روح و جسدش شد.
در غیر ماه مبارك این لذت و انس ذکر، کم تر دست می دهد رقت قلب کم تر است، اما در ماه رمضان از برکات این ماه عزیز قرب انسان بیشتر است و بهتر می تواند به - پروردگارش انس بگیرد.
کجایند ابناء دنیا که خیال می کنند لذت در جاه و مقام است، در پول جمع کردن و شهوترانی است.
زین العابدین (علیه السلام) عرض می کند پروردگارا کیست که شیرینی ذکر تو را بچشد آن وقت عقب چیز دیگری بگردد؟
ص: 254
کسی در پی امور دنیاست که از لذائد اخروی چیزی دستگیرش نشده باشد.
اجمالا ضیافت خدا مانند خودش بزرك است شخص بزرك اگر مهمانی را دعوت کند چطور از او پذیرائی می کند؟ البته آن چه که سزاوار اوست، پروردگار عالم که ملك الملوك و رب العالمین است بقدری مهمان نوازی می فرماید که اموری که طبیعی و از اختیار انسان هم خارج است آن را هموزن ذکر خودش قرار می دهد.
﴿أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ﴾ نفس كه می رود و می آید ثواب سبحان الله در نامه عمل نوشته می شود چون مهمان پروردگار است نفسش هم ارزش دارد.
نکته ای که بنظر رسید این است که اگر کسی در این ماه مهمان شيطان شود مقابل همین است هر نفسش رو بسفل و بدبختی می رود.
شیخ شوشتری در ضمن مواعظش راجع باين جمله ﴿أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ﴾ می فرماید در شبانه روز نفس کشیدن
ص: 255
عادی تقریباً بیست و یک هزار و ششصد مرتبه است آن وقت در هر شبانه روز ماه مبارك صرف نظر از ذكر و دعا و نماز و قرآن این مقدار حسنه در نامه عمل ثبت می شود بعد از ماه مبارك چقد دست انسان پر می شود، اگر مهمان خدا شده باشد و پشت پا بنفس و هوی زده باشد.
بدبخت کسی که از این خوان کرم دور باشد و غیر از شهوات دنیا چیزی نخواهد.
﴿فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَوهَ الدُّنْیَا﴾ شیخ از همین آیه استفاده می کند کسیکه تمام همش دنیاست این مهمانی راجع باو نیست، چون خدا بپیغمبرش مي فرمايد (وعده گیری که می کنی) از کسانی که از ما، رو برگردانده و غیر از دنیا چیزی نمی خواهند رو برگردان این دعوت برای کسانیست که معصیت نکنند تا قابل پذیرائی رب العالمين شوند - از جمله پذیرائی های رب العالمين:
ص: 256
﴿نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَه﴾ خوابتان در این ماه عبادت است ﴿ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ﴾ عمل شما در این ماه پذیرفته است شرائطی که در سایر ماه ها می خواست و مشکل بود ببرکت این ماه عزیز، آسان است عمل شما بهر کمی که باشد قبول می شود.
﴿ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ﴾ آن چه از خدا بخواهید در این ماه برآورده می شود، چون دعای شما مستجابست.
لكن بشرطی که مهمان باشید وارد بر بساط پروردگار گردید کلمه شیرینی از شیخ شوشتری بنظرم آمد ایشان می فرماید این مهمان خانه درهائی دارد جنبش کنید اگر دری بسته است از در دیگری وارد شوید بالاخره دری بروی شما باز می شود. باب التوبه - باب الانابه - باب الورع- باب التقوى، توبه بمعنى رجوع است اگر دیدی حالت عوض شده دیگر از گذشته ها سخت پشیمانی و در آینده تصمیم داری که گرد معصیت نگردی، جلو برو از در توبه وارد شو، اگر دیدی نمی شود هنوز لنگی داری، انابه کن،
ص: 257
انابه جبران آن چه از تو فوت شده، تدارک کنی خلافی که کرده ای جبران بکن انابه بمعنی اصلاح است اگر دیدی باز باب رحمت رویت باز نشد چسب بباب ورع- از آن چه مشتبه است پرهیز کن، از آن چه نهی شده که سر جایش بلکه از مكروهات هم پرهیز کن شاید ببركت همين ترك فلان مکروه باب رحمت برویت باز گردد.
اگر دیدی در رحمت باز نشد نومید نشو بالاخره دری است که هیچ کس از آن نومید نشده - یکی از بزرگان گوید شیطان هم از این درآمد و محروم نرفت و آن باب «اعتماد بکرم الهی» است.
من و تو که از شیطان پست تر نیستیم، چطور شیطان بکرم خدا تکیه کرد و از او خواست تا روز قیامت مهلتش بدهد من و تو هم بگوئیم پروردگارا اگر ما قابل مهمانی تو نیستیم، لكن امید بکرمت داریم که ما را هم از جمله مهمانانت قرار دهی.
ص: 258
باز از شیخ بگویم می فرماید در شرع مقدس چنین دستور رسیده که اگر سر سفره حیوانی نزديك باشد چشمش به لقمه شماست باید باو هم بدهید محرومش نکنید مكروه است او را بدون غذا خوراندن رد کنید - می گوید خدایا من هم بآن چه از خوان احسانت بخوبانت می دهی نظر کرده ام مرا هم محروم نگردان.
﴿فَاسْئَلُوا اللهَ رَبَّکُمْ بِنِیّاتٍ صادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طاهِرَةٍ أَنْ یُوَفِّقَکُمْ لِصِیَامِهِ وَ تِلَاوَهِ کِتَابِهِ﴾ پس از آن که دانستید که ماه رمضان شهر الله است نفس کشیدن شما تسبیح و خوابتان عبادت است پس از روی شوق با دلی پاک از خدا حاجت بخواهید - با نیتی درست و دلی پاك طلب کن که بروزه آن موفق شوی و بتوانی تلاوت قرآن کنی.
کلمه ای که این جا مهم است نیت صادقه است - چون بدها هر مشکلی آسان می شود چه اشخاص پیر و ضعیفی که تمام يك ماه مبارك را روزه می گیرند چون با نیت
ص: 259
صادقه ای از خدا خواسته که موفقش بدارد (بعداً راجع بدعا مفصلا مذاکره می کنیم)
نیت صادقه کدامست؟ عبارتست از قصد جدی بچیزی اگر چیزی را طلب می کند واقعاً بخواهد یعنی در نظرش امر مهمی باشد اگر زبان چیزی بخواهد دل هم تا اندازه ای طالب باشد نه جداً این را نیت صادقانه نمی گویند برای روشن شدن مطلب حدیث شریفی ذکر شود.
علامه مجلسی در شرح کافی در باب اقبال بدعا حدیثی نقل نموده که وقتی در زمان حضرت خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه و آله مدتی در مدینه منوره باران نیامده بود جماعتی از اصحاب، خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جمع شدند و از آن حضرت استدعاء کردند که دعا بفرماید تا باران بیاید پیغمبر هم دعا فرموده و باران نیامد. مرتبه دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و اله) دعا کرد و باران آمد اصحاب سؤال کردند که چرا در مرتبه اول باران نیامد؟ فرمود مرتبه اول نیت نداشتم اما در مرتبه دوم بانیت دعا کردم.
ص: 260
علامه مجلسی می فرماید: شاید معنی این باشد که در مرتبه اول قصد جدی نداشته برای دلخوشی اصحاب دعائی فرموده آن اثری که در طلب جدی هست البته پیدا نشد.
بعضی دعاهائی که مردم بیکدیگر می کنند تعارفات است «خدا پدرت را بیامرزد» این که دعا نشد چون قصد جدی و باصطلاح نیت صادقانه ندارد.
خدا بصیر است و نظرش بقلب تو است وقتی که دعا می کنی آیا قلبت هم با زبانت یکی است یانه؟
پیغمبر می فرماید از خدا بانیت صادقه چیزی بخواهید یعنی با عزم جدی و قصد حقیقی عرض کن پروردگارا نکند ماه رمضان مریض شوم نتوانم روزه بگیرم توفیقاتم کم شود.
﴿وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ﴾ یعنی با دل پاک از خداوند بخواهید اگر دل ناپاک باشد دعا چه اثری دارد؟
باید دل از گناهان قلبیه پاك باشد كبر، ريا، عجب،
ص: 261
حسد، حب دنیا - اگر قلبتان اصلاح شد، آن وقت با نیت صادقانه و دل پاک بخواهید که ﴿أَنْ يوَفِّقَكمْ لِصِيامِهِ﴾ شما را بروزه اش موفق بدارد ﴿وَ تِلَاوَهِ آياته﴾ بتوانی قرآن بخوانی - هر چیزی را بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است مهمان پروردگار چه از این بهتر که تمام مشغول سخن او باشد.
چه خوب گفت آن عابدی که از او سؤال کردند چطور در این گوشه بیابان یکه و تنها زندگی می کنی؟ گفت من تنها نیستم ﴿هُوَ مَعَکُم اَیْنَما کُنْتُم﴾ (1) هر وقت بخواهم خدا بمن حرف بزند قرآن می خوانم (2) و هر وقت بخواهم با خدا سخن گویم نماز می خوانم.
﴿فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ اللّهِ﴾ بدرستی که بدبخت کسی است که در این ماه عظیم از رحمت و مغفرت خدا محروم باشد.
ص: 262
حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود پس کی آمرزیده می شود؟
در عدة الداعی روایتی است از کشاف حقایق جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) که حاصلش این است که فرمود در نزد خدای تعالی شخص بدرجه ای نمی رسد مگر بوسیله دعاء
چنان چه آیه شریفه می فرماید ﴿قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ ﴾ (1) بگوای پیغمبر که پروردگار من بشما اعتنائی نمی کند اگر دعا و خواندن شما نباشد.
اصلا خود دعا منزلت دارد خدا منت ببشر گذارده و اجازه فرموده که با او تکلم کند مناجات کند آیا این کم نعمتی است؟ سعادت شخص وقتی است که مواجهه با خدا کند.
حضرت سجاد (علیه السلام) است که می فرماید بزرگ ترین نعمتی که بما داده ای توفیق دعاست و اذنی که بما داده ای که با تو صحبت کنیم و اگر امر و اذن خودت نبود من
ص: 263
هیچ وقت جرأت نمی کردم تو را بخوانم. (1)
بقدری خدای تعالی دعا را دوست می دارد که بموسی بن عمران (علیه السلام) امر می فرماید که نمک طعامت را هم از ما بخواه در حدیث شریف دیگری می فرماید هیچ عمل نزد خدا محبوب تر از دعاء نیست.
این بلاهائی که بما متوجه می شوند مأمور رجوع ما بپروردگارند یکی از مصالحش همین است که خدا را بخوانیم اما جان فدای کسی که منتظر بلا نباشد، بلکه خودش متوجه رب العالمین شود پس از استجابت دعا هم باز در خانه خدا را رها نکند. البته اگر مصلحت باشد حاجت روا خواهد شد:
باز هم از روایت بگویم می فرماید در وقتی که بلائی آمده (یا بلای عمومی مثل وبا، طاعون با شخصی مثل فقر، مرض) اگر می خواهی بدانی بلا طول می کشد یا نه، ببين حال التجاء و زاری داری یا نه اگر هست که بلا زود
ص: 264
برطرف می شود.
باز هم در روایت است که دو نفر را در قیامت می آورند که علمشان مثل هم بوده ولی درجه یکی بالاتر از دیگری است آن که عقب مانده علت را می پرسد ندا می رسد که آن شخص از ما زیاد حاجت می طلبید، زیاد دعا می کرد.
در ضمن متوجه باشید که دعا یعنی گدائی - مبادا حالت امر داشته باشید- بلکه باید التجاء و تضرع محض باشد.
حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید در غیر حالت نماز سر بسجده بگذار و هفت مرتبه بگو ﴿یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ﴾ و این عادت را ترك مكن - مگر چاره ای غیر از التجاء هست؟
بعضی بجای دعا حکم می کنند علامتش این است که اگر حاجتش برآورده نشد از خدا ناراضی می گردد تمام نعمت هایش را فراموش می کند در حالی که بایستی شخص اگر حاجتش را دادند شکر کند اگر ندادند صبر نماید گدا را با گردن کلفتی چکار؟
همین اندازه ترا بس که ردت نمی کنند، تو دهنی بتو
ص: 265
نمی زنند در حالی که همه ما سزاوار توبیخ هستیم.
حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید بعضی از بندگان خداوند که حاجتی می طلبند بملائکه ندا می رسد که حاجتش رواست اما حالا باو ندهید چون ما ناله بنده مان را دوست می داریم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باصحاب فرمود: آیا خبر دهم شما را از چند طایفه «اول - بخیل ترین خلق، دوم - عاجز ترین خلق، سوم - جفاکار ترین خلق...» کیانند؟
فرمود بخیل ترین خلق کسی است که بر مسلمانی بگذرد و سلام نکند، این سلام چیزی نیست که از آن بخل کنند سلام دعای بسلامتی نسبت برفیق مسلمانش هست صد حسنه دارد که نود تای آن برای کسی است که ابتدا بسلام کرده است.
فرمود عاجز ترین خلق کسیست که از دعاکردن عاجز باشد- گرفتار است اما التجاء بپروردگارش نمی کند بقیه حدیث را عرض کنم فرمود جفاکارترین مردم کسیست که بشنود اسم مرا و صلوات نفرستد، صلوات دعائی است
ص: 266
برای پیغمبر و آل او، چرا مسلمان مضایقه کند پدر روحانی که حق بگردن همه دارد علاوه بنفع خود شما است. فرمود دزد ترین خلق کسیست که از نمازش بدزدد هنوز ذکر رکوعش مثلا تمام نشده سر از رکوع بردارد.
حدیث دیگری است که وحی رسید بآدم ابوالبشر که تمام امور، برگشتش بچهار کلمه است- آدم- عرض کرد چیست؟ فرمود یکی راجع بمن است یکی بتو، و یکی هم بین تو و خلق است و دیگری بین من و تو.
آن که راجع بمن است عبادتست که باید برای من انجام دهی، آن چه راجع بتو است این است که ترا جزا دهم بآن چه کمال احتیاج بآن داری، آن که بین تو و مردم است این که هر طور میل داری بتو معامله کنند با آن ها همان طور معامله کن (آن که محل شاهد است) فرمود چیزی که بین من و تو است دعا کردن تو و اجابت کردن منست.
از مهم ترین شرائط اجابت دعا آن است که در هنگام دعا
ص: 267
حالت انقطاع داشته باشد، دلش جز بخدا بهیچ کس و هیچ چیز نباشد این مهم ترین شرط است و کم اتفاق می افتد که این شرط حاصل باشد خدا را حاضر و ناظر و همه کاره ببیند و دیگران را عاجز و بیکاره بداند - و لذا در وقتی که شخصی از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) اسم اعظم را خواست حضرت فرمود:
دلت را از غیر او خالی کن و بگو یا الله
دیگر از شرائط دعا و اجابت آن این است که حرامی نخورده باشد، کسی که لقمه حرامی خورده باشد تا چهل روز دعایش مستجاب نمی شود.
دیگر از شروط دعا آن است که دعا بکند در حالی که ناله مظلومی عقب سرش نباشد و گرنه آه مظلوم مانع بالا رفتن دعا می شود نمی گذارد دعایت بهدف اجابت برسد. ناله مظلوم گاهی ظالم را باسفل السافلین می رساند.
دیگر از شروط عمده دعا آن است که حسن ظن و اعتماد کامل بپروردگار عالم داشته باشد شکی نداشته باشد که
ص: 268
حاجت بهر بزرگی که باشد در برابر قدرت پروردگار چیزی نیست، حتی در صورتی که شرائط اجابت هم جمع نباشد باز نباید مأیوس شد چون بقدری دستگاه رحمت وسیع است که اوقاتی را تعیین فرموده که دعا اثر دارد هر چه که باشد.
یکی وقت سحر یعنی ثلث آخر شب است دیگر سدس دوم از نصف دوم شب که اگر در این وقت نماز بخواند و حاجت بطلبد رواست، دیگر موقع زوال ظهر است و همچنین غروب آفتاب خصوصاً در شب جمعه و ساعت آخر روز جمعه.
در کتاب شریف عدة الداعی آدابی ذکر می کند و مقدمه و مؤخره ای، اول آداب مقدمه دعاء رعایت نظافت و طهارتست از ظاهر و باطن یعنی لباس و بدن را پاك و پاکیزه کند، مبادا لباس غصبی در برش باشد با وضو و غسل هم باشد از غسل های مستحب غسل توبه و حاجت است.
اما از طهارت باطن موقع دعا بایستی قلب را از امراض
ص: 269
قلبی پاك كند كينه مؤمن در دلش نباشد و اگر گناهی از او سرزده توبه کند.
در روایت است از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود در بنی اسرائیل یک نفر بود که سه سال دعا می کرد که خدا پسری باو دهد و دعایش مستجاب نمی شد، روزی از خدای تعالی گله کرد که من سه سال است ترا می خوانم اما نتیجه ای نمی بخشد، شب در خواب کسی باو گفت: با دل خراب دعا می کنی چه فایده؟
دلی که قساوت دارد دعا کردنش چه فایده باید با دلی نرم و پاك از كينه و حقد و جسد دعا کرد.
از آداب قبل از دعا، صدقه است وقتی که می خواهد دعا کند قبلا باندازه تمكنش صدقه دهد. بهرحال چون صدقه دلی را شاد می کند خدای تعالی هم در عوض دل صدقه دهنده را شاد می فرماید.
از جمله آداب کمالیه دعا، استعمال بوهای خوش است دیگر آن که در دعاء استعجال نباید کرد، با طمأنینه باید
ص: 270
حاجت خواست، دیگر تصریح بحاجت است یعنی حاجتی که دارد نام ببرد اگر عربی می داند بعربی و گرنه بفارسی و یا هر زبانی که دارد.
هر چند خدای عالم ﴿يَعْلَمُ السرّ وَ أَخْفى﴾ هست لكن دستور داده شده حاجت را بزبان بیاورد چون خدای تعالى دوست دارد.
از جمله آداب دعاء الحاح است، الحاج یعنی سماجت تأكيد، اصرار، در روایت دارد که خدای تعالی اختصاص داده است الحاح را برای خودش، مبادا از الحاح خسته شوی، هر چه بیشتر بهتر، تا حاجتت را نگیری دست بر ندار.
دیگر از آداب دعا آن است که شخص دعای عمومی کند مثلا اگر بدهکار است بگوید خدایا دین بدهکاران را ادا بفرما.
از همین جهت است که مجلسی می فرماید دعاهائی که بصورت مفرد رسیده مثلا ﴿اللَّهُمَّ اهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ...﴾ می شود بصورت جمع خواند و دیگران را هم شريك كرد یعنی گفت: ﴿ اللَّهُمَّ اهْدِنِا مِنْ عِنْدِكَ ....﴾
ص: 271
دیگر دعای اجتماعی است مثلا یک عده چهل نفری با هم دعا کنند هر چه عدد بیشتر باشد باجابت نزدیک تر است.
حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید پدرم باقر العلوم (علیه السلام) هر وقت حاجت مهمی داشت اهل منزل حتى غلام و كنيزها را جمع می کرد و می فرمود من دعا می کنم و شما آمین بگوئید و نسبت بخود حضرت صادق (علیه السلام) هم دارد که غلام ها را جمع می کرد و می فرمود دعا کنید خدا مرا بیامرزد.
دیگر از آداب دعاء آن است که قبل از دعاء حمد و ثنای الهى كند و اقرار بوحدانیت خدای تعالی نماید و استغفار کند و نعمت های خدا را بشمارد، دعای عرفه ابی عبدالله الحسين (علیه السلام) را ببینید همه تعریف نعمت های الهی و حمد و ثنای اوست یا مثل دعای ابوحمزه حضرت سجاد یا دعای کمیل امير المؤمنين (علیه السلام) كه همه اطلاع دارید ﴿سَيِّدي اَنَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَهُ ...﴾
دیگر از شروط دعاء آن است که صلوات بر محمد و آل
ص: 272
محمد بفرستد آقایان را واسطه قرار دهد.
حدیثی از جناب سلمان منقول است که فرموده اگر شما بسلطان کار داشته باشید چکار می کنید؟ می روید نزد بعضی از اقارب و نزدیکانش که در درگاهش قرب داشته باشد و توسط آن شخص از سلطان حاجت می طلبید.
می فرماید هیچ کس در دستگاه رب العالمین شرفش بیشتر از محمد و آل محمد نیست باو و خاندانش التجاء کنید آن ها را واسطه قرار دهید حاجتتان برآورده خواهد شد.
بعضی از منافقین گفتند اگر راست می گوئی از خدا بخواه که ترا از همه اهل شهر ثروتمند تر قرار دهد - سلمان فرمود من از خدا بتوسط آقایان سه حاجت خواستم که از همه چیز افضل است و بمن داد اول آن که زبانم را به ذکرش مشغول دارد، دوم قلبم را خاشع و سوم آن که در شدائد دنیا صبور باشم و خدا بمن داد.
چون صلوات دعائی است مقبول و اگر همراه سایر دعاها باشد انشاء الله همه برآورده خواهد شد این است که
ص: 273
گفته اند در اول و آخر دعایتان صلوات را ترك نكنيد (1)
از جمله شرائط دعا بلکه مهم ترین شرط آن اقبال و حضور قلب است یعنی آن مطلبی که می خواهد باید قلبش حاضر باشد و بخواهد نه این که زبان فقط باشد باید زبان ترجمان قلب باشد - مثلا کسی بعیادت مریض می رود جزو تعارفات می گوید خدا انشاء الله شفا بدهد، این که دعا نشد وقتی دعا است که جداً قلبت شفایش را از خدا بخواهد.
در کتاب شریف کافی حدیثی است که از حضرت سجاد علیه السلام نقل می کند که خلاصه اش آن که فرمود دعا برای کسی در حال سهو قلب نكنيد وقتی که قلب ندارید این چه حرفی است که می زنید مثلا پسری را می بیند می گوید خدا پدرت را بیامرزد در حالی که قلبش از این معنی کاملا غافل است بهیچ وجه حضور برای دعا ندارد.
از جمله آداب دعا آن است که اگر مؤمنی بدرد تو مبتلا
ص: 274
است اگر خودت را ول کردی و دعاء برای او کردی برای خودت هم بهتر خواهد بود مثلا مریض هستی یادت آمد که فلان مؤمن هم مریض است دعا باو کردی خدا خودت را هم شفا می دهد.
ابن جندق روز عرفه از ظهر تا غروب با تضرع و زاری دعا می کرد یکی از او پرسید از خدا چه می خواستی؟ گفت برای سایرین دعا می کردم بدرستی که مودم شنیدم از مولایم موسی بن جعفر (علیه السلام) که فرمود هرگاه کسی دعا کند برای مؤمنی یا بخواهد مغفرت کسی یا شفای مریضی را، ملکی از عرش ندا می کند برای تو صد هزار برابر آن است.
حدیث شریف دیگر از معاوية بن وهب است که گفت شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود هرگاه مؤمنی برای کسی دعا کند ملائکه آسمان اول گویند صد هزار برابرش برای تو باد ملائکه آسمان دوم گویند دویست هزار برابرش برای تو باد، همین طور تا ملائکه آسمان هفتم گویند هفتصد هزار برابرش برای تو باد.
ص: 275
البته دعا برای غیر، وقتی مستجابست که آن شخص مؤمن را با خودش مساوی بلکه مقدم بدارد.
از جمله نعمت های عظیم الهی در این ماه، نعمت گرسنگی و تشنگی است که کم تر کسی متوجه نعمت بودن و اهمیت آن می شود در حال گرسنگی قلب رقیق می شود روشن می گردد و روحانی شده بیشتر رو بخدا می آورد چنان چه در حالی که سیر باشد تنبل می شود، سنگین است، میل دارد بخوابد اینست که خدا هر پرخور پرخوابی را دشمن می دارد (1) در ليلة المعراج برسولش محمد (صلی الله علیه و اله) فرمود: ای احمد بگویم علامت اهل دنیا را که ایشان را بشناسی کسی که خوراك و خواب او زیاد است، دشمن دار دنیا و اهل دنیا را.
اجمالا وقتی که معده خالی باشد، رغبت بذکر و یاد خدا بیشتر است و مستعد طلوع نور حکمت در قلب می باشد.
در روایت است که وقتی که حضرت داود (علیه السلام) می خواست
ص: 276
توبه کند، انابه و گریه و مناجات كند، يك هفته چیزی نمی خورد تا دلش رقیق شود با دل شکسته خدا را بخواند. اجمالا شکم پر، مانع روشنی دل و تابش نور معرفت و حکمت است.
باز در روایت است که روزی شیطان جلو یحیی بن زكريا مجسم شد باشكال مختلفه و گفت که هر کس را بشكلی اغواء می کنم. حضرت یحیی (علیه السلام) فرمود آیا برای من هم دامی داری؟
عرض کرد بلی. (واقعاً تعجب دارد پیغمبر و پیغمبر زاده باز شیطان دست از سرش بر نمی دارد، یحیائی که از 4 سالگی خداوند باو حکمت عنایت کرده) عرض کرد وقتی که شب می خواهی غذا میل کنی، جلوت غذا را جلوه می دهم تا بیشتر بخوری و سحر دیرتر بیدار شوی در نتیجه مقداری از مناجاتت ترك شود.
يحيى عهد کرد که دیگر تا عمر دارد، سیر نخورد شیطان هم عهد کرد که دیگر سرش را فاش نکند.
﴿وَاذکُروا بِجوعِکُم وعَطَشِکُم فیهِ جوعَ یَومِ القِیامَهِ
ص: 277
و عَطَشَهُ﴾.
وقتی که در روز مخصوصاً اگر تابستان هم باشد گرسنه و تشنه می شوید، از گرسنگی و تشنگی روز قیامت یاد آورید.
﴿وَ تَصَدَّقُوا عَلی فُقَرائِکُمْ وَ مَساکینِکُمْ﴾
در این ماه مبارك تا می توانید بفقرا و مساكين كمك کنید، صدقه، آتش غضب را خاموش می کند. اگر در پنهانی باشد چه بهتر. صدقه در پنهانی، مکر شیطان را خرد می کند غضب خدا را برطرف می کند.
در دعای ظهر ماه شعبان می خوانید: ﴿وَ ارزُقْنی مُواساتَ مَنْ قَتَّرتَ علیهِ مِنْ رِزْقِک بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ﴾ خدايا موفقم دار که از آن چه بمن عنایت فرمودی در راه تو بتهيدستان كمك كنم خصوص بارحام و خویشاوندان.
هر کس بمقدار تمکنش به روزه داران انفاق کند تا خوراك سحر و افطارشان مهیا شود، در روزۀ آن ها شريك است بدون آن که از اجر آن ها چیزی کم شود.
ص: 278
﴿وَ وَقِّرُوا كِبارَكُمْ ﴾- از جمله صفات پسندیده ای که خدا دوست می دارد و همیشه مخصوصاً درماه مبارك بايد بآن اهمیت داد احترام بزرگ تران است. اگر کسی از شما بزرگ تر است مخصوصاً اگر مویش هم سفید شده باشد اگر پدر باشد که دیگر مهم تر، او را هرچه بتوانید بزرگ دارید، احترام کنید، بگوئید عبادتش از ما زیادتر است.
﴿وَ ارْحَمُوا صِغارَكُمْ﴾ - هر کس هم که از شما کوچک تر است رعایتش کنید، ترحم، رأفت و رحمت باو داشته باشید. مگو این بچه است، کم فهم است. نه بلکه بگو این جوان است، اول تکلیفش می باشد، گناه نکرده یا کم کرده، از من پیش خدا رو سفیدتر است. با ترحم و مهربانی باو معامله کنید. چنان که ذکر شد ببزرگ ترها هم احترام کنید چون عبادتشان از شما بیشتر است- شما چکار واقع دارید خودش می داند و خدای خودش ولی ما مأمور بظاهر هستیم.
﴿و صِلُوا أرحامَکُم﴾- همیشه باید صله رحم کرد
ص: 279
مخصوصاً در این ماه عزیز و پر برکت - رحم هر چند دور باشد باید بوسیله مال یا ملاقات یا بسلام و بهر چه باشد باو پیوند نمود، مودت و محبت کرد.
﴿وَ أحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ﴾- زبانتان را نگاهدارید مبادا آن چه خلاف رضای خداست، از زبانتان صادر شود.
حضرت سجاد در ماه مبارك غير از قرآن و دعا و ذكر و نماز چیزی نمی فرمود و حرفی نمی زد:
﴿وَ غُضُّوا أبْصَارَكُمْ﴾- چشمان خود را از آن چه رضای خدا در آن نیست، بپوشانید نظر بخیانت نکنید، نظر با جنبيه و عورات خلق نکنید، گوش های خود را از آن چه گوش دادن بآن حلال نیست، نگهدارید.
﴿وَ عَمَّا لَا یَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَیْهِ أَسْمَاعَکُمْ ﴾:
مبادا موسیقی گوش کنید، مبادا گوش بغیبت، تهمت و دروغ بگیرید. تا بتوانید استماع قرآن و مواعظ کنید حتی از شنیدن حرف های بیهوده خودداری کنید، یک ماه خودتان را از هر جهت حفظ کنید.
ص: 280
﴿و تَحَنَّنوا عَلی أیتامِ النّاسِ﴾ - و مواظبت یتیم ها کنید اگر جائی یتیمی سراغ دارید، از او غافل نشوید. اگر از روی احسان دست بر سر یتیمی بکشید، هر موئی که از زیر دستتان رد شود حسنه ای برایتان ثبت می شود.
﴿وَ ارْفَعُوا أَیْدِیَکُمْ بِالدُّعَاءِ فِی أَوْقَاتِ صَلَواتِکُمْ ﴾.
در وقت هر نمازی دست ها را بدعا بلند کنید از خدا حاجت بخواهید چون:
﴿فَاِنَّها اَفْضَلُ السّاعاتِ﴾ - بهترین ساعات شبانه روز
همان ساعات نمازهای پنجگانه است که :
﴿یَنْظُرُ اللَّهُ فِیهَا بِالرَّحْمَهِ إِلَی عِبَادِهِ ﴾- در آن اوقات خداوند نظر رحمت به بندگانش می فرماید.
يُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ وَ يُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْهُ وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ ﴾.
بآن ها سه معامله می فرماید اگر با او مشغول مناجات شدند بآن ها پاسخ می دهد، اگر او را خواندند لبيك مي گويد اگر حاجت خواستند مستجاب می فرماید.
ص: 281
﴿أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَفُكُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ وَ ظُهُورَكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ﴾
ای مردم شما در گرو اعمالتان هستید، خود را باستغفار آزاد کنید.
تعبیر برهن در قرآن مجید و اخبار زیاد است ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ هر کس در گرو عمل خود است.
وجه تشبیه آن: چنان چه در رهن اگر کسی پول قرض گرفت و خانه اش را بعنوان وثیقه داد، مادام که بدهی خود را ادا نکرده، حق نقل و انتقال این خانه را ندارد چون ملك طلقش نیست و سر موعد اگر دینش را اداء نکرد مرتهن حق دارد از آن گروی حق خودش را بردارد. هم چنین شما در گرو اعمالتان هستید هر که عملی از او سرزده گرفتار آن عمل است. این که می بینید توفیقات کم شده، علتش گرو بودن بعمل است. مثلا شخص روز دروغ می گوید و شب از نماز شب محروم می شود چنان چه روایت
ص: 282
می فرماید بواسطه متابعت هوای نفس، دیگر اقبال قلب ندارد، حضور و رقت قلب کم می شود این اثر وضعی عمل است می خواهد شخص بفهمد يا نفهمد بعضی اوقات عمل بدی انجام داده و پیش خود خیال می کند کار خوبی کرده است مثلا عبادتی کرده که در آن ریاء نموده است.
صریح روایت است که اگر دیناری حق الناس بگردن کسی باشد و بمیرد، مثل مرغی است که بند بزرگی بپای او بسته است- نمی تواند بجنبد بملاء اعلاء راهش نمی دهند. بیائید خودتان را از گروی اعمال بیرون آورید تا بشود جنبشی کرد تا توفیق پیدا کنید. بچه می شود آزاد شد؟
﴿فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ﴾- بوسیله استغفار می شود آزاد شد پس بیائید توبه ای، انابه ای، التجائى بكنيم، عرض کنیم پروردگارا، گناهانی را که بیاد داریم و بیاد نداریم و مانع توفيق و قبولي دعا و اعمال ما است بیامرز.
هر کس بیشتر استغفار کند، زودتر و بهتر از رهن بیرون می آید.
﴿و ظهوركم ثقلية من اوزاركم﴾- ای مردم پشت شما را
ص: 283
وزرهائی که نتیجه اعمال بدتان هست سنگین کرده، هر کس بار خودش را حمل می کند وزر و وبال کسی برای دیگری نیست. (1)
بیائید ثقل خود را کم کنید آیا کسی که سبکبال است با کسی که از سنگینی بار نمی تواند برخیزد مثل هم است؟
آیا در صراط کسی که زیر بار گناهان نمی تواند حرکت کند، با کسانی که مثل برق حرکت می کنند مثل هم هستند؟
پس بیائید بار سنگین خود را سبك كنيد - بچه می شود سبکبار شد؟
﴿فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُمْ﴾- بطول سجده. هرچه سجده را بیشتر طول دهی، سجده های طولانی کنی، بارت سبک تر می شود اگر گریان هم باشی دیگر بهتر. هیچ حالی مقرب تر از سجده نیست.
از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال کردند آیا در حال رکوع و سجود دعا بخوانیم؟ حضرت فرمود: نزدیک ترین حالات عبد به پروردگارش وقتی است که در سجده گریان باشد.
ص: 284
روایات در اهمیت سجده زیاد است فقط بقسمتی از يك حديث شريف و طولانی اکتفا کنم.
عربی خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آمد عرض کرد عملی یادم دهید که خدا مرا دوست دارد و عملی که مردم مرا دوست دارند و عملی که مالم زیاد شود و عملی که عمرم در از شود و عملی یادم دهید که مریض نشوم و عملی که با شما محشور باشم.
حضرت فرمود: شش چیز خواستی که نتیجه شش عمل است: اگر می خواهی خدا دوستت دارد، از خدا بترس اهل تقوى شو، در خلوت و جلوت خدا را حاضر و ناظر بدان ﴿إنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ﴾ خدا پرهیزگاران را دوست دارد. اگر می خواهی مردم ترا دوست بدارند، از آن ها طمع خود را بردار و بآن ها احسان کن ﴿اَلإِنْسانُ عَبیدُ الإِحْسانِ﴾ اگر می خواهی مالت زیاد شود زكوة بده (البته مراد مطلق زکوة است چه مستحب چه واجب) - انفاق موجب برکت مال است.
ص: 285
اگر می خواهی بدنت سالم باشد، صبح و عصر صدقه بده. (1)
اگر می خواهی عمرت در از شود، صله رحم کن - دراز (مخصوصاً در ماه رمضان که ضمن همین خطبه شریفه عرض شد).
ششم که محل شاهد ماست، فرمود اگر می خواهی با من محشور شوی راهش اینست که سجده را طولانی کنی.
نسبت ببعضی از صحابه هم دارد که از پیغمبر (صلی الله علیه و اله) تقاضا کردند که ضمانت بهشت برایشان بفرماید حضرت فرمود سجده زیاد کن.
سجده همه قسمش مطلوب است خصوص سجده شکر و از آن جمله بعد از نماز است شکر کن که توفیق بنماز پیدا کردی و مستحب است که دو طرف صورت را هم روی حاک بگذارد. دعاهایی هم وارد شده که در حاشیه مفاتیح ذکر نموده. اگر کسی هم نخواهد دعاهای وارده را بخواند، خود این عمل مطلوب است.
ص: 286
بحضرت موسی وحی رسید که می دانی چرا ما ترا کلیم خود قرار دادیم چون یافتیم ترا که از همه کس بدرگاه ما خاضع تر و خاشع تری بس از هر نماز صورتت را روی خاک می گذاری و اظهار عجز می کنی.
چه لذتی از این بالاتر که انسان تملقش را برای پروردگارش بگذارد فقط برای خدا کرنش کند و بس.
﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا يعَذِّبَ الْمُصَلِّينَ وَ السَّاجِدِينَ وَ أَنْ لَا يُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ ﴾-
﴿يُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِي هَذَا الشَّهْرِ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَلَيْسَ كُلُّنَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ ص اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ كَانَ لَهُ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ وَ مَنْ خَفَّفَ فِي هَذَا الشَّهْرِ عَمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ خَفَّفَ اللَّهُ عَلَيْهِ حِسَابَهُ وَ مَنْ كَفَّ فِيهِ شَرَّهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ أَكْرَمَ فِيهِ يَتِيماً أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ وَصَلَ
ص: 287
فِيهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ مَنْ قَطَعَ فِيهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللَّهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ يَوْمَ يَلْقَاهُ﴾.
واعلموا... بدانید که خدای عزوجل بعزت و جلالش قسم یاد فرموده که نمازگذاران و سجده کنندگان را عذاب نکند و آن ها را در روز قیامت بنعره جهنم نترساند. وقتی نعره جهنم بلند شد، همه ترسان می شوند مگر آن هائی که خدا نخواهد ﴿وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ از آن جمله نمازگذاران و سجده کنندگانند.
موضوع مهم دیگری که رسول الله (صلی الله علیه و آله) تذکر می فرمایند افطار دادن روزه داران است.
می فرماید هر که روزه داری را در این ماه افطار دهد ثواب يك بنده آزاد کردن برای اوست و گناهان گذشته اش آمرزیده است.
در روایت دیگری که در کتاب اقبال است ﴿مَنْ فَطَّرَ صَائِماً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ﴾ کسی که روزه داری را افطار دهد همان اجری که بروزه دار داده می شود، برای اوست (بدون
ص: 288
این که از فرد صائم کم شود).
باز در کتاب اقبال از «سدیر» روایت کرده که گفت: روز ماه مبارك مشرف خدمت حضرت صادق (علیه السلام) شدم فرمود سدیر آیا می دانی این روزها و شب ها چه روز و شب هائی است؟ عرض کرد ایام و لیالی ماه مبارك رمضان است.
فرمود: آیا می توانی هر شب هنگام افطار ده نفر از اولادهای حضرت اسمعیل (علیه السلام) را بخری و آزاد کنی در راه خدا؟ عرض کرد آقا نمی توانم. فرمود آیا نه نفر می توانی عرض کرد نه یا مولای. فرمود هشت نفر چطور؟ تا رسید بيك نفر. عرض كرد نمي توانم تمکن مالی ندارم. فرمود آیا می توانی روزه داری را افطار دهی؟ عرض کرد بلی.
فرمود: غرض من هم همین بود - یعنی ثواب افطار دادن مؤمن مطابق با آزاد کردن ده بنده مؤمن از اولاد اسمعيل است.
قطع نظر از روایات کثیره ای که رسیده، سید در اقبال می فرماید: بحكم عقل، خود انسان می فهمد که افطار روزه دار كمك بقوه اوست برای روزه گرفتن. پس در
ص: 289
عمل او شريك است.
و لذا شیخ شوشتری می فرماید: مراد از سحری و افطاری دادن، سیر کردن روزه دار است نه يك استكان آب گرم و یا چای و دانه خرمائی. این ثوابی که ذکر شد راجع بسیر کردن است هر چند آن هم بسیار خوب است لکن خیال نکنید که اگر چند دانه خرما در صف جماعت گرداندید ثواب چندین بنده آزاد کردن دارید.
چنان چه از خود خطبه شریفه معلوم می شود که مستمعین سیر کردن از افطار می فهمیدند و وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) روی منبر فرمود برای افطار روزه دار این ثواب ها است از پای منبر یک نفر عرض کرد همه ما این قدرت و تمکن را نداریم که افطاری بدهیم. چهارصد نفر فقیر در مسجد بودند که خودشان سخت محتاج بودند و ایشان هم می خواستند افطاری بدهند.
حضرت فرمود (حال که ندارید) بمقدار قوه بدهید هر چند که نصف خرما باشد. البته خدا همان ثواب شخص
ص: 290
متمكن موفق را عنایت می فرماید.
مهمان بابرکت می آید و وقتی هم که رفت بلا از اهل آن خانه دور می شود.
﴿مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ﴾ ایها الناس در این ماه اخلاقتان را خوب کنید. این حسن خلق گذر نامه ای برای گذشتن از پل صراط در روز قیامت برای شما خواهد بود.
﴿وَ مَنْ حَفِظَ﴾ و ايها الناس در ماه رمضان بر هر که حاکم هستید (غلام و کنیز که حالا نیست) نسبت بكلفت و نوکر و شاگرد حتی همسر رعایت کنید در کارشان تخفیف دهید مثلا شاگرد خود را زودتر مرخص کنید، خدا هم حساب شما را خفيف می کند و رعایت شمارا در موقف حساب خواهد فرمود.
﴿مَنْ کَفَّ شَرَّهُ﴾ هر که در این ماه نگذارد شرش بکسی برسد می تواند فحش دهد، می تواند بخلق اذیت کند، اما نکند با این که روزه دار تندخو و عصبانی می شود مخصوصاً
ص: 291
اواخر روز وقتی که خیلی گرسنه می شود مع الوصف خودش را بگیرد، خلاصه هر کس شرش را نگهدارد خدا هم غضبش را از او بر می دارد و کسی که رحمش را وصل کند خدا رحمتش را شامل حالش می کند و برعکس کسی که قطع رحم کند خدا هم رحمتش را از او بر می دارد.
﴿ مَنْ تَطَوَّعَ فیهِ بِصَلوهٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ بَرائَهً مِنَ النّارِ وَ مَنْ أَدََی فِیهِ فَرْضاً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَدَّى سَبْعِينَ فَرِيضَةً فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الشُّهُورِ﴾
و هر كس نماز مستحبی در این ماه بخواند خداوند برایش آزادی از آتش را ثبت می فرماید و کسی که نماز واجبی را در این ماه بخواند برایش ثواب کسی است که هفتاد نماز واجب در غیر این ماه بخواند.
﴿وَ مَنْ اَکْثَرَ فِیهِ مِنَ الصَّلَواةِ عَلَیَّ ثَقَّلَ اللهُ مِیزانَهُ یَوْمَ تَخِفُّ اْلمَوازِینُ و مَنْ تَلافیهِ آیةً مَنَ الْقُرآنِ کانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ خَتم الْقُرآنَ فی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُوُرِ.﴾
ص: 292
هر کس در این ماه زیاد صلوات بر محمد و آل او بفرستد خدای تعالی حسناتش را در روز قیامت سنگین می فرماید در آن وقتی که میزان ها می خشکد و انسان کمال احتیاج را دارد که حسناتش بر گناهانش بچربد.
﴿والشَّیَاطینَ مَغْلُولَهٌ ﴾ غير از این فرمایش خاتم الانبیاء روایات کثیره دیگری در این موضوع است و در روایت نبوی می فرماید خدای تعالی هفت ملك را مأمور هر شیطانی فرموده که نتوانند مؤمنین را اغواء کنند - این ها در غل هستند تا روز آخر ماه مبارك.
سید بن طاوس عليه الرحمه می فرماید بعضی می گویند ماه رمضان که با سایر ماه ها فرقی نمی کند می بینیم اهل معصیت همان عادات قبل را دارند اگر در این ماه بیشتر معصیت نکنند تخفیفی هم نمی دهند بلکه اشخاص روزه دار هم در همین ایام گناهانی از آن ها سر می زند - اگر شیاطین
ص: 293
در غل و زنجیر هستند و نمی توانند اغواء کنند باید از کسی گناهی سر نزند.
مرحوم سید چند جواب می دهد که ببعضی اشاره می شود می فرماید اولا این احادیث عام نیست یعنی نه این که تمام شیاطین افراد در غل هستند بلکه شياطين يك عده خاصی از اهل ایمان که مهمان خدا شده اند در زنجیرند - قبلا عرض کردم که مهمان خدا چه کسی است- کسی که پشت پا بهوی و هوس زده باشد آن وقت از جمله پذیرائی های الهی یکی هم در غل شدن شیاطین او است.
جواب دیگری که می دهد این است که شاید مراد اولادهای ابلیس هستند که در غل می باشند لكن خود شيطان آزاد است.
لكن جوابی که بدل بهتر می چسبد و از سایر جواب ها متین تر است این است که می فرماید کار شیاطین اغواو وسوسه است. بیشر تلقین شر می کنند اما اجبار که نمی کنند یعنی
ص: 294
کسی نیست که در گناه کردن اختیار نداشته باشد این گناهانی که مرتکب می شوند بواسطه هوای نفس خود آن هاست نه اغوای شياطين. (1)
کسی که یازده ماه معصیت کرده، دیگر خودش يك شیطانی شده و احتیاج باغواء ندارد هر چند شیاطین هم در غل باشند، خود نفس اماره اش نمی گذارد راحت بنشیند.
دشمن خارجی ببركت ماه مبارك در زنجیر است اما با دشمن داخلی چه می شود کرد؟
آن را هم بايستي با التجاء الى الله - توبه انابه در غل کرد تا انسان راحت شود.
﴿اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اَبْوابَ الْجِنانِ مُفَتَّحَةٌ فَاسْئَلُوا رَبَّکُمْ اَنْ لا یُغَلِّقَها عَلَیْکُمْ و اَبوابَ النِّیرانِ مُغَلَّقَهٌ؛ فَاسئَلُوا رَبَّکُم أَن لا یُفَتِّحَها عَلَیکُم والشَّیاطیِنَ مَغلُولَهٌ؛ فَاسئَلُوا رَبَّکُم أَن
ص: 295
لا یُسَلّطَهَا عَلَیْکُمْ﴾
بعد می فرماید: «ای مردم درهای بهشت بروی شما باز است از خدا بخواهید که آن ها را بروی شما نبندد و درهای دوزخ بر شما بسته است پس از خدا بخواهید آن ها را بروی شما باز نفرماید. مبادا درهای جهنم بروی شما باز شود درهای جهنمی که اکنون از برکات این ماه برویتان بسته شده است و شیطان ها در زنجیرند از خدایتان بخواهید آنان را بر شما چیره نفرماید».
ای مردم از امشب دعاهای شما مستجاب است ملکی است که ندا می کند ﴿هَلْ مِنْ سَائِلٍ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ﴾
قال امير المؤمنين (علیه السلام) فَقُمتُ فَقُلتُ ...
امیرالمؤمنین فرمود: بلند شدم و عرض کردم یا رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: بهترین اعمال پرهیز از گناه است.
سپس گریه کرد پرسیدم چه چیز شما را گریانید فرمود یا علی برای آن چه که در این ماه برتو وارد می شود گریانم
ص: 296
مثل این که می بینم که تو در نماز هستی و حال آن که بدبخت ترین اولین و آخرین بدبخت تر از آن که ناقه ثمود را پی کرد، ضربه ای بتو می زند که محاسنت را از خون سرت خضاب می کند.
فرمود گفتم آیا در آن هنگام دین من سالم است یعنی با ایمان هستم؟ فرمودآری بر سلامت دین هستی و سپس فرمود: یا علی کسی که ترا بکشد، مرا کشته و کسی که ترا دشمن بدارد مرا دشمن داشته و کسی که ترا دشنام دهد مرا دشنام داده زیرا که تو بمنزله جان منی، روح تو از روح من و طينت تو از طینت من است. خداوند من و ترا خلق فرموده و هر دوی ما را برگزید مرا برای رسالت و ترا برای امامت. هر که امامت ترا انکار کرد، پیغمبری مرا انکار کرده است. یا علی تو جانشین و پدر فرزندان و شوهر دختر منی. فرمانت فرمان من است. قسم بخدائی که مرا بپیغمبری برگزید و بهترین خلق قرار داد این که توحجت خدا بر خلقش هستی و امین او بر رازش می باشی و جانشینش بر
ص: 297
بندگانش هستی.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) باسناد خود از حضرت امیر المؤمنين (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
﴿اِنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلَّی اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم، خَطَبَنا ذَاتَ یَوْمٍ، فَقالَ: اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّهُ قَدْ اَقْبَلَ اِلَیْکُمْ شَهْرُ اللّه ِ بِالْبَرَکَهِ وَالرَّحْمَهِ وَالْمَغْفِرَهِ، شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللّه ِ اَفْضَلُ الشُّهُورِ، وَ اَیّامُهُ اَفْضَلُ الاَیّامِ، وَلَیالیهِ اَفْضَلُ اللَّیالی، وَ ساعاتُهُ اَفْضَلُ السّاعاتِ وَهُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فیهِ اِلی ضیافَهِ اللّه ِ، وَجُعِلْتُمْ فیهِ مِنْ اَهْلِ کَرامهِ اللّه ِ، اَنْفاسُکُمْ فیهِ تَسبیحٌ، وَنَوْمُکُمْ فیهِ عِبادَهٌ، وَعَمَلُکُمْ فیهِ مَقْبُولٌ، وَ دُعاؤُکُمْ فیهِ مُسْتَجابٌ، فَاسْئَلُوا اللّه رَبَّکُمْ بِنِیّاتٍ صادِقَهٍ، وَ قُلُوبٍ طاهِرَهٍ اَنْ یُوَفِّقَکُمْ لِصِیامِهِ، وَ تِلاوَهِ کِتابِهِ فَاِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حَرُمَ غُفْرانَ اللّه فی هذَا الشَّهْرِ الْعَظیمِ. وَاذْکُرُوا بِجُوعِکُمْ وَعَطَشِکُمْ فیهِ جُوعَ یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ عَطَشه، وَتَصَدَّقُوا عَلی فُقَرائِکُمْ وَمَساکینِکُمْ، وَوَقِّرُوا کِبارَکُمْ، وَارْحَمُوا صِغارَکُمْ، وَصِلُوا اَرْحامَکُمْ، وَاحْفَظُوا اَلْسِنَتَکُمْ، وَغُضُّوا عَمّا لا یَحِلُّ النَّظَرُ اِلَیْهِ اَبْصارَکُمْ وَعَمّا لا یَحِلُّ الاِسْتِماعُ اِلَیْهِ اَسْماعَکُمْ، وَتَحَنَّنُوا عَلی اَیْتامِ
ص: 298
النّاسِ کَما یُتَحَنَّنُ عَلی اَیْتامِکُمْ، وَتُوبُوا اِلَی اللّه ِ مِنْ ذُنُوبِکُمْ، وَارْفَعُوا اِلَیْهِ اَیْدِیَکُمْ بِالدُّعاءِ فی اَوْقاتِ صَلَواتِکُمْ فَانَّها اَفْضَلُ السّاعاتِ یَنْظُرُ اللّه عَزَّ وَجَلَّ فیها بِالرَّحْمَهِ اِلی عِبادِهِ، یُجیبُهُمْ اِذا ناجَوْهُ وَ یُلَبّیهِمْ اِذا نادَوْهُ وَ یَسْتَجیبُ لَهُمْ اِذا دَعَوْهُ اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَنْفُسَکُمْ مَرهُونَهٌ بِاَعْمالِکُمْ فَفُکُّوها باِسْتِغْفارِکُمْ وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَهٌ مِنْ اَوْزارِکُمْ، فَخَفِّفُوا عَنْها بِطُولِ سُجُودِکُمْ. وَاَعْلَمُوا اَنَّ اللّه تَعالی ذِکْرُهُ اَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ اَنْ لا یُعَذِّبَ الْمُصَلّینَ وَالسّاجِدینَ وَاَنْ لا یُرَوِّعَهُمْ بِالنّارِ یَوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ اَیُّهَا النّاسُ، مَنْ فَطَّرَ مِنْکُمْ صائِما فی هذَا الشَّهْرِ کانَ لَهُ بِذلِکَ عِنْدَ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ عِتْقُ رَقَبَهٍ، وَمَغْفِرَهٌ لِما مَضی مِنْ ذُنُوبِهِ فَقیلَ لَهُ: یا رَسُولَ اللّه ِ، وَلَیْسَ کُلُّنا نقْدِرُ عَلی ذلِکَ. فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صَلَّی اللّه عَلَیْهِ: اِتَّقُوا النّارَ وَلَوْ بِشِقِّ التَّمْرِ، اِتَّقُوا النّارَ وَلَوْ بِشَرْبَهٍ مِنْ ماءٍ.
اَیُّهَا النّاسُ، مَنْ حَسَّنَ مِنْکُمْ فی هذَا الشَّهْرِ خُلْقَهُ کانَ لَهُ جَوازا عَلَی الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الاَقْدامُ، وَمَنْ خَفَّفَ فی هذَا الشَّهْرِ ممّا مَلَکَتْ یمینُهُ خَفَّفَ اللّه عَلَیْهِ حِسابَهُ، وَ مَنْ کَفَّ فیهِ شَرَّهُ کَفَّ اللّه
ص: 299
عَنْهُ غغَضَبَهُ یَوْمَ یَلْقاهُ، وَ مَنْ اَکْرَمَ فیهِ یَتیما اَکْرَمَهُ اللّه ُ یَوْمَ یَلْقاهُ، وَ مَنْ وَصَلَ فیهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللّه بِرَحْمَتِهِ یَوْمَ یَلْقاهُ، وَ مَنْ قَطَعَ رَحِمَهُ قَطَعَ اللّه عَنْهُ رَحْمَتَهُ یَوْمَ یَلْقاهُ وَمَنْ تَطَوَّعَ فیهِ بِصَلوهٍ کَتَبَ اللّه لَهُ بَرائَهً مِنَ النّارِ وَمَنْ اَدّی فیهِ فَرْضا کانَ لَهُ ثَوابُ مَنْ اَدّی سَبْعینَ فَریضَهً فیما سِواهُ مِنَ الشُّهُورِ، وَمَنْ اَکْثَرَ فیهِ مِنَ الصَّلاَهِ عَلَیَّ ثَقَّلَ اللّه میزانَهُ یَوْمَ تَخَفَّفَ الْمَوازینُ، وَمَنْ تَلی فیهِ آیَهً مِنَ الْقُرآنِ کانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ خَتَمَ الْقُرآنَ فی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ.
اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَبْوابَ الْجَنانِ فی هذَا الشَّهْرِ مُفَتَّحَهٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّکُمْ اَنْ لا یَغْلِقَها عَلَیْکُمْ وَاَبْوابَ النّیرانِ مُغْلَقَهٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّکُمْ اَنْ لا یَفْتَحَها عَلَیْکُمْ، وَالشَّیاطینَ مَغْلُولَهٌ، فَاسْئَلُوا رَبَّکُمْ اَنْ لا یُسَّلِّطَها عَلَیْکُمْ.
قالَ اَمیرُ المُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ: فَقُمْتُ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّه ِ، ما اَفْضَلُ الاَعْمالِ فی هذَا الشَّهْرِ؟ فَقالَ: یا اَبَا الْحَسَنِ اَفْضَلُ الاَعْمالِ فی هذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ بَکی فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّه ِما یُبْکیکَ؟ فَقالَ: یا عَلِیُّ، اَبْکی لِما یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فی هذَا الشَّهْرِ، کَاَنّی بِکَ وَ اَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَقَدِ انْبَعَثَ
ص: 300
اَشْقَی الاَوَّلینَ وَالآخِرینَ شَقیقَ عاقِرِ ناقَهِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَهً عَلی قَرْنِکَ فَخَضَّبَ مِنْها لِحْیَتَکَ، قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّه ِ وَ ذلِکَ فی سَلامَهٍ مِنْ دینی؟ فَقالَ صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ: فی سَلامَهٍ مِنْ دینِکَ ثُمَّ قالَ: یا عَلِیُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنی، وَ مَنْ اَبْغَضَکَ فَقَدْ اَبْغَضَنی، وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنی لاَِنَّکَ مِنّی، کَنَفْسی رُوحُکَ مِنْ رُوحی وَ طینَتُکَ مِنْ طینَتی، اِنَّ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی خَلَقَنی وَ اِیّاکَ وَاصْطَفانی وَ اِیّاکَ، وَ اخْتارَنی لِلنُّبُوَّهِ، وَ اخْتارَکَ لِلاِمامَهِ، وَ مَنْ اَنْکَرَ اِمامَتَکَ فَقَدْ اَنْکَرَ نُبُوَّتی
یا عَلِیُّ اَنْتَ وَصِیِّی وَ اَبُو وُلْدی وَ زَوْجُ اِبْنَتی، وَ خَلیفَتی عَلیاُمَّتی فی حَیوتی وَ بَعْدَ مَوْتی اَمْرُکَ اَمْری وَ نَهْیُکَ نَهْیی، اُقْسِمُ بِالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّهِ وَ جَعَلَنی خَیْرَ الْبَرِیِّهِ اِنَّکَ لَحُجَّهُ اللّه ِ عَلی خَلْقِهِ وَ اَمینُهُ عَلی سِرِّهِ وَ خَلیفَتُهُ عَلی عِبادِهِ﴾
ص: 301
حسن و حسین در مباهله پیغمبر (صلی الله علیه و اله)...17
عزت حسنین، پسران پیغمبر (صلی الله علیه و اله)...18
پاسخ حضرت رضا (علیه السلام) به مأمون...19
حسنين و سورة هل اتی...19
2...21
حبیب با محبوب در آخرت...21
گناه، دوری می آورد...22
باب الحسين (علیه السلام) رحمت عمومی...23
از محبت، دیو حوری می شود...25
3...27
راه حسین، راه دل است...27
گناه، مانع تابش نور حسینی است...28
تاریکی دل و غفلت...29
قیام بر حسین واجب شد...30
وصیت معاویه به یزید...31
4...39
رحم و صلب پاک از شرك و زنا...39
ص: 302
شیعه، حلال زاده است...40
علی (علیه السلام) در حال خطبه و بیماری رمیله...41
زیاد و پسرش حرام زاده بودند...42
میثم از مردان روزگار...44
5...45
خودتان را بهلاکت نیندازید...45
ترك جهاد، مهلکه دنیوی و اخروی...46
باز هم حسین را می کشتند...47
صلحنامه و شیعه کشی معاویه...48
تقیه بر حسین (علیه السلام) حرام بود...49
در بهره های روحانی یاد حسین کنید...50
موقعیت بی نظیر حسین (علیه السلام)...52
سخنرانی آتشین ابی عبدالله (علیه السلام)...53
کاروان بسوی کربلا...54
6...55
برای حسین (علیه السلام) جای تقیه نبود...55
گفتگوی فرزدق با ابی عبدالله (علیه السلام)...56
ص: 303
خرق عادت برای حجت...58
پیشنهاد یارى ملائكه و جن...59
7...60
صفات خدا در پیغمبر و امام...60
حسین (علیه السلام) امام است زیرا...62
دویست معجزه برای حسین (علیه السلام)...63
غیرت و نهى از منكر عملى...66
داستان ارینب و یزید...67
8...70
مخالفت با ولایتعهدی یزید...70
غیرت ابراهيم خليل...72
بردباری حسین (علیه السلام) با مرد شامی...73
داستانی از حیاء و كرم حسین (علیه السلام)...74
ترحم به حیوان و کافر...76
بدهی اسامه را می پردازد...77
9...78
کشته اشك چشم...78
ص: 304
فریاد رسی حسین (علیه السلام) هنگام نزع...79
نتیجه گریه بر حسین، در قبر...81
فریاد رسی در برزخ از عزادار حسین...83
در زیر سایه حسین در محشر...84
این همه اثر براى يك قطره اشك!...86
داستان مهمانی بیابانی از سلطان...86
10...89
ظهور کمالات محبوب در محب...88
صبر، کمال چشمگیر حسین...90
کمالات، نتیجه بردباری است...92
بردباری در برابر شهوات...93
سبك شمردن نماز و گریه بر حسین...94
صبر بر ناملایمات...96
فرمایش حسین بر کشته حبيب...98
ابا الفضل سه برادرش را بمیدان می فرستد...98
راحتی و رحمت در صبر است...99
ص: 305
سلیمان اعمش و زیارت حسین...101
11...102
انسان شیفته احسانست...102
از آن که چشمت داد تشکر کن...104
واسطة نعمت هم عزیز است...105
حب کمال، فطری بشر است...106
دوستی محمد با آل است...107
پاسخ اعتراض واضح می شود...110
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) و عزای حسین (علیه السلام)...111
سجده بر تربت حسین (علیه السلام)...112
روايات سجده از صحاح سته...113
چرا مهر کربلا درست می کنند...114
کربلا پاره ای از بهشت است...115
تربت حسین (علیه السلام) همراه جنازه...116
12...117
دوستی آل محمد ضروری است...117
ص: 306
پس نزاع شیعه و سنی چیست؟...120
شیعه کشی معاویه و پیروانش...121
ریشۀ اختلاف در حقیقت دوستی...122
تبعیت لازمه دوستی در چیست؟...124
لازمة دوستی، دشمنی با دشمن است...126
شجره ملعونه بنی امیه...127
دوستی با دشمنان پیغمبر، با ایمان نمی سازد...130
تقرب بخدا در لعن بدشمنان اهل بیت...131
لعن کردن آدم و نوح بقاتلین حسین (علیه السلام)...132
13...132
اهمیت مجالس عزاداری حسین (علیه السلام)...132
دوستی خدا و محمد (صلی الله علیه و اله) و عترت...134
دوستی علی (علیه السلام) محك ايمان...137
چرا ایمان بی محبت علی (علیه السلام) نیست؟...138
عبادت با هوی بی ارزش است...138
علمای سنی کاملا مقصرند...139
ص: 307
راه سوم در پیش نیست...140
ایمان در هنگام گناه...142
ابراهیم خلیل، نمونه دوست خدا...143
آثار شگفت دوستی...146
خیر بنده و آشنائی بحسین (علیه السلام)...148
مگر شیعه نماز می خواند؟...150
حقیقت ایمان ولایت است...151
ایمان غیر از عصمت است با آن 152 التي به
خشوع، دوستی با ذلت است...152
دوستی محمد، جدا از دوستی علی نیست...153
بقیع را خراب کردند...154
از چهار چیز پرسیده می شود...155
ما بکوتاهی خود معترفيم...155
سلمان در رأس شيعيان على (علیه السلام)...156
سخنان سلمان هنگام مرك...157
ص: 308
سعید، فدائی باوفای حسین...159
بازگشت پس از سرگرمی...160
دوستی نهفته در دل مؤمن...161
15...162
قیام حسین و برداشت افراد از آن...162
علم امام (علیه السلام) نمونه علم خداست...163
گفتگوی میثم با حبيب و عمرو...164
چگونه شیعه منکر علم امام می شود...165
حسین از کشته شدنش خبر داد...167
اگر می دانست چرا رفت...168
جمع بين تكلیف واقعی و ظاهری...169
نام پیغمبر در تشهد و گفتار معاویه...170
پیشوایان در نگهداری دین مسئولند...170
وظیفه مقابله با یزید...171
رشد عقلی مردم و ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...172
حمایت از دین تا نفس آخر...173
ص: 309
تلاش برای زندگی بهتر...174
کار حسین دعوت بآخرتست نه دنیا...175
وجوب قیام برای حسین از جهت ظاهری...175
اسارت زن ها تكميل قيام حسين...177
حسین (علیه السلام) بر سر دو راهی...178
تنها، هدف را دنبال می کند...179
قرآن را عملا آشکار کرد...180
اسیر را آزاد می کند...183
قيام حسین (علیه السلام) و قيام ابن زبیر...184
قیام برای امر بمعروف و نهی از منکر...186
گواهی می دهم نماز را بر پا کردی...186
17...187
تكامل معنوی مخصوص آدم است...187
کمال آدمی و خدا پرستی...188
نمونه ای از نابسامانی دیگری...189
خواسته های مادی پایان ندارد...190
ص: 310
اصل دین پس از پیغمبر (صلی الله علیه و اله) فراموش شد...191
مؤمنين بعلی (علیه السلام) شناخته می شوند...192
برنامه علی (علیه السلام) در مقابل معاویه...193
دینش را بپول خرید...194
با حفظ ظاهر، حقیقت دین را می کوبید...195
يزيد افتضاح را کامل نمود...195
حسین (علیه السلام) حقیقت دین را آشکار کرد...196
ثواب های زیاد ببرکت حسین (علیه السلام)...196
دعای حضرت صادق (علیه السلام) در سجده...197
مصیبت حسین (علیه السلام) بزرگ ترین است...198
ام معبد و درخت ملکوتی...199
عزاداری اجنه بیشتر از بشر ... 202
18...203
دو اشکال درباره قضیه کربلا...203
سرنوشت با جبر دو تا است...205
تقدير بمعنى اذن الهی...206
ص: 311
رؤیای صادقه، آگاهی از مقدراتست...207
چرا واقعه کربلا مقدر شد...209
مظلومی بر دار و مقامات عالی...210
مصلحت های واقعه کربلا...211
قرب حق و رقت قلبي...213
19...215
قلب حقائق توسط نفس انسانی...215
فرق بین غرور و رجاء...216
امید بهشت و راه جهنم...217
باب الحسين (علیه السلام) سبب رجاء...218
توبه برای امید است نه غرور...219
کلمات شیخ شوشتری در مقدمه خصائص...220
توکل، بیم و امید، رضا و صبر از لوازم ایمان...221
اخلاص شرط قبولی عمل...222
نشانه های شیعه علی را در خود نمی بینم...223
کستی نجات حسین...224
ص: 312
نشانه های ایمان در باب الحسين...224
مظالم و حق الناس بیچاره می کند...226
ثواب حج و عمره پیغمبر برای زائر حسین (علیه السلام)...227
اثر زیارت حسین در زیادتی ایمان...228
همخوراکی با پیغمبر (صلی الله علیه و اله)...229
20...230
خلاصه بحث فرق بین غرور و رجاء...230
ابر رحمت و بذر زارع...231
تنها از پرهیزگاران پذیرفته می شود...231
کلمات جالب ولی غلط...232
پیغمبر و عزاداری حسین...233
هدف حسين (علیه السلام) ایمان و تقوی است...234
شفاعت هم موجب امید است نه غرور...235
بكفار و تارك الصلوة و بخيل شفاعت نمی رسد...236
محل شفاعت جمل است...237
جوان گنهکار و آمادگی برای رحمت حق...239
ص: 313
قبولی توبه ببركت وسائل حسینی...242
حزن در عاشورا نشانه ایمان...244
جوار حسین بهتر از بهشت...245
دلشکستگی، عمل خالص است...246
ماه خدا...248
احترام ماه رمضان...249
شفاعت ماه مبارك در قیامت...250
ماه خدا و رحمت و بخشش...251
دعوت بمهمانی خدا...253
لذت انس بذكر خدا...254
پذیرائی های پروردگار عالم...255
گنهکار مهمان خدا نشده...256
عمل پذیرفته و دعا مستجابست...257
تکیه برحمت خدا...258
بخوان کرمت می نگریم...259
نیت صادق با قصد جدی...259
ص: 314
دعای باران بدون نیت...260
پاکی دل از گناهان قلبی...261
بلاها برای رجوع بخدا...264
دعاء با تضرع نه حكم...265
عاجزترین خلق دعا نمی کنند...266
دعا از تو، اجابت از خدا...267
حسن ظن بخدا در اجابت دعا...268
مقدمات دعا را رعایت کنید...269
قساوت قلب مانع استجابت دعا است...270
دعای اجتماعی باجابت نزدیک تر است...272
دعاهای رسیده از ائمه برای نمونه...272
اقبال قلب هنگام دعاء...273
در دعاء دیگران را مقدم دارید...274
گرسنگی و رقت قلب...276
كمك بتهيدستان در ماه رمضان...278
احترام ببزرگ تر و مهربانی بکوچک تر...279
ص: 315
زبان و چشم و گوش را از حرام بازدارید...280
طلب حاجت در وقت نماز...281
استغفار و سجده طولانی...282
شش چیز، نتیجه شش کار...285
ثواب و اهمیت افطار دادن...288
افطار دادن سیر کردنست...290
نيكي بخلق و تخفیف بزیر دست...291
شر خود را از دیگران نگهدارید...291
ثواب نماز مستحب و واجب در ماه رمضان...292
صلوات و خواندن قرآن در این ماه...292
شیاطین در غل هستند...293
مهمانان خدا و شياطين...294
كار شياطين تنها وسوسه است...294
از خدا بخواهید جهنمی نشوید...295
بهترین اعمال در ماه مبارك...296
خطبة شريفه...298
فهرست...302
ص: 316